پيامبر سفيد چهرهاى است كه به نور جمالش باران مىطلبند، پناهگاه يتيمان و
حمايت كننده بيوهزنان است.
خلاصه اين كه، طبق اين روايت مردم قبل از بعثت و پس از بعثت به آن حضرت متوسّل
شدند و نتيجه گرفتند و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نه تنها آنها را از اين
كار منع نكرد، بلكه به نيكى از آن ياد نمود، حتّى از ديگران خواست كه ادامه اشعار
ابو طالب را كه به مناسبت داستان باران سروده بود، بخوانند و حضرت على عليه السلام
اين كار را بر عهده گرفت.
3. سمهودى، از بزرگان اهل سنّت، در كتابش «وفاء الوفاء» داستانى از مالك، يكى از
امامان چهارگانه اهل سنّت، و منصور دوانيقى خليفه عبّاسى، به شرح زير نقل مىكند:
«منصور به منظور زيارت قبر پيامبر
اسلام صلى الله عليه و آله و سلم به همراه خدمه و محافظين خود به مسجد النّبى آمده
بود؛ مالك هم در آنجا مشغول زيارت بود؛ منصور مرتّب به همراهان خود با صداى بلند
امر و نهى مىكرد. اين مطلب باعث شد كه مالك اعتراض كند؛ وى خطاب به منصور گفت:
چرا اين قدر سر و صدا مىكنى، مگر نمىدانى اينجا كجاست؟ مگر اين آيه شريفه را
نخواندهاى:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ
فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ
لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ[2]
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! صداى خود را فراتر از صداى پيامبر نكنيد، و در
برابر او بلند سخن مگوييد (و داد و فرياد نزنيد) آنگونه كه بعضى از شما در برابر
بعضى بلند صدا مىكنند، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالى كه نمىدانيد!