نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 10 صفحه : 192
تاريكيش، آثار او محو و اخبارش ناپديد مىشود حفرهاى است كه هرچند بر وسعت آن
افزوده شود و دست حفر كننده آن را وسعت بخشد، سرانجام سنگ و كلوخ آن را پر مىكند
و خاكهاى انباشته تمام روزنههاى آن را مسدود مىسازد. جز اين نيست كه من نفس
(سركش) خود را با تقوا رياضت مىدهم و رام مىسازم تا در آن روز ترسناكِ عظيم، با
امنيّت وارد (صحنه قيامت) شود و در كنار لغزشگاهها ثابت قدم باشد. (فكر نكنيد من
قادر به تحصيل لذتهاى دنيا نيستم. به خدا سوگند) اگر مىخواستم مىتوانستم از عسل
مصفا و مغز گندم و بافتههاى ابريشم براى خود (بهترين) غذا و لباس را تهيّه كنم؛
اما هيهات كه هواى نفس بر من چيره شود و حرص و طمع مرا وادار به انتخاب طعامهاى
لذيذ نمايد در حالى كه شايد در سرزمين حجاز يا يمامه (از مناطق شرقى عربستان) كسى
باشد كه حتى اميد براى بهدست آوردن يك قرص نان نداشته و هرگز شكمى سير به خود
نديده باشد. آيا من با شكمى سير بخوابم در حالى كه در اطراف من شكمهاى گرسنه و
جگرهاى تشنه باشند و يا چنان باشم كه آن شاعر گفته است:
اين درد تو را بس كه با شكم سير بخوابى در حالى كه در اطراف تو شكمهاى
گرسنهاى است كه آرزوى قطعه پوستى براى خوردن دارد!
آيا من به همين قناعت كنم كه گفته شود من امير مؤمنانم؛ اما خود را با آنها در
سختىهاى روزگار شركت نكنم و اسوه و مقتدايشان در ناگوارىهاى زندگى نباشم؟
شرح و تفسير چگونه ممكن است امير مؤمنان باشم و در سختىها با آنها شريك
نباشم؟
امام عليه السلام در اين بخش از نامه با توجّه به آنچه در بخش گذشته آمد كه
فرمود:
نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 10 صفحه : 192