منظره چنان
زيبا و فريبنده بود كه دل و دين و دنيا را از دل بنى اسرائيل ربود به گونهاى كه
گفتند: «اى كاش همانند آنچه به قارون داده شده است داشتيم، به راستى كه او بهره
عظيمى دارد (و زندگى پر از لذّت)» (قالَ الَّذِينَ يِرِيدُونَ
الْحَياةَ الدُّنْيا يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما اوتِىَ قارُونَ انَّهُ لَذُو حَظٍّ
عَظيمٍ).
ولى همانگونه
كه در ذيل اين آيات آمده است خداوند قارون و قصرها و اموالش را در زمين فرو برد،
زلزلهاى ظاهر شد، زمين شكاف برداشت و همه اينها در كام زمين فرو رفت، آنچنان كه
گويى نه قارونى بود و نه آن تشكيلات پر زرق و برق خيرهكننده!
در اين هنگام
آرزوكنندگان جايگاه قارون، تكان سختى خوردند، از خواب غفلت بيدار شدند و از گفته
خود پشيمان گشتند و به خدا پناه بردند، آرى جاهطلبى و غرور و غفلت چنان غافل
كننده است كه انسان را از بديهىترين مسائل حيات غافل مىكند تا آنجا كه انسان
ضعيف و ناتوان كه دائماً در معرض حوادث گوناگون است و از نسيمى دفتر حيات زندگيش
بر هم مىخورد و همه چيز او دستخوش فنا مىگردد، دعوى قدرت و استقلال و حتّى دعوى
الوهيت مىكند.
در پنجمين
بخش از آيات، سخن از فرعون است كه با بلند پروازى جنونآميز و جاهطلبى، ديوانه
وار خطاب به موسى كرده گفت: «اگر معبودى غير از من برگزينى تو را از زندانيان قرار
خواهم داد!» (لَئِنْ اتَّخَذْتَ الهاً غَيرِى لَاجْعَلَنَّكَ مِنَ
الْمَسْجُونِينَ).
بى شك، فرعون
كه بر كشور پهناور مصر حكومت مىكرد اين قدر ساده لوح نبود كه خود را خالق آسمان و
زمين بپندارد و دعوت موسى را كه با معرفى ربّ العالمين شروع شد و در آيات قبل از
اين آيه با منطقى بسيار روشن دنبال شده است، درك نكند.
به يقين
خودخواهى، برترى جويى، جاهطلبى به او اجازه نمىداد كه حق را پذيرا