responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : حكمت نامه جوان نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 1  صفحه : 367

اگر به بخششت اسراف‌كاران اميد نداشته باشند/ چه كسى بر نافرمانان، نعمت ارزانى دارد؟».

در پى‌اش رفتم و دانستم كه زين العابدين عليه السلام است.

555. المناقب ابن شهرآشوب به نقل از اصمعى: در صحرا بودم. جوانى را ديدم كه از مردم، كناره گرفته و جامه‌اى كهنه بر تن دارد، ولى چهره‌اى باشكوه داشت. [به او] گفتم: اگر نيازت را به اين مردمان بگويى، برخى از گرفتارى‌هايت را برطرف مى‌كنند.

سپس چنين سرود:

«جامه دنياى من آراستگى و بردبارى است/ و جامه آخرتم خوش‌رويى و چهره گشاد است.

هرگاه مشكلى بر من رو آورد، به درگاه [او] پناه مى‌برم/ چرا كه من از خاندان صاحب فخرم.

مگر نمى‌بينى طرفداران نيكى از دنيا رفته‌اند/ و گور، جود و سخاوت را در آغوش كشيده است؟

فاتحه جود و نيكى را بايد خواند/ و از آنها در ميان مردم، جز اسم و رسم، چيزى نمانده است».

و گوينده‌اى چون مرا بيدار ديد

كه گويى پاره اتش، درونم را مى‌سوزانَد،

[گفت:] كدامين دردِ درون است كه [اگر به بيرون سرايت كند،] سرتاپاى تو را فرا مى‌گيرد؟

گفتم: آنچه از گسترش آن، سينه به تنگ مى‌آيد:

دگرگونى زمانه و از دست دادن دوستان‌

و مرگ صاحبان فضيلت است. گفت: روزگار، همين است».

به جستجويش پرداختم و دانستم كه على بن حسين عليهما السلام است. با خودم گفتم: اين جوجه، جز از آن آشيان نباشد.

556. فتح الأبواب به نقل از حمّاد بن حبيب كوفى: براى گزاردن حج بيرون رفتيم. شبانه از منطقه زباله گذشتيم. بادهاى سياه و ظلمانى به سوى ما وزيدن گرفت. كاروان از هم گسست و در بيابان، سرگردان شد. من به سرزمينى خشك رسيدم. وقتى شب كاملًا مرا فراگرفت، به درختى بزرگ پناه بردم. وقتى به تاريكى انس گرفتم، ديدم جوانى مى‌آيد كه لباسى كهنه و سفيد بر


نام کتاب : حكمت نامه جوان نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 1  صفحه : 367
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست