responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پژوهشى پيرامون شهداى كربلا نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 307

حمله‌ور گرديد و ضربتى سخت بر وى فرود آورد. او دست خود را سپر كرد ولى آن ضربت دستش را از آرنج قطع كرد. قاتل بانگى برآورد و از آنجا دور گشت. تنى چند از لشكريان عمرسعد حمله آوردند تا عمرو را از دست حسين عليه السلام نجات دهند؛ ولى اين تلاش آنها به جايى نرسيد و قاسم در هنگام يورش سواران عمرسعد در زير سمّ اسبان جان سپرد.» «1»
پس از چندى كه گرد غبار ميدان نبرد فرونشست، امام حسين عليه السلام را ديديم كه بر بالين آن جوان ايستاده و او پاشنه‌هاى پاى خود را بر زمين مى‌سايد، امام حسين عليه السلام در آن حال مى‌گفت: «قومى كه تو را كشتند از رحمت خدا به دورند و در روز رستاخيز جد تو از جمله دشمنان آنان خواهد بود.
سپس فرمود: «سوگند به خدا براى عموى تو بسيار دشوار است كه او را بخوانى و نتواند به تو پاسخ دهد، يا به تو پاسخ گويد اما به حال تو سودى نبخشد، در يك چنين روزى كه دشمنان او بسيار و ياران او اندك باشند.»
حميد بن مسلم گويد: آن‌گاه او را برداشت، دوپاى پسر را ديدم كه روى زمين مى‌كشيد، و حسين عليه السلام سينه به سينه وى نهاده بود.
با خود گفتم «او را كجا مى‌برد»؟ وى را برد و در كنار پسرش على‌اكبر عليه السلام و ديگر شهيدان قرار داد.
از اسم آن نوجوان پرسش كردم. گفتند وى قاسم بن الحسن عليه السلام است. «2»
به قضيه ميدان رفتن و شهادت حضرت قاسم عليه السلام، داستان مفصّلى نيز درباره عروسى وى ضميمه شده است.
ملاحسين كاشفى در اين زمينه پس از بيان چگونگى اذن خواستن حضرت قاسم از امام حسين عليه السلام و اذن ندادن آن حضرت، و نشان دادن بازوبندى كه پدرش امام حسن به بازويش بسته بود و در او وصيت كرