من اسلام را
آنچنان براى شما تفسير كنم كه هيچ كس قبل از من چنين تفسيرى از اسلام نكرده باشد:
اسلام تسليم مطلق و بىچون و چرا در مقابل فرمان خداست (به شكلى كه همه وجودش
تسليم باشد) و تسليم عبارت از يقين است (چون تا انسان يقين به چيزى نداشته باشد
نمىتواند تسليم مطلق آن باشد، بنابراين تسليم فرع بر يقين است) و يقين زائيده
تصديق و علم است (زيرا تا علم نباشد يقين حاصل نمىشود) و تصديق و علم بدون اقرار
ارزشى ندارد (زيرا علمى كه در درون قلب است و منتشر نمىشود ارزشى ندارد) و اقرار
همان احساس مسئوليّت است (يعنى اقرار و انتشار علم بايد توأم با احساس مسئوليّت
باشد) و احساس مسئوليّت همان عمل است (زيرا احساس مسئوليّت بدون عمل، معنى و
مفهومى ندارد).
طبق اين
روايت زيبا، اسلام از نهانخانه قلب انسان شروع مىشود و جوانه مىزند و مراحل
مختلف را طى مىكند تا به مرحله عمل ختم مىشود؛ يعنى، اسلام بدون اعتقاد قلبى و
صرف انجام اعمال و عبادات كافى نيست، همانگونه كه اعتقادات تنها بدون انجام عبادات
و وظائف عملى نيز كفايت نمىكند. بنابراين، اسلام مجموعهاى از اعتقادات و اعمال
است كه هر دوى آن لازم مىباشد.
2- كلمه
«امر» داراى بار مثبتى است، در اين كلمه قدرت و قوّت نهفته است. و اين بدان معنى
است كه اولو الامر بايد از موضع قدرت و قوّت و حاكميّت صحبت كند، نه اين كه از
مردم خواهش و تمنّا و التماس كند. اين معنى در «امر» به معروف هم وجود دارد،
«امرِ» به معروف نيز بايد از موضع قدرت باشد؛ ولى بايد توجّه داشت كه انجام كارى
از موضع قوّت و قدرت، منافاتى با مدارا نمودن و