مذهب نيز تقسيم مىپذيرد و پيروان آن مذهب، با نگاهداشت اصولى مشترك،
تيرههايى را پديد مىآورند كه اين را «انشعاب» گويند (شيعه
در اسلام، 60).
دانشى
كه وضعيّت و حال و مقال و پيشينه مذاهب اسلامى را برمىرسد، «علم مذاهب و فِرَق
اسلامى» نام دارد. اين دانش، «فرقه» و «مذهب» را به يك معنا مىداند و درباره
مسائل اعتقادى و فكرى فِرَق و مذاهب، بحث مىكند (آشنايى
با فرق و مذاهب اسلامى، 10).
علل
پيدايى مذاهب اسلامى:
1.
اختلاف در موضوع خلافت پيامبر اسلام 6؛ 2. تعصّبات قبيلهاى و خانوادگى؛ 3.
برداشتهاى نادرست از حقايق و منابع دينى؛ 4. ممانعت برخى كسان و گروهها از نشر و
نقل و كتابت احاديث پيامبر 6؛ 5. تأثير باورهاى اديان ديگر؛ همانند بدعتهاى
دينى يهود، آموزههاى سست مسيحيت و اساطير مجوس؛ 6. آشنايى مسلمانان با فرهنگ و
آداب ملل ديگر؛ همچون ايرانيان، روميان و هنديان؛ 7. اجتهاد در برابر نص؛ 8. هوا و
هوس و دنياطلبى (بحوث فى الملل و النّحل، 1/ 50- 47؛ تاريخ الجدل 81- 76).
پيشينه
تاريخى:
ظهور
مذاهب كلامى و سياسى اسلامى به قرن نخست هجرى باز مىگردد. در آغاز، گروههاى
سياسى بودند كه اندك اندك به فرقههاى مذهبى مبدّل گشتند. قديمترين اين فرقهها
عبارتاند از: عثمانيّه كه خونخواهان عثمان بودند؛ شيعه كه از حضرت علىّ بن
ابىطالب (ع) پيروى و هواخواهى مىكردند؛ خوارج؛ مرجئه. سپس فرقههاى كلامى پديد
آمدند؛ مانند قدريّه، معتزله، جبريّه و اشاعره (تاريخ
شيعه و فرقههاى اسلام، 37). زمان ظهور مذاهب فقهى را بايد در
نيمه دوم قرن دوم و اوايل قرن سوم پىجست؛ زمانى كه اواخر روزگار تابعين و آغاز
روزگار نسل بعدى به شمار است.
در
اين دوره، اختلافات فراوان فقهى رخ نمود و پيامد آن، مذاهب فقهى نمودار شدند و
فقهاى مكتب رأى و مكتب حديث ظهور يافتند. اين فقيهان به مرجعيّت فقهى رسيدند و
مسائل فقهى پيروان خويش را پاسخ مىگفتند. تا قرن چهارم تنها چند مذهب فقهى بر جاى
ماند و ديگر مذاهب از ميان رفتند. مذاهب بر جاى مانده عبارتاند از: اماميّه،
حنفيّه، مالكيّه، شافعيّه و حنبليّه (همبستگى اديان و