نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 10 صفحه : 193
من يك وجب از زمينهاى اين دنيا را به تملك خود در نياوردهام، داستان
غمانگيز فدك را به عنوان يك استثنا بيان مىكند كه هم تأكيدى باشد بر بىاعتنايى
او بر دنيا و هم اشارهاى بر مظالم و ستمهاى مخالفانش. مىفرمايد: «آرى از ميان
آنچه آسمان بر آن سايه افكنده تنها «فدك» در دست ما بود كه آن هم گروهى بر آن بخل
و حسد ورزيدند و گروه ديگرى سخاوتمندانه آن را رها كردند و بهترين حاكم و داور (در
اين داستان اندوهبار) خداست»؛
مىدانيم فدك كه در نزديكى قلعههاى خيبر قرار داشت پس از فتح خيبر اهالى آن
نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و با آن حضرت صلح كردند و نصف قريه فدك را
بدون جنگ و درگيرى به آن حضرت واگذار كردند و آن حضرت نيز در حيات خود آن را به
دختر گراميش فاطمه زهرا عليها السلام بخشيد و چون ممكن بود درآمد فدك وسيلهاى
براى پيشرفت اميرمؤمنان على عليه السلام در امر خلافت شود، رقيبان بعد از رحلت
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله به سرعت آن را از دست فاطمه عليها السلام در
آوردند و كاركنان آن حضرت را از آن بخش از آبادى خارج ساختند و به هيچ قيمت حاضر
به باز پس گردانيدن آن نشدند كه شرح آن در پايان اين نامه به خواست خدا خواهد آمد.
منظور از جمله
«كَانَتْ فِي أَيْدِينَا»
مدت چهار سالى است كه از فتح خيبر تا رحلت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله
ادامه داشت.
جمله
«فَشَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ»
اشاره به غاصبان حكومت است كه آنها نسبت به مالكيّت فدك بخل ورزيدند و از آن
بيم داشتند كه اگر در دست
[1]. «شَحَّتْ» از ريشه «شُحّ» بر وزن
«نُه» به معناى بخل همراه با حرص گرفته شده است.