responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 1  صفحه : 617

396.امام باقر عليه السلام ـ به نقل از جابر بن عبد اللّه انصارى ـ: به نزد مولايم فاطمه عليها السلام رفتم . پيشِ روى او لوحى بود كه نورش چشم را خيره مى كرد و دوازده نام در آن بود ... . پرسيدم : اينها نام چه كسانى است؟ فرمود : «اينها نام هاى اوصياست كه نخستين آنان ، پسر عمويم است و بقيّه ، يازده تن از فرزندانم هستند» .

1 / 6 ـ 7

وصايت امام على در ادبيات صدر اسلام

397.تاريخ اليعقوبى ـ به نقل از حَسّان بن ثابت در توصيف امام على عليه: {0 در ميان ما پيامبر خدا و عهدش [ با تو ]را حفظ كردى و چه كسى از تو بدان سزاوارتر است؟ چه كس؟ چه كس؟ 0} {0 آيا تو در ماجراى برادرى، برادر و وصىّ او و نيز داناترينِ قريش به كتاب و سنّت ها نبودى؟ 0}

398.تاريخ الطبرى ـ به نقل از فضل بن عبّاس ـ: {0 هان! بى گمان، بهترين مردم بعد از محمّد نزد خدا ، وصىّ پيامبرِ برگزيده است . 0} {0 و اوست نخستين كسى كه نماز خوانْد و هم ريشه پيامبرش است و نخستين كسى كه گمراهان را در بدر به خوارى افكند. 0}

