فقيهان بازجويى از اسير و زدن او را جايز شمرده در اين باره به نقل مسلم در كتاب صحيح او استدلال كردهاند؛ آنجا كه مىگويد: ثابت از انس روايت مىكند كه رسول خدا (ص) هنگام شنيدن خبر آمدن ابوسفيان، به رايزنى پرداخت. وى مىگويد: پس ابوبكر سخن گفت و حضرتش از او روى برتافت، سپس عمر سخن گفت و آن حضرت از او روى برتافت. آنگاه سعد بن عباده برخاست و گفت: آيا مراد شما ماييم؟ اى رسول خدا (ص) ! سوگند به آنكه جانم در دست اوست، اگر فرمان بدهى كه به دريا برانيم، هر آينه چنين كنيم و اگر به ما امر فرمايى كه به سوى «برك الغماد» [1]ركاب كشيم، چنين مىكنيم.
آنگاه رسول خدا (ص) مردم را به حركت درآورد، پس رفتند تا دربدر فرود آمدند. آبكشان قريش بر آنها وارد شدند و در آن ميان غلام سياهى از بنى حجاج را دستگير كردند. ياران رسول خدا (ص) از غلام دربارۀ ابوسفيان و يارانش مىپرسيدند و او مىگفت: من از ابوسفيان بىخبرم، ليكن ابوجهل، عتبه، شيبه و امية بن خلف آمدهاند.
همين كه اين را گفت، او را كتك زدند. گفت: بلى، شما را خبر مىدهم اين ابوسفيان است. چون رهايش كردند و از او پرسيدند، گفت: من از ابو سفيان خبر ندارم، ليكن ابوجهل، عتبه، شيبه و امية بن خلف با مردم آمدهاند. همين كه اين را گفت باز او را كتك زدند و رسول خدا (ص) در اين هنگام به نماز ايستاده بود. هنگامى كه اين منظره را ديد
[1] -بركالغماد: جايىاست در فاصلۀ پنج شبراه در پشت مكه در ناحيۀ ساحل، و گفته شدهاست، نام دو شهر است.