responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاریخ نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 4  صفحه : 41

3 / 5

يارى خواستن امام عليه السلام از اهل بصره

3 / 5 ـ 1

نامه امام عليه السلام به سرشناسان بصره

1023.تاريخ الطبرى ـ به نقل از ابو عثمان نَهْدى ـ: حسين عليه السلام نامه اى نوشت و آن را به وسيله يكى از دوستداران اهل بيت ـ كه سليمانْ نام داشت ـ براى سران پنج قبيله بصره [يعنى: عاليه، بكر بن وائل، تميم، عبد القيس و اَزْد] و نيز بزرگان آنها فرستاد. او نامه را به نام مالك بن مِسمَع بَكرى، احنف بن قيس، [1] مُنذِر بن جارود، [2] مسعود بن عمرو، قيس بن هَيثَم و عمرو بن عبيد اللّه بن مَعمَر نوشت و نامه به صورت يك نسخه (متن واحد) به تمام بزرگان بصره چنين بود : «امّا بعد ، به راستى كه خداوند، محمّد صلى الله عليه و آله را بر خلقش برگزيد و او را به نبوّت ، كرامت بخشيد و براى رسالت ، انتخاب كرد . سپس او را به سوى خود بُرد. او براى بندگان ، خيرخواهى كرد و آنچه را بِدان مأمور بود، رساند. ما ، خاندان او، نزديكان او، جانشينان او و وارثانش بوديم و سزاوارترينِ مردم به جانشينى او در ميان مردم هستيم. ديگران ، اين مقام را براى خود گرفتند و ما بِدان ، تن داديم و از اختلاف ، پرهيز كرديم و آرامش را دوست داشتيم. ما مى دانيم كه در اين مقام ، از ديگرانى كه آن را به دست گرفتند ، سزاوارتريم. [گذشتگان،] رفتارى نيك داشتند و به اصلاح پرداختند و در طلب حقيقت بودند . خداوند ، آنان را بيامرزد و ما و آنان را مشمول غفران خود سازد! اينك ، فرستاده ام را به همراه اين نامه به سوى شما مى فرستم و شما را به كتاب خدا و سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله فرا مى خوانم . به راستى كه سنّت ، از ميان رفته است و بدعت ها زنده شده اند . اگر سخنم را بشنويد و از فرمانم پيروى كنيد ، شما را به راه درست ، هدايت مى كنم. سلام و رحمت خدا بر شما باد!». هر يك از بزرگان بصره كه اين نامه را خواند ، آن را پنهان كرد ، بجز مُنذِر بن جارود كه گمان بُرد اين از نيرنگ هاى عبيد اللّه است . از اين رو ، فرستاده امام عليه السلام را به همراه نامه در شبانگاهى كه صبحش عبيد اللّه مى خواست به كوفه برود، نزد وى آورد و نامه را براى عبيد اللّه خواند. عبيد اللّه ، گردن فرستاده حسين عليه السلام را زد و بر منبر رفت و حمد و ثناى خدا را به جا آورد و سپس گفت: امّا بعد ، به خدا سوگند ، مرا از سختى ، باكى نيست و بيدى نيستم كه از باد بلرزم . دشمن را مى كوبم و هماوردم را نابود مى كنم . هر كس مى خواهد ، امتحان كند ! اى مردم بصره! به راستى كه امير مؤمنان ، مرا والى كوفه ساخته و من سپيده دم به سمت كوفه مى روم و عثمان بن زياد بن ابى سفيان را به جاى خود گمارده ام. مبادا [با او] مخالفت كنيد ، يا [بر ضدّ او] جوسازى نماييد. به خداى يگانه سوگند كه اگر بفهمم كسى [با او] مخالفت كرده، خودش را و رئيسش را و همراهش را خواهم كشت و نزديك را به گناه دور ، كيفر خواهم كرد تا همه مطيع من شويد و در ميان شما ، مخالف و اختلاف افكن نباشد. من پسر زيادم ، از همه به او شبيه ترم و شباهت به دايى و پسر عمو ، مرا از اين روحيّه، جدا نساخته است . [3] آن گاه از بصره بيرون رفت و برادرش عثمان بن زياد را به جاى خود نشاند و به سمت كوفه آمد و مسلم بن عمرو باهلى و شَريك بن اَعوَر ، [4] همراه او بودند .


[1] احنف بن قيس بن معاويه تميمى سعدى ، ابو بحر بصرى، كه نامش را ضحّاك و برخى «صخر» گفته اند ، در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله اسلام آورد ؛ ولى ايشان را نديد . او به بردبارى و آقايى ، شهره است. از فرماندهان لشكر عمر در فتح خراسان و فرماندهان لشكر عثمان در فتح مرو بود. در جنگ جَمَل به همراه چهارهزار نفر از قبيله اش ، از جنگ با امير مؤمنان عليه السلام دست كشيد و از سپاهيان همراه عايشه ، كناره گيرى كرد. او از فرماندهان لشكر امير مؤمنان در جنگ صفّين بود. وى جايگاه نيكويى نزد معاويه داشت ؛ ولى از ستايش امير مؤمنان عليه السلام و مدح ايشان كوتاه نمى آمد. امام حسين عليه السلام قبل از قيام ، با وى مكاتبه كرد ؛ ولى جوابى نداد. وى دوست مُصعَب بن زبير بود و از همين جهت در مسير كوفه با او همراهى كرد. او در سال 67 ق ، از دنيا رفت.

[2] منذر بن جارود معلّى عبدى ، در دوران پيامبر صلى الله عليه و آله به دنيا آمد و از اصحاب امام على عليه السلام و از فرماندهان سپاه امام عليه السلام در جنگ جمل بود. امام على عليه السلام او را به ولايت اصطخر برگزيد و او در برخى كارهاى آن ولايت، خيانت ورزيد و در بيت المال تصرّف نمود. امام عليه السلام نيز نامه اى به وى نوشت و او را سرزنش كرد (نامه در نهج البلاغه آمده است). وقتى امام حسين عليه السلام به تعدادى از بزرگان بصره نامه نوشت و آنان را به يارى خواند، مُنذر در ميان آنان بود. همه آنان نامه امام عليه السلام را پنهان كردند، جز او كه آن را به عبيد اللّه بن زياد، خبر داد و او دخترش را هم به همسرى عبيد اللّه در آورده بود. عبيد اللّه ، فرستاده امام عليه السلام را كشت و او را در دوران فرمان روايى يزيد بن معاويه حاكم هند كرد. وى در اواخر سال 61 يا اوّل سال 62 ق، در همان جا در گذشت.

[3] يا: شباهت [كسى از شما] به دايى و پسر عمو [ى من]، مرا از مجازات او، منصرف نمى كند!

[4] شَريك بن اَعوَر حارثى سُلَمى نخعى دهى مَذحِجى همْدانى ، از ياران امام على عليه السلام بود. وى در جنگ جَمَل و صفّين، در كنار امام عليه السلام حضور داشت . او كه بزرگ قبيله اش بود ، نزد معاويه آمد و معاويه او را به خاطر نامش (شريك) ، سرزنش و مسخره كرد . شريك هم جوابى گزنده به وى داد و شعرى سرود و او را تحقير كرد. معاويه او را سوگند داد كه ديگر سكوت كند و آن گاه ، او را به خود نزديك كرد و خشنود ساخت. او نزد ابن زياد ، محترم بود و شيعه اى متعصّب بود.

نام کتاب : دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاریخ نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 4  صفحه : 41
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست