بر مىآيد كه مؤمن بايد به باطل كفر بورزد و به حق ايمان آوَرَد (آشنايى با قرآن، 2/ 78).
***
كلام خدا
بنابر
آيات قرآنى و روايات بزرگان معصوم (ع) خداوند با برخى پيامبران (ع) سخن گفته است
(نساء/ 165؛ اعراف/ 149). در برخى آيات و روايات نيز آمده است كه خداوند در قيامت
با برخى انسانها سخن نمىگويد و بدانان نمىنگرد (آل عمران/ 78؛ بحارالانوار، 4/ 68؛ اصول كافى، 1/ 107؛
الملل و النّحل، 1/ 106). همه مسلمانان متّفقاند كه خداوند متكلّم است و سخن
مىگويد؛ امّا سخن گفتن خداوند همچون سخن گفتن انسان نيست.
انسان
به مدد اعضاى بدن خويش و اصوات و حروف سخن مىگويد. اين گونه تكلّم، ويژه انسان
است و خداوند از آن منزّه است؛ زيرا لازمه آن، جسمانى بودن است و خداوند جسم نيست.
تفسير حقيقت كلام الهى و مسائل پيرامون آن، در برههاى از تاريخ اسلام جامعه مسلمانان
را دچار بحران ساخت و حتى خونهايى نيز پاى آن ريخته شد (الفوائد
البهيّة فى شرح عقائد الاماميّة، 223؛
پيام قرآن، 4/ 378).
مهمترين
نظريّهها در اين باره عبارتاند از: الف. كلام خداوند حروف و اصواتى هستند كه بر
ذات خداوند استوارند و همانند ذات، قديماند. اين نظريه را جمعى از حنبليان مطرح
ساختهاند. آنان در اين نظر خويش چنان راه افراط پيش گرفتهاند كه معتقدند حتى جلد
قرآن نيز قديم است (الملل و النّحل،
1/ 106؛ پيام قرآن، 4/ 378).
ب.
كلام خداوند همان حروف و اصوات است؛ امّا حادث است نه قديم؛ بدين معنا كه اين
امور، حادث و قائم به ذات الهىاند. ج. كلام خدا هم حروف و اصوات است و هم حادث؛
امّا بر ذات الهى قائم نيست، بلكه از آفريدههاى او است كه در جبرئيل (ع) و
پيامبران (ع) پديد مىآيد.
د.
كلام خداوند، اصوات و حروف نيست؛ بلكه مفاهيمى است كه بر ذات خدا استوار است و
قديم و ازلى است. اين نظريّه را اشاعره مطرح ساختهاند كه قرآن را قديم مىدانند و
معتقدند هر كس قرآن را حادث بشمارد، كافر است و قتلش واجب (الملل
و النّحل، 95 و 96؛ پيام قرآن،
4/ 379).