نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 447
به مرگ و ملاقات پروردگار (مخصوصا شهادت در راه خدا) علاقهاى است كه از عقل و
عشق مىجوشد. آنها مرگ را سرآغاز زندگى نوين در جهانى بسيار گستردهتر مىبينند.
مرگ براى آنها دريچهاى است به سوى عالم بقا، شكستن زندان است و آزاد شدن، گشوده
شدن درهاى قفس است و پرواز كردن به عالم بالا و به سوى قرب پروردگار. كدام عاقل،
آزادى از زندان را ناخوش مىدارد؟
اين جهان همچون
درخت است اى كرام!
ما بر او چون
ميوههاى نيم خام!
سخت گيرد خامها، مر شاخ را
زان كه در خامى
نشايد كاخ را
چون بپخت و گشت شيرين لب گزان
سست گيرد شاخهها
را بعد از آن
چون از آن اقبال شيرين شد دهان
سست شد بر آدمى
ملك جهان
[1] و نجات از دنياى پست و محدود و آميخته با هزار گونه ناراحتى و آلودگى و گام
نهادن در دنيايى پر از نور و روشنايى را بد مىشمارد؟! آرى كسانى از مرگ مىترسند
كه آن را پايان همه چيز مىپندارند، يا آغاز عذاب اليم به خاطر اعمال زشتشان
مىبينند.
امام (ع) با آن همه افتخارات و معارف والايش چرا از مرگ بترسد؟ و لذا با سوگند
و تأكيد مىفرمايد: «پسر ابو طالب انس و علاقهاش به مرگ از انس و علاقه طفل به
پستان مادرش بيشتر است».
لذا در يكى ديگر از كلماتش مىفرمايد: «فو اللّه ما ابالى دخلت الى الموت او
خرج الموت الىّ، به خدا سوگند باك ندارم كه من به سوى مرگ بروم يا او به سوى من
آيد (هنگامى كه در راه هدف مقدّس الهى باشد)». [2] نيز به همين دليل در كلام معروفش كه يك دنيا
عظمت از آن مىبارد در آن
[1] كى از شعراى معروف اين مسأله را
ضمن تشبيه جالبى بيان كرده است، مىگويد: افراد كم معرفت همچون ميوههاى خامند كه
سخت به شاخهها مىچسبند امّا عارفان همچون ميوههاى رسيدهاند كه به آسانى از
شاخهها جدا مىشوند: