responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : مرزهاى توحيد و شرك در قرآن نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر    جلد : 1  صفحه : 85

جفا مى كنى؟ آيا وقت آن نرسيده است كه به زيارت من بيايى؟ بلال با ناراحتى و نگرانى از خواب بيدار شد. به قصد مدينه سوار بر مركب شد و به راه افتاد. وقتى به مدينه و به قبر رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) رسيد، شروع به گريستن كرد و صورت خود را به قبر آن حضرت ساييد. در اين حال امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) را ديد، آن بزرگواران را در برگرفت و بوسه زد. آنها به بلال فرمودند: مشتاقيم اذانى را كه براى رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) موقع سحر مى گفتى ديگر بار بشنويم. بلال پذيرفت و بر بام مسجد رفت و بر مأذنه ايستاد. وقتى بانك «اللّه اكبر» او بلند شد مدينه به خودلرزيد; وقتى صدايش به«اشهد ان لا اله الاّ اللّه» بلند شد لرزش مدينه قوّت گرفت; وقتى به جمله«اشهد ان محمّداً رسول اللّه» رسيد زنان و دختران پرده نشين، از خانه ها بيرون آمدند و با حيرت پرسيدند: آيا رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) زنده شده است؟... پس از رحلت رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم)، مدينه هيچ روزى به اين اندازه شاهد زنان و مردان گريان نبود».[1]

2. عمر ابن عبدالعزيز پيكى از شام به مدينه فرستاد تا سلام او را به رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) برساند و باز گردد.[2]

سبكى مى نويسد: «سفر بلال در آغاز دوران صحابه و سفر


[1] تاريخ ابن عساكر: 7/137، در ترجمه ابراهيم ابن محمد صفحه 493.
[2] شفاء السقام، ص 142 . بيهقى اين روايت را در بخش «شعب ايمان» آورده و منكى، در كتاب «الصارم» ، ص 246. تعليقه شفاء السقام را نيز بنگريد.

نام کتاب : مرزهاى توحيد و شرك در قرآن نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر    جلد : 1  صفحه : 85
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست