نام کتاب : انديشه اجتماعى در روايات امر به معروف و نهى از منكر نویسنده : صديق اورعى، غلامرضا جلد : 1 صفحه : 145
وجود دارد، ولى علم حصولى انسان به خود، بعد از علم حصولى انسان به غير خودش تحقق مىيابد. به عبارت ديگر، انسان در ارتباط با درك غير خود، به وجود علمى خود در عالم ذهن، تحقق و واقعيت مىبخشد. اين امر به علم و نيروى عاقله انسان مربوط است، ولى در مورد نيروى عامله و دل انسان هم، انسان در ارتباط با چيزى قرار مىگيرد و با اين ارتباط است كه واقعيت عملى خود را تحقق مىبخشد. در مكتبها و فلسفههاى گوناگون، نحوه اين ارتباط و طرف اين ارتباط متفاوت است. هگل مىگويد: انسان خودش را در رابطه با غير خودش معنا مىكند. خودش را مىيابد، به عنوان من؛ منى متفاوت از غير من و اساساً متقابل با غير من.[1] در فلسفه هگل، انسان در ارتباط با انسانى ديگر، با رابطه ضديت معنا مىيابد و براى اين كه از خود بيگانگى به در آيد، بايد غير من، ضد من را از پاى درآورد.
سارتر، انسان را در ارتباط با قدرت انتخاب و انتخابى كه مىكند، معنا مىبخشد، ولى در فرهنگ اسلامى، اصولًا ما انسان را موجودى ناقص و در تكاپوى وصل و ايجاد علقه محبت، مىشناسيم. محبت، صفت فعل انسان است و اصولًا هر عملى كه از انسان سرزند- اگر چه ابتدا به دو نوع شوقى و غضبى تقسيم مىگردد- در واقع برخاسته از محبت انسان است.
اسلام، انسانها را براساس محبتشان- كه شخصيت آنها را مىسازد- تقسيمبندى مىكند.
انسانِ اسلام، در رابطه با اللَّه و با رابطه محبت تحقق مىيابد و مؤمن ناميده مىشود. در اسلام، انسان اسلام، برخلاف مكتبهاى ديگر، نه با خودش و در رابطه با خودش معنا مىشود، كه اين خودپرستى است، و نه در رابطه با تاريخ هويت مىيابد، كه اين تاريخپرستى است.
اسلام، مكتب خدامحورى و خداپرستى است و انسانِ اسلام، معناى وجودى و هويتش را از رابطه مستقيم با اللَّه به دست مىآورد. در اسلام، انسانى كه با خدا قطع رابطه كرده، كافر است.
كسى كه خودش را در رابطه با خود يا هر مخلوقى غير خودش معنا مىكند، رابطه محبت با اللَّه ندارد و در نتيجه در ولايت اللَّه نيست و كافر است.
گفتنى است كه ايمان، صفت فعل است و چيزى غير از محبتِ ولايت نيست. محبت به