81. امام صادق عليه السلام: به پيامبر صلى الله عليه و آله گزارش داده شد كه مردى مجروح و
آسيب ديده، جُنُب شد. به وى گفته شد غسل كند. او هم غسل كرد و سپس، سرما خورد و
لرزيد و از دنيا رفت.
پيامبر
خدا فرمود: «او را كُشتند. خداوند، آنان را بكُشد! همانا داروى درمانده [از
پاسخ]، پرسيدن [از دانا] است».
82.
مسند ابن حنبل به نقل از ابو امامه: جوانى نزد پيامبر صلى الله عليه و
آله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! اجازه بده زنا كنم!
مردم
به سويش هجوم آوردند و آزارش دادند و گفتند: ساكت شو!
پيامبر
خدا فرمود: «او را نزديك بياوريد».
جوان
به پيامبر صلى الله عليه و آله نزديك شد و نشست. پيامبر صلى الله عليه و آله
پرسيد: «آيا اين عمل را براى مادرت مىپسندى؟».
گفت:
نه به خدا، جانم فدايت!
فرمود:
«مردم هم اين عمل را براى مادران خود نمىپسندند».
[سپس]
فرمود: «آيا اين عمل را براى دخترت مىپسندى؟».
جوان
گفت: نه به خدا، اى پيامبر خدا، جانم فدايت!
فرمود:
«مردم هم اين عمل را براى دختران خود نمىپسندند».
[سپس]
فرمود: «آيا اين عمل را براى خواهرت مىپسندى؟».
گفت:
نه به خدا، جانم فدايت!
فرمود:
«مردم هم اين عمل را براى خواهران خود نمىپسندند.
[آنگاه]
فرمود: «آيا اين عمل را براى عمّهات مىپسندى؟».
گفت:
نه به خدا، جانم فدايت!
فرمود:
«مردم هم آن را براى عمّههاى خود، روا نمىدارند».
[سپس]
فرمود: «آيا اين عمل را براى خالهات مىپسندى؟».
گفت:
نه به خدا، جانم فدايت!
فرمود:
«مردم هم آن را براى خالههاى خود نمىپسندند».
[سپس]
پيامبر خدا، دست خويش بر آن جوان نهاد و گفت: «بار خدايا! گناهش را ببخش و دلش را
پاكيزه گردان و به وى پاكْدامنى ده!».
آن
جوان، از آن پس، هرگز سراغ كار [خلاف] را نگرفت.