نام کتاب : اخلاق در قرآن نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 3 صفحه : 390
تبليغ طولانى و مستمر پذيرش هدايت نشده بودند) نفرين كرد (و نابود شدند) شيطان
نزد نوح عليه السلام آمد و گفت: تو حقى بر گردن من دارى مىخواهم آن را تلافى كنم.
نوح عليه السلام در تعجب فرو رفت، گفت بسيار بر من گران است كه حقى بر تو
داشته باشم، چه حقى؟
گفت همان نفرينى كه درباره قومت كردى و آنها را غرق نمودى و احدى باقى نماند
كه من او را گمراه سازم، و من تا مدتى راحتم، تا زمانى كه نسل ديگرى بپا خيزد و من
به گمراه كردن آنها مشغول شوم.
نوح عليه السلام (با اين كه مىدانست نهايت كوشش را براى قوم خود كرده بود در
عين حال ناراحت شد و) به شيطان گفت: حالا چه جبرانى مىخواهى كنى؟
(نوح مىخواست سخنان او را نپذيرد،
ولى خطاب از طرف پروردگار آمد كه گفتارش را بپذير در اينجا راست مىگويد).
شيطان گفت: در سه زمان به ياد من باش، كه من نزديكترين فاصله را به مردم در
اين سه موقع دارم:
1- هنگامى كه خشم تو را فرا مىگيرد به ياد من باش.
2- هنگامى كه در ميان دو نفر قضاوت مىكنى مراقب من باش.
3- و هنگامى كه با زن بيگانهاى تنها هستى، و هيچ كس در آنجا نيست باز به ياد
من باش. [1]
در روايت ديگرى مىخوانيم كه «ذوالقرنين يكى از فرشتگان را ملاقات كرد و به او
گفت: دانشى به من بياموز كه بر ايمان و يقينم بيفزايد. او گفت: خشم و غضب را ترك
كن زيرا هنگامى كه انسان غضب مىكند، شيطان بيش از هر زمان بر او مسلط است،
بنابراين غضب را با وقار خويشتن دارى بازگردان، و آتش آن را با آرامش خاموش كن و
از عجله بپرهيز كه هنگامى كه در كارها عجله كنى از نصيب خود