399.شرح نهج البلاغة : از ميان اشعارى كه در صدر اسلام سروده شد و دربردارنده اين مطلب بود كه على عليه السلام وصىّ پيامبر خداست، گفته عبد اللّه بن ابى سفيان بن حارث بن عبد المطّلب است: 0 و از ماست على، آن فاتح خيبر و فاتح بدر، هنگامى كه سواران سرازير شدند. 0 0 وصىّ پيامبرِ برگزيده و پسر عموى اوست پس چه كس به او نزديك مى گردد و بدو مى رسد؟ 0 و عبد الرحمان بن جعيل سروده است: 0 به جانم سوگند، با كسى بيعت كرديد كه ديندار است و به عفّت، مشهور و موفّق. 0 0 على را مى گويم، وصىّ مصطفى و پسر عموى او و نخستين كسى كه نماز خوانْد، و برادر دين و تقوا. 0 و ابو هيثم بن تَيّهان، از مجاهدان بدر، چنين سروده است: 0 به زبير و طلحه بگو كه ما همانانيم كه شعارمان اين است : [ ما ]انصاريم. 0 0 ما آنانيم كه قريش، كار ما را ديده است به روز بدر، كه آن كافران را به چاه افكنديم. 0 0 ما لباس زيرين و رويين پيامبرمان بوديم كه روح و ديدگان ما فديه او مى شد! 0 0 همانا وصى (يعنى على عليه السلام ) پيشوا و ولىّ ماست نهان ها آشكار و رازها هويداست. 0 عمر بن حارثه انصارى ـ كه در جنگ جمل ، با محمّد بن حنفيّه بود ـ ، هنگامى كه امام على عليه السلام پسرش محمّد را به دليل تأخير در اجراى فرمان حمله، سرزنش كرد ، چنين سرود: 0 ابو الحسن! تو پايانبخش كارهايى و با تو حلال از حرام ، شناخته مى شود. 0 0 مردان را در زير پرچمى گرد آوردى كه پسرت در شور جنگ، آن را به دست گرفت . 0 0 و او از سر ترس، وا پس ننشست بلكه تيرها، پياپى بر او باريدن گرفت. 0 0 و گفت : مهلت دهيد و عجله نكنيد كه چون تيرهايشان را پرتاب كردند، به پيش مى تازم. 0 0 پس تو او و مردان گردآمده را به شتاب وا داشتى بر كارى كه ترسويانِ پا پس كشيده را گران مى آيد. 0 0 او همنام پيامبر و شبيه به وصى است و پرچمش به سرخىِ خون آهوان . 0 در جنگ جمل نيز مردى از قبيله اَزْد چنين سرود: 0 اين ، على است و همو وصى است كه پيامبر در روز رازگويى، با او پيمان برادرى بست. 0 0 و گفت : «اين ، پس از من، ولى است» اين گفته را شنوا به گوش جان شنيد و شقى به فراموشى سپرد . 0 در جنگ جمل، جوانى با نام و نشان از قبيله بنى ضبّه، از ميان لشكر عايشه بيرون آمد كه چنين مى گفت: 0 ما بنى ضبّه، دشمنان على هستيم همو كه از قديم، «وصى» شناخته مى شود . 0 0 و سواركار جنگجوى دوران پيامبر است من از فضيلت على، بى خبر نيستم؛ 0 0 ليكن خبر مرگ پسر پروا پيشه عفّان به من رسيد [ پس] دوست به خونخواهى دوست خويش مى آيد. 0 سعيد بن قيس همْدانى كه در جنگ جمل در لشكر على عليه السلام بود، سرود: 0 هر پيكارى كه آتشش برافروزد و در شور و غوغايش، نيزه هاى سخت بشكنند، 0 0 به وصى بگو : قحطانيان جنگاور، روى آورده اند قبيله هَمْدان را از ميان آنان فراخوان كه كفايتت مى كنند؛ 0 0 چرا كه آنان پسران و برادران بنى قحطان اند. 0 زياد بن لبيد انصارى، كه از ياران امام على عليه السلام بود، در جنگ جمل سرود: 0 در روز حمله، انصار را چگونه مى بينى؟ ما مردمى هستيم كه اهمّيتى به مرگ نمى دهيم . 0 0 و به خاطر وصى، وقعى به خشم كسى نمى نهيم و انصار، جدّى ايستاده اند ، نه از سرِ شوخى. 0 0 اين، على و پور عبد المطّلب است. امروز او را بر ضدّ دروغگويان، يارى مى دهيم. 0 0 آن كه خواهان تجاوز باشد، بدترين چيز را به چنگ آورَد. 0 حُجر بن عَدىّ كِنْدى، در همان جنگ سرود: 0 پروردگارا! على را براى ما به سلامت دار! آن مباركِ پيشْرو را براى ما به سلامت دار! 0 0 [ آن] با ايمان يكتاپرست پرهيزگار و نه سبك رأى و گم راه را ؛ 0 0 بلكه آن رهنما و بختْ يار و ره يافته را! پروردگار من! او را حفظ فرما و [ با اين كار ، ]پيامبر را نيز؛ 0 0 او كه دوستى براى پيامبر بود و سپس پيامبر براى وصايت پس ازخود ، او را پسنديد! 