نام کتاب : آيات ولايت در قرآن نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 145
مىاندازد و به او ناسزا مىگويد [1]. على عليه السلام بر مىخيزد و در ميدان جنگ چند قدمى حركت
مىكند، مسلمانان كه از دور نظارهگر اين صحنه هستند تعجّب مىكنند، قهرمان جنگ
احزاب پس از لحظاتى بر مىگردد و سر دشمن خدا را قطع مىكند.
پس از اين ماجرا، وقتى از سرّ اين مسأله سؤال مىشود، حضرت مىفرمايد:
قَدْ كانَ لَشَتَمَ امِّي وَ تَفَلَ في وَجْهي فَخَشِيتُ أَنْ أَضْرِبَهُ
لِحَظِّ نَفسي فَتَرَكْتُهُ حَتَّى سَكَنَ ما بي ثُمَّ قَتَلْتُهُ فِي اللَّهِ[2]
او به مادرم جسارت كرد و در صورتم آب دهان انداخت، از اين كار زشت او عصبانى
شدم، ترسيدم اگر او را در اين حال بكشم، به خاطر تسكين دل خود باشد (و از روى
اخلاص نباشد)؛ بدين جهت در آن حال او را رها كردم، تا دلم آرام شود و خشمم فرو
نشيند؛ سپس او را (از روى اخلاص و) براى رضاى خدا كشتم.
شاعر زبر دست فارسى زبان، مولانا جلال الدّين بلخى، درباره داستان فوق چنين
سروده است:
از على آموز اخلاص عمل شير حق را دان منزّه از دغل
در غزا بر پهلوانى دست يافت زود شمشيرى بر آورد و شتافت
او خدو انداخت بر روى على افتخار هر نبىّ و هر ولىّ
او خدو انداخت بر رويى كه ماه سجده آرد پيش او در سجدهگاه
در زمان، شمشير انداخت آن على كرد او اندر عزايش كاهلى
گشت حيران آن مبارز زين عمل از نمودن عفو و رحم بىمحل
گفت: بر من تيغ تيز افراشتى از چه افكندى مرا بگذاشتى
سپس از زبان حضرت على عليه السلام مىگويد:
گفت من تيغ از پى حق مىزنم بنده حقّم نه مأمور تنم
شير حقّم نيستم شير هوا فعل من بر دين من باشد گواه [3]