آيات متعدّدى از قرآن، بر ابديّت خداوند گواهى مىدهند (حديد/ 3؛
رحمن/ 27؛ طه/ 73؛ قصص/ 88). قرآن از ابديّت و ازليّت خداوند با تعابير متعدّدى
ياد كرده است؛ از جمله اوّل، آخِر و باقى.
ازلى
و ابدى بودن خداوند بدين معنا نيست كه در هر زمانى بوده و هست، بلكه بدين معنا است
كه خداوند وراى زمان است و جاى دادن او در زمان ممكن نيست. بدين سان، مراد از
ازليّت و ابديّت، عبارت از قبليّت و بعديّت زمانى نيست (ر. ك. الميزان، 19/ 148).
روايات
بسيارى از ازليت و ابديت خدا سخن گفتهاند. حضرت على (ع) مىفرمايد: «براى اوليّت
او آغازى و براى ازليتش پايانى نيست.» (نهج البلاغه، خطبه 163) امام صادق (ع) نيز در اين باره مىفرمايد: «او اوّل است
قبل از همه چيز و آخر است؛ زيرا زوال ندارد و صفات و اسمايش دگرگونى ندارند، آن
گونه كه در ديگران دگرگون مىگردند. او هميشه بوده و خواهد بود نه آغازى دارد و نه
انجامى.» (اصول كافى، 1/ 115)
***
ابزارهاى شناخت: قواى ادراكى انسان
از
مباحث مهم معرفتشناسى است. تعدّد ابزار شناخت، از آن رو است كه قواى ادراكى انسان
متعدّدند. اين قوا عبارتاند از: حس، خيال، وهم، عقل و قلب. هر چند ابزارهاى شناخت
متعدّدند، شناسنده واقعى همان نفس انسان است كه در همه مراتب شناخت حضور دارد (شناختشناسى در قرآن، 297). ابزارهاى شناخت به
قرار زير هستند:
الف.
ابزار حسّى:
اين
ابزار وسيلهاى است براى شناخت طبيعت (شناخت، 53).
حواسّ
انسان آنچه را با مادّه مرتبط است، از گذر چشم، گوش، بينى، زبان و پوست، به گونه
جزئى باز مىشناسد. در فرآيند شناخت حسّى، دو گونه محسوس وجود دارد: يكى محسوس
بالذّات كه در قلمرو نفس آدمى موجود است و با وضع و محاذات و شرايطى معيّن ميان
شىء خارجى و حس پديد مىآيد، و ديگر، محسوس بالعرض كه به عالم طبيعت مربوط است و
از ويژگىهاى زمانى و مكانى بهرهمند است.