0 نيز خُزَيمة بن ثابت انصارى (مشهور به ذو شهادتين) كه از مجاهدان حاضر در نبرد بَدر بود، در جنگ جَمل سرود: 0 در هنگامه جنگ، ميان ياران ما و دشمنان، جز نيزه حاكم نيست. 0 0 جز كوبيده شدن سپرها با شمشيرهاى سپيد آن گاه كه نيزه هاى سخت در هم فرو مى روند. 0 0 پس اى على! فرابخوان جنگاوران را كه اجابت مى شوى و در اوس و خزرج، ترسويى نيست. 0 0 اى وصىّ پيامبر! جنگ، دشمنان را فرارى داده و به سان زنان كوچنده آواره شان كرده است. 0 0 همه كارها برايت به سامان آمده است جز شام كه در آن نيز نشانه هاى خضوع به چشم مى خورد. 0 0 آنچه از ما ديدند، آنان را بس است و نيز براى تو اين گونه هستيم، هر جا كه باشيم و باشند. 0 خُزَيمه در جنگ جمل، سروده ديگرى نيز دارد: 0 اى عايشه! زبان از عيبجويى على كوتاه دار چيزهايى كه در او نيست و تنها تو آنها را بر ساخته اى؛ 0 0 آن كه در ميان خاندان پيامبر، وصىّ اوست و تو بر اين ماجرا شاهدى. 0 0 و برخى از آنچه درباره اش مى دانى، تو را بس باشد و تو را بس بود حتّى اگر تنها يكى از آنها را مى دانستى. 0 0 چون گفته شود : چه عيبى از او مى گيرى؟ تهمت مى زنى كه پسر عفّان را وا گذارْد و آن، امر مُدهشى نيست. 0 0 و نه آسمان خدا براى آن، خون فشاند و نه زمين فراخ به لرزه افتاد. 0 ابن بديل بن ورقاء خُزاعى، در جنگ جمل ، چنين سرود: 0 اى قوم! بشتابيد به سوى اين واقعه عظيم [ يعنى] جنگ در ركاب وصى ـ كه بر آن غمى نيست ـ ؛ 0 0 آن كسى كه وقتى مردمان هنوز در فكر كارزارند او كار را با تقوا به پايان رسانده است . 0 عمرو بن اُحَيحه در جنگ جمل، درباره خطبه اى كه امام حسن عليه السلام در پى خطبه عبد اللّه بن زبير [ كه در جبهه دشمن بود ]ايراد كرد، چنين سرود: 0 اى حَسنِ نيك، اى به مانند پدر! در ميان ما برخاستى، همچو بهترين سخنور. 0 0 و خطبه اى ايراد كردى كه خدا با آن عيبجويانِ پدرت را رسوا ساخت. 0 0 پرده برگرفتى و كار را آشكار ساختى و دل هاى تباه را به سامان رساندى. 0 0 چون ابن زبير نيستى كه به لكنت افتى و چون فرومايگان متزلزل، زمام سخن را رها نمايى. 0 0 و خدا نخواست كه ابن زبير، همانند پسر وصى و پسر نجيب، سخن براند. 0 0 نيكى ها ارزانى ات باد! بى گمان، كسى كه از تبار پيامبر و نسل وصى باشد، پاك و پيراسته است. 0 نيز زَحْر بن قيس جعفى، در جنگ جمل سرود: 0 بر شما شمشير مى زنم تا مطيع على شويد آن كه پس از پيامبر، بهترينِ همه قريش است. 0 0 آن كه خدا او را آراست و وصى ناميد بى گمان ولىّ، پشتيبان ولىّ است، 0 0 همان گونه كه گم راه، پيرو فرمان گم راه است. 0 همه اين اشعار و رجزها را ابو مِخنف لوط بن يحيى، در كتاب وقعة الجمل آورده است. ابو مخنف ، از محدّثان و از زمره كسانى است كه گزينش امام را به اختيار مردمان مى دانند. او از شيعيان به شمار نمى آيد . از جمله اشعارى كه در صفّين سروده شده و دلالت بر ناميده شدن على عليه السلام به «وصى» دارند، اشعارى هستند كه نصر بن مزاحم بن يسار مِنقرى (از راويان حديث) در كتاب صِفّين ذكر كرده است. او مى گويد : زَحْر بن قيس جُعفى، سرود: 0 خدا بر احمد ، درود فرستاد فرستاده [ خداوند] مالكى كه كامل كننده نعمت هاست . 0 0 فرستاده خداست و [ شخص] پس از او جانشينش استوار و مؤيِّد در ميان ماست. 0 0 على را مى گويم، وصىّ پيامبر را كه به دفاع از او با گم راهان امّت مى جنگيم. 0 نصر [ بن مزاحم] مى گويد : از اشعار منسوب به اشعث بن قيس است: 0 آن پيك خجسته (فرستاده على) نزد ما آمد و مسلمانان از آمدنش شادان شدند؛ 0 0 فرستاده وصى، وصىّ پيامبر آن كه بر مؤمنان ، سبقت و برترى دارد. 0 نيز از اشعار منسوب به اشعث بن قيس است: 0 پيك، نزد ما آمد، پيك وصى، على ، آن پاكِ از تبار هاشم، 0 0 دستْ يار پيمبر و داماد او، نيك ترينِ آفريدگان و جهانيان. 