«هنگامى كه انسان، ارتباطى را- كه بايد ميان آدمى و خدا موجود باشد- مورد
مطالعه قرار دهد و نيز در شرايطى تحقيق كند- كه آدمى بايد تحقيق كند- تا اين
ارتباطات برقرار شود و همچنين به طور جدّى و از دل و جان براى برقرارى اين شرايط
اقدام كند، ارتباط با خدا چنان تأثير عظيمى در زندگى او مىگذارد كه ديگر جاى
هيچگونه شكّى در ذهن او باقى نمىماند. در آن زمان خدا به صورت واقعيّت شخصى در
مىآيد و اين واقعيّت، چنان عظيم و نزديك به جان آدمى است كه ايمان به خدا را به
صورت علم و معرفت مثبت در مىآورد». [1]
ج) «مونت نل» در دائرة المعارف خود مىگويد:
«اهميّت علوم طبيعى تنها از اين نظر نيست كه عقل ما را سير مىكند (و احتياجات
مادّى ما را تأمين مىنمايد) بلكه بيشتر اهميّت آن از اين جهت است كه عقل ما را به
اندازهاى بالا مىبرد كه عظمت خدا را درك مىكنيم و ما را به احساسات اعجاب و
اجلال ذات او زينت مىدهد». [2]
د) «دونالد هانرى پورتر» دانشمند فيزيك و رياضى
مىگويد:
«خلقت به هر صورتى كه انجام شده، به دست خالق بوده و وجود خداى متعال، پايه
اساسى هر فرضيّه است و جواب سؤالاتى كه تا به حال پاسخى به آنها داده نشده فقط يك
كلمه است و آن كلمه خدا است». [3]
ه) «نيوتن» كاشف قانون جاذبه عمومى- كلمات مفصّلى
دارد كه در ضمن آن مىگويد: