نگاهى به هيكل اين جوان كردم، ديدم مثل اينكه او را در حال شهادت مىبينم. اصلاً نور شهادت را گويا در همۀ وَجَنات او ديدم. از او خيلى خوشم آمد. گفتم: اكبرجان بنشين پهلوى ما. گفت: من در خدمتتان هستم و نشست. فردا قرار بود تك كنند. فردا صبح زود، اكبر با شهيد چمران رفت و اينها خيلى از واحدهاى ديگر جلوتر بودند. شهيد چمران مجروح شد و اكبر هم شهيد شد. [1]
5. جبهۀ غرب
سفرهاى متعدد حضرت آية اللّه خامنهاى به جبهه غرب در سال 1359، بيشتر به جهت بازديد و سركشى از خطوط مقدم، دلجويى از رزمندگان، حل مشكلات آنان و ديدار با مردم آن منطقه بود. امير سرتيپ على اصغر جمالى از فرماندهان ارشد ارتش در جبهۀ غرب در بارۀ يكى از اين سفرها مىگويد:
در اواخر سال 59 ايشان به كردستان آمدند. كردستان وضع مناسبى نداشت. هجوم عراق، توطئه تهاجم ضدانقلاب و خطر مينگذارى و ناامنىهاى جادهاى و پروازى را ايجاد كرده بود. پادگان مريوان هم زير توپ 130 دشمن و هم زير خمپارۀ ضدانقلاب بود. اين حالات وضعيتى را به وجود آورده بود كه انسان احساس غربت مىكرد و چيزى كه انسان را از اين غربت درمىآورد و روحيه مىبخشد، حضور يك شخصيت معنوى و قوىدل بود.
مقام معظم رهبرى وقتى از وضعيت منطقه مطّلع شدند، در شهر مريوان حضور يافتند و پس از ملاقات با فرماندهان و مسؤولان شهر، به سمت ارتفاعات حور سلطان كه مشرف بر مرز عراق بود حركت كردند. عراقىها كه