0 نصر بن مزاحم مى گويد : اين اشعار، از امير مؤمنان در صفّين است: 0 شگفتا! چه چيز غريبى شنيدم : دروغى بربسته به خدا كه موى را سفيد مى كند! 0 0 احمد ، راضى نمى شد، اگر خبر مى يافت كه وصىّ اش را با اين ابتر، [1] برابر نهاده اند؛ 0 0 اين دشمن پيامبر و خيره سر ملعون. [2] من آن گاه كه مرگ، نزديك آيد و دررسد، 0 0 جامه ام را به كمر زده ، قنبر را فرا مى خوانم [ و مى گويم:] پرچم را به پيش ببر و از سر احتياط، درنگ مكن ؛ 0 0 چرا كه پرهيز، قضا و قدر را نمى رانَد. اى معاويه، پسر حرب! اگر جعفر نزد من بود، 0 0 يا حمزه، آن سالار دلاورِ فروزانْ چهره، آن گاه ، قريش مى ديد كه ستاره شب، چه سان پديدار مى شود! . [3] 0 جرير بن عبد اللّه بجلى، اين شعر را براى شُرَحبيل بن سِمْط كِنْدى (رئيس ياران يمنى معاويه) فرستاد: 0 اى پسر سمط! نصيحتت كردم كه پيرو هوا مباش؛ هيچ چيز در دنيا جاى دين را براى تو نمى گيرد . 0 0 و مانند آن پوينده [ راه] شرارت (معاويه) مباش كه پريشانى و خوارى مى آورد. 0 0 گفته پسر هند درباره على، بهتان است و خداوند، در دل پسر ابو طالب ، باجلالت تر است . 0 0 و على جايى جز در كنج خانه خويش نبود تا آن كه مرگ ، عثمان را در خانه خودش به چنگ آورد. 0 0 تنها وصىّ پيامبر خداست در ميان خاندان او و شه سوار مدافع او، كه بدو مثل مى زنند. 0 نعمان بن عجلان انصارى مى گويد: 0 چگونه اختلاف شود وقتى كه وصى، پيشواى ماست؟ چنين مباد ، كه اين، جز سرگردانى و خوارى نيست. 0 0 خِرَدهايتان را مغبون مكنيد، كه خيرى نيست در كسى كه هنگام پريشانى ها خردمند نباشد . 0 0 و معاويه گم راه را فرو گذاريد و پيروى كنيد از دين وصى ، تا در آينده بدين كار ، ستوده شويد. [4] 0 عبد الرحمان بن ذُؤَيب اسلمى سروده است: 0 هان! به معاوية بن حرب ، پيام ده كه تو را چه شده است؟ چرا براى جنگ نمى آيى؟ 0 0 اگر به سلامت بمانى و يك روز هم از عمرت باقى باشد با سپاهى گران به انبوهىِ خاك، به ديدارت مى آييم. 0 0 آن سپاه را وصى به سوى تو مى آورَد تا تو را از گم راهى و ترديد ، بازدارد. 0 و مغيرة بن حارث بن عبد المطّلب سرود: 0 اى فداييان! پايدارى كنيد ، سپاه معاويه شما را نترسانَد ، كه حق ، چيره مى شود. 0 0 و يقين بدانيد آن كه در مخالفت شما ��ان مى بازد نگون بختى است كه جان خود را به خسران مى كشد. 0 0 در ميان شماست وصىّ پيامبر خدا، پيشوايتان و داماد او و كتاب خدا كه در دسترس همه هست. 0 عبد اللّه بن عبّاس بن عبد المطّلب سرود: 0 تنها وصىّ پيامبر خدا در ميان خاندان او بود و شه سوار او بود ، هنگامى كه هماورد مى خواستند. 0 0 پس اگر مى خواهى پيرو مهاجرى باشى، با او باش : بزرگ بزرگان ، كه همچون تيغه شمشير ، جوهرى پولادين دارد. 0 اشعارى كه اين واژه (وصى) را در بر دارند، بسيار فراوان اند ؛ امّا ما در اين جا، تنها برخى از آنها را كه در دو نبرد جمل و صفّين سروده شده بودند، آورديم ، و بقيّه اشعار، بيشتر از آن است كه به شماره آيد و گردآورى توان نمود و اگر بيم خستگى و آزُردگى خوانندگان نبود، آن قدر از آنها نقل مى كرديم كه صفحات بسيارى را پُر سازد. [5]


[1] ابتر، هم به معناى «بى خير» است و هم به معناى «نسلْ گسيخته» و به هر حال، مراد ، عاص بن وائل (پدر عمرو) است كه خدا او را در سوره كوثر ، «دشمن پيامبر صلى الله عليه و آله » و «ابتر» خوانده است. (م)

[2] مراد، عمرو بن عاص بن وائل است.

[3] پيدايى ستاره شب، كنايه از تيره و تار شدن روز و روزگار آنهاست.

[4] در وقعة صفّين ، اين شعر ، از نضر بن عجلان انصارى دانسته شده و در پايان آن به جاى «لتحمدوه آجلاً ؛ در آينده ، بدين كار ، ستوده شويد» آمده است : «تصادفوه عاجلاً ؛ شتابان به سوى او برويد».

[5] گفتنى است نقل ابن ابى الحديد از كتاب وقعة صِفّين ، با آنچه در نسخه فعلى وقعة صفّين هست ، تفاوت هايى دارد . (م)

نام کتاب : دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 1  صفحه : 617
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست