نام کتاب : عوامل معنوی و فرهنگی دفاع مقدس (ج2) نویسنده : سنگری، محمدرضا جلد : 1 صفحه : 89
را درآوريم و با پاى برهنه روى شيشههاى شكسته راه برويم. . . فكرش را بكنيد عبور از روى شيشههاى چند سانتىمترى، آن هم با دويدن، در شرايطى كه پا با فشار روى شيشهها قرار مىگيرد و شيشه تا استخوان پيش مىرود، انسان چه حالى پيدا مىكند! رنگ همه پريده بود و لرزش لبها كاملاً حس مىشد، امّا وقتى كه نفرات اول با پاهاى مجروح و خونآلود در آن سوى ايستادند و به شوخى و مزاح پرداختند و حريف طلبيدند، ديگر ايستادن جايز نبود. [1]
سه- مرا از همان پايى كه مجروح بود و خونريزى داشت، آويزان كردند. آنها فقط اطلاعات و مشخصات سؤالشدۀ خود را مىخواستند و براى اين كار به هر وسيلهاى متوسّل مىشدند. در همان حال كه خود را بسيار تنها و دلشكسته مىديدم، با توجه به وضعيّت جسمانى و فشار و شكنجههاى بىحدّ و حصر نيروهاى عراقى، مىدانستم كه به هر شكلى شده بايد مقاومت كنم تا عمليّات لو نرود، زيرا دشمن بو برده بود كه من كارهاى هستم. از خدا مىخواستم كه مرا خلاص كند يا از دست كافران بعثى رها سازد. . . . [2]
چهار- روزى پزشكى آلمانى از هيئت صليب سرخ جهانى براى معاينۀ آزادهها به اردوگاه آمد. وى كه زبان فارسى را به خوبى تكلم مىكرد، در وقت معاينه از ما پرسيد: چرا اين همه بيمارى در ميان شما شيوع پيدا كرده است؟ گفتيم: بهعلت كمبود غذا و بهداشت. . . . پزشك آلمانى در ابتدا با ناباورى حرفهاى ما را گوش مىداد تا اين كه خودش پس از تحقيق متوجه صحّت موضوع شد. در اواخر اسارت، پيش از آزادى، همان پزشك نزد ما آمد و گفت: يادتان هست اوايل اسارت براى معاينۀ شما آمده بودم؟ بايد به شما بگويم كه بهواسطۀ صبر و