نام کتاب : اخلاق در قرآن نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 2 صفحه : 361
كه خداوند به زودى او را رسوا كرد. او مىپنداشت كه با داشتن اين مال و ثروت
عظيم، هيچ كس را قدرت رساندن آسيب به او نيست؛ به همين دليل از هيچ گونه ظلم و
ستمى بر قوم بنى اسرائيل دريغ نداشت تا اين كه سرانجام به كيفر زشت كاريهاى خود
رسيد.
***
در بخش دوّم از آيات، به داستان عبرتانگيز ديگرى از گروه
بخيلان و سرنوشت سياه آنها اشاره مىكند. گروهى كه قرآن مجيد از آنها، به اصحاب
الجنّة (صاحبان باغ) ياد كرده، به نظر بعضى از مفسّران، گروهى از بنى اسرائيل
بودند كه در «يمن» در نزديكى «صنعا» زندگى مىكردند. بعضى از محققان، وجود كلمه «حردٍ» را در ادامه اين آيات كه به معنى «منع» مىباشد و از
واژههاى متداول «يمن» است، اشاره به اين معنى مىدانند كه آنها اهل يمن بودند.
آنها ده نفر بودند كه باغ بزرگى را از پدر به ارث برده بودند، پدرشان مرد
نيكوكار و سخاوتمندى بود و هنگامى كه ميوهها و ثمرههاى باغ نمايان مىگشت، در
باغ را بر روى مستمندان مىگشود تا آنها بهره كافى ببرند كه اين امر مايه بركت و
وسعت اموال پدر گشته بود.
ولى فرزندان بخيل و ناخلف، به گمان اين كه بخش زيادى از اين درآمد به جيب فقرا
و نيازمندان مىريزد و دليلى هم ندارد كه اموال خودشان را اين گونه ببخشند؛ تصميم
گرفتند اجازه ندهند حتى يك فقير هم وارد باغ آنها شود. به همين خاطر تصميم گرفتند
كه يك روز صبح، بى سر و صدا با جمعى كارگر زبده به باغ بروند و پيش از آن كه فقرا
بيدار شده و با خبر گردند، تمام محصول را چيده و منتقل نمايند.
«برسوئى» در «روح البيان» مىگويد: «اين ماجرا مربوط به زمان كمى بعد از حضرت مسيح عليه السلام است.
آنها پدرى داشتند بسيار سخاوتمند كه از آن باغ به اندازه نياز سال خود بر مىداشت
و بقيه را به نيازمندان مىداد و به اين ترتيب، مقدار قابل ملاحظهاى نصيب فقرا
مىشد كه روزهاى زيادى از آن براى معيشت خود بهره مىگرفتند؛ ولى هنگامى كه پدر از
دنيا رفت، فرزندان گفتند: اگر ما كار پدرمان را ادامه دهيم، زندگى بر ما مشكل
مىشود؛ در حالى كه ما عيالمنديم و در ميان خود سوگند ياد كردند كه در آغاز صبح،
هنگامى كه هنوز تاريكى به طور كامل از بين نرفته، ميوهها را بچينند؛ حتى براى اين
سخن خود، انشاءاللَّه هم
نام کتاب : اخلاق در قرآن نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 2 صفحه : 361