حتى از بعضى
از روايات كه از امام صادق عليه السلام نقل شده استفاده مىشود، به مجرد اين كه
انسان نعمتى را بشناسد و حمد خدا را بگويد بلافاصله فرمان افزايش از سوى خداوند
درباره او صادر مىشود. مىفرمايد «ما انْعَمَ اللَّهُ عَلى عَبْدٍ
مِنْ نِعْمَةٍ فَعَرَفَها بِقَلْبِهِ وَ حَمِدَ اللَّهَ ظاهِراً بِلِسانِهِ
فَتَمَّ كَلامُهُ حَتَّى يُؤْمَرَ لَهُ بِالْمَزيد».[1]
به يقين
تأثير ناسپاسى در سلب نعمتها نيز چنين است. ممكن است لطف خدا ايجاب كند كه مجازات
سلب نعمت تأخير بيفتد، ولى به هر حال اگر انسان بيدار نشود و جبران نكند اين
مجازات حتمى است، چرا كه لازمه حكمت خداوندى است.
از سوى ديگر
ناسپاسى سبب مىشود كه انسان از معرفة الله دور بماند و اين بزرگترين خسران و زيان
است، بزرگان علم كلام در نخستين بحث در مورد انگيزه معرفة الله به سراغ اين مسأله
رفتهاند كه شكر نعمت نخستين انگيزه شناخت پروردگار است زيرا تشكّر و سپاسگزارى از
بخشنده نعمت يك امر وجدانى است، انسان هنگامى كه خود را غرق نعمت مىبيند و
مىداند اين همه نعمت در درون وبرون وجود او است، از خود او نيست به فكر تشكر از
بخشنده نعمت مىشود، و همين امر راه خداشناسى را براى او هموار مىسازد، ولى
ناسپاسان نه اعتنائى به نعمت دارند و نه بخشنده نعمت، و لذا از معرفة الله نيز
محروم مىشوند. از سوى ديگر ناسپاسى در برابر نعمتهاى خالق سبب مىشود كه انسان
در برابر مخلوق نيز ناسپاس مىشود، نه تنها ارزشى براى محبتها وخدمات بىشائبه
ديگران قائل نشود، بلكه خود را طلبكار آنان بداند، و اين صفت سبب تنفّر و بيزارى
مردم از چنين افراد مىشود، و به اين ترتيب ناسپاسان گرفتار انزواى اجتماعى و
نداشتن يار و ياور، در برابر مشكلات زندگى خواهند شد.
اسباب و
انگيزههاى ناسپاسى و راه درمان آن
تقصير در شكر
گزارى و گرايش به ناسپاسى گاه از اينجا سرچشمه مىگيرد كه