از قرآن و سنّت بهره مىبرد، با روش اهل حديث همداستان است. البته
قرابت كلام اشعرى با اهل حديث بسى بيشتر است؛ چونان كه اشاعره را همچون حنابله-
گروهى از اهل حديث- دانستهاند (آشنايى با علوم اسلامى، 169).
مراد
اين است كه گناه كبيره موجب از ميان رفتن ايمان نمىشود و كسى كه به گناه كبيره
آلوده است، تنها براى گناه كبيره از دايره ايمان بيرون نمىرود. گناه كبيره تنها
موجب فسق مىشود. مرتكب گناه كبيره، مؤمنِ فاسق است، نه كافر. گفتنى است كه اين
نظريّه با نظريّه شيعه همراه است (كشف المراد، 454).
ب.
صفات خبرى:
اشاعره
معتقدند هر صفتى كه در قرآن و حديث براى خداوند آمده است، بايد به همان معناى ظاهرى
تفسير گردد؛ هر چند از قبيل صفات جسمانى مانند دارا بودن پا، دست، صورت و غيره
باشد. با اين حال، براى اينكه خويشتن را از مشبِّهه و مجسِّمه جدا سازند، تركيب
«بلا تشبيه» يا «بلا كيف» را با چنين صفاتى همراه مىسازند (مقالات
الاسلاميّين، 110). پيروان مذهب اماميّه در اين موضوع با اشاعره مخالفاند؛ زيرا
اخذ معناى ظاهرى اين صفات موجب مىشود كه خداوند را داراى جسم بدانيم و صفاتى
جسمانى و انسانى بدو نسبت دهيم و- مثلًا- او را داراى دست و پا بدانيم؛ در حالى كه
خداوند داراى جسم نيست و از صفات انسانى و جسمانى منزّه است. جسم، محدود و متناهى
است و شىء محدود، داراى حدّ است و هر آنچه حد دارد، احتمال زيادت و نقصان در او
مىرود، ولى خداوند نامتناهى است و از زيادت و نقصان پاك است (الفصول المهمّة، 53- 51). علّامه حلّى از
رهگذر «نفى تحيّز»، جسمانيّت را از خداوند نفى كرده است (ر. ك. كشف المراد، 318).
ج.
افعال بندگان:
اشعريان
براى حفظ توحيد در خالقيّت بر آناند كه هيچ فعل و انفعالى در جهان نيست مگر آنكه
به صورت مستقيم و بى واسطه به خداوند منسوب است. اين نظريّه، اشعريان را به جبر
كشانيده است. آنان براى اثبات نظريّه جبرگرايانه خويش، به ظاهر آيات پناه