جاى نياز اصلى نهاده مىشود كه پيامدش تحميل قلمرو و هدف خود ساخته و غير واقع بر دين و تعيين تكليف براى آن است كه خود دين به آن اذعان و اقرار ندارد! 3- اين ادعا كه تنها با رجوع انسان به دين با انتظارات و درخواستهاى پيشينى است كه دين قابل فهم مىشود و نيز فهم دين بر اساس احساس نيازها ميسّر مىباشد، نيز جاى بسى تأمل دارد، از جمله اين كه: الف- كدام بشر و كدام دين؟ وجود طمع و شهوت در وجود انساها، در بسيارى موارد انسان را از خواستهها و انتظارات اصيل انسانى دور كرده به سوى انتظارات و خواستههايى باطل و فسادانگيز و شهوانى سوق مىدهد و انسان متوقع مىشود كه به اين گونه خواستهها و نيازهاى كاذب برسد. همان انتظارات و خواستههايى كه در گذشته از پيامبران الهى داشتهاند و بسيارى از آنها در قرآن ذكر شده است؛ مانند انتظار و در خواست باقى ماندن بر كيش آبا و اجدادى كه پرستش بتان و سنگ و چوب و غير آن بوده است. «1» يا درخواست ديدن خدا با چشم ظاهرى؛ «2» يا خواسته هايى كه بشر امروز دارد و نمونه آشكار و بلكه كامل آن از سوى بشر متمدن غربى در گفتار و كردارش ابراز شده و ارائه مىگردد، مانند آزادىهاى بى حد و حساب جنسى، كه هم جنس بازى يكى از رهاوردهاى آن است و غير آن از خواستههاى نامشروع و خلاف دين و اخلاق. ب- اساساً فهم تمام دين بر اساس احساس نيازها ميسر نيست، به دو دليل: نخست اين كه هر احساس نيازى نياز واقعى انسان نيست و هر نيازى هم احساس شده نيست. به عنوان مثال، آخرت و بهشت و نعمتهاى آن، نيازهاى واقعى انسانها است، اما تا زمانى كه دين آنها را خاطر نشان نكرده، آدمى اين نيازها را احساس نمىكند. زمانى هم كه احساس كند تا به دستورات و وعد و وعيدهاى دين مؤمن نشود، هيچ شوق و اشتياقى براى رسيدن به آن در او ايجاد نمىگردد. دوم اين كه پس از اين كه حق بودن دين و خير خواهى و مصلحت انديشى آن براى بشر به اثبات عقلانى و تجربى رسيده و از طرفى سخ دين پژوهى 66 نقد ص : 65 ن دين نيز در پس پرده ابهام نبود و