شمشيرى كه بر گلوى تو آمد
هرچيز و همهچيز را در كائنات
به دو پاره كرد:
هرچه در سوى تو،حسينى شد
و ديگر سو يزيدى.
اينك ماييم و سنگها
ماييم و آبها
درختان،كوهساران،جويباران،بيشهزاران
كه برخى يزيدى
وگرنه حسينىاند
^^^
خونى كه از گلوى تو تراويد
همهچيز و هرچيز را در كائنات به دو پاره كرد
در رنگ!
اينك هرچيز:يا سرخ است
يا حسينى نيست!
آه،اى مرگ تو معيار!
مرگت چنان زندگى را به سُخره گرفت
و آن را بىقدر كرد
كه مردنى چنان،
غبطۀ بزرگ زندگانى شد! [1]