و فرمود: به درستى كه
بنده را هر گاه خداى تعالى، در اصل آفرينش، مؤمن آفريده باشد (يعنى در علم ازَلى
چنين مُثبت شده باشد كه آن بنده، بعد از تكليف، از روى قدرت و اختيار ايمان خواهد
آورد و از زمره مؤمنان خواهد بود)، نمىميرد تا وقتى كه خداى تعالى، شر و بدى را
مكروه طبع او سازد و او را از شر، دور سازد به توفيق و تفضّل الهى كه آن بنده به
اعمال صالحه و نيّت خير، خود را در معرض آن در آورده. و كسى كه خداى تعالى، شر را
مكروه او مىسازد و از آن دور مىگردانَد، عافيت مىدهد، او را از آن كه آفتِ
تكبّر و تجبُّر در او راه يابد و نفس او هموار و نرم مىشود و اخلاقش خوب مىشود و
گشادهرو مىشود و وقار و سكينه و فروتنى- كه از توابع اسلام است-، در او ظاهر
مىشود و از چيزها كه خداى تعالى حرام كرده، وَرَع مىورزد و پاكدامن مىشود[1] و از امورى
كه محلّ غضب الهى مىشود، اجتناب مىكند، و خداى تعالى، دوستى مردم و خوشسلوكى
ايشان را روزىِ او مىگردانَد، و منازعه و دشمنىها و جدايى از مردم را ترك
مىكند، و مطلقاً از اهل و مقاطعه نمىباشد. و به درستى كه بنده را هر گاه خداى
تعالى، در اصل آفرينش، كافر خلق