نام کتاب : آيات ولايت در قرآن نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 206
به نقل از سعد بن ابى وقاص نقل شده است:
سعد مىگويد: به ملاقات معاويه رفتم، معاويه گفت: شنيدهام كه تو على را لعن
نمىكنى! چرا علىّ بن أبي طالب را سبّ و ناسزا نمىگوئى؟ [1]
سعد در پاسخ خطاب به معاويه «لعنة اللَّه عليه» گفت: من سه جمله از پيامبر
اسلام صلى الله عليه و آله درباره على عليه السلام شنيدهام كه مانع اجابت تقاضاى
تو مىشود:
الف- هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله عازم
جنگ تبوك بود و على را به عنوان جانشين خود در مدينه تعيين كرد، على از آن حضرت
پرسيد: چرا مرا در مدينه مىگذاريد و به همراه خود به جنگ نمىبريد؟ حضرت فرمود:
«آيا راضى نيستى كه نسبت تو به من
همچون نسبت هارون به موسى باشد؛ همانگونه كه هارون برادر و جانشين موسى بود، تو هم
برادر و جانشين من هستى.»
ب- در جنگ خيبر افراد مختلفى براى فتح قلعه خيبر
رفتند و نااميد برگشتند تا اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله در يكى از شبها
فرمود:
«فردا پرچم را به مردى خواهم داد كه
از مبارزه خسته نمىشود و به دشمن پشت نمىكند!»
همه اصحاب منتظر بودند تا ببينند منظور حضرت كيست؟ پيامبر نگاهى به اصحاب كرد
و همه را از نظر گذراند، امّا على را نديد، سؤال كرد على كجاست؟
گفتند: او مبتلى به چشم درد است و مشغول استراحت مىباشد.
فرمود: «على را حاضر كنيد!»
على به خدمت پيامبر آمد، حضرت مقدارى از آب دهانش را به چشم على ماليد، چشم
على به بركت آب دهان پيامبر و به اذن خدا خوب شد و سپس پرچم را به او داد و على
عليه السلام طىّ ماجراى جالبى قلعه خيبر را فتح كرد!
[1] اين جمله نهايت مظلوميّت حضرت على
عليه السلام و اوج كينه و دشمنى بنى اميّه نسبت به آن حضرت را مىرساند. آنها آن
قدر كثيف و خبيث بودند كه سبّ و لعن على را با اين كه آن حضرت نزد همه مسلمانان لا
اقل به عنوان خليفه چهارم مورد قبول بود، آن قدر رواج دادند كه حتّى اگر كسى اين
كار را نمىكرد مورد مؤاخذه قرار مىگرفت! تعجّب از بعضى برادران اهل سنّت است كه
از بنى اميّه و در رأس آنها معاويه با چنين جناياتى دفاع مىكنند و از اين ام
الخبائث به «مولاى ما معاويه!» نام مىبرند!
نام کتاب : آيات ولايت در قرآن نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 206