نام کتاب : اخلاق در قرآن نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 3 صفحه : 236
و اگر انگيزه آن حسد و بخل و كبر و غرور است بايد به درمان آنها پرداخت و به
يقين اگر اين ريشهها تدريجاً قطع شود، چيزى جز صداقت و راستى باقى نخواهد ماند.
و از سوى ديگر بايد روى پيامدهاى سوء زيانبار دروغ كه سبب تيره روزى و بدبختى
و رسوايى در دنيا و آخرت مىشود انديشيد، و به يقين هر كس در اينها كه به طور
مشروح سابقاً بيان كرديم، به ويژه در روايات پر محتوايى كه در اين زمينه وارد شده
درست بينديشد تأثير مهم بازدارندهاى دارد.
و اگر اشخاصى كه مبتلا به اين رذيله اخلاقى هستند از دوستان ناباب و دروغگو و
محيطهايى كه آنها را به دروغ تشويق مىكند بپرهيزند سريعتر درمان مىشوند، همان
گونه كه پرهيز از افراد آلوده به بيمارىهاى جسمى و محيطهاى آلوده به ميكرب
بيمارىها سبب سرعت بهبود اين بيمارى خواهد شد.
رهبران جامعه و بزرگ خانواده نيز نقش مؤثرى مىتواند در عادت دادن مردم به
راست گويى داشته باشند چرا ك وقتى افراد يك جامعه يا اعضاء خانواده چيزى جز صدق و
راستى از بزرگترها نبينند به سرعت به صدق و راستى روى مىآورند و به عكس، يك دروغ
كه از آنان صادر شود زمينههاى آلودگى جامعه يا خانواده را به اين صفت رذيله فراهم
مىسازند.
در ضمن نبايد طرق دروغگويى را به مردم ياد داد، در حديثى مىخوانيم كه رسول
خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «لا
تُلَفِّنُوا الْناسَ فَيَكْذِبُونَ فَانَّ بَنِى يَعْقُوبَ لَمْ يَعْلَمُوا انَّ
الذِّئبَ يَأْكُلُ الْانْسانَ فَلَمَّا لَقَّنَهُمْ انّىٍ اخافُ انْ يَأْكُلُهُ
الذِّئْبُ. قالُوا اكَلَهُ الذِّئْبُ؛ هرگز تلقين
دروغ به مردم نكنيد، چرا كه فرزندان يعقوب (تا آن زمان) نمىدانستند كه گرگ ممكن
است انسان را بخورد، هنگامى كه پدرشان يعقوب به آنها (سفارش كرد مراقب يوسف باشند
و) گفت من از اين بيم دارم كه گرگ او را بخورد (آنها ياد گرفتند و) گفتند يوسف را
گرگ خورد (در حالى كه دروغ مىگفتند و يوسف در چاه كنعان بود)».[1]