نام کتاب : پژوهشى پيرامون شهداى كربلا نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 392
او پس از اجازه از امام به ميدان شتافت و تيرى به چله كمان نهاد و اين رجز را خواند: ارْمى بِها مُعْلَمَةً افواقُها مَسْمُومَةًتَجرِى عَلى اخْفاقِها لَامْلَأَنَّ الارضَ مِنْ اطْلاقِها فَالنَّفسُ لا يَنْفَعَهااشْفاقُها اذِالْمَنايا حَسَرَتْ عَنْ ساقِها لَمْ يُثْنِها الّا الّذى قَد ساقَها «1» با تيرهايى كه سوفار «2» آن نشانه دار است مىزنم، تيرهايى مسموم كه با سرعت [به سوى دشمن] مىرود. زمين را با پرتاب آنها پر مىكنم و ترس از مرگ، براى نفس سودى ندارد آن گاه كه مرگ روى نشان داده و جدّى است جز آن كه آن را به پيش رانده، نمىتواند بازش دارد. نقل كردهاند كه او هشتاد تن از نيروهاى دشمن را هدف قرار داد و به هلاكت رساند «3» و چون تير در تركشش نماند دست به شمشير برد و چنين گفت: انَا الغُلامُ اليَمَنى البَجَلى دينى عَلى دينِ حُسينٍ و عَلى ان اقتَلَ اليَومَ فَهذا امَلى فَذاكَ رَأيى و الاقى عَمَلى «4» من جوانى از اهل يمن و از قبيله بجيله هستم. آيين من آيين حسين و على عليه السلام است. اگر امروز كشته شوم، آرزوى من همين است و پاداش خود را خواهم ديد. مردى از سپاه ابن سعد، به نام قيس، به جنگ او آمد. هلال او را مهلت نداد و به خاك افكند و با تيغ بر آن جماعت حمله كرد و سيزده تن از آنان را از پاى درآورد. آنگاه انبوه لشكر اطراف او را گرفتند و بازوان او را در هم شكسته اسيرش كردند و سرانجام به دست شمربن ذى الجوشن به شهادت رسيد. «5» در واقعه عاشورا از دو نفر به نام هلال بن نافع نام برده شده است، يكى شهيد مذكورو ديگرى فردى كه در لشكر ابن سعد بوده و برخى وقايع را نقل كرده پژوهشى پيرامون شهداى كربلا 403 فهرست شهداى بنىهاشم ..... ص : 403 است. «6»
نام کتاب : پژوهشى پيرامون شهداى كربلا نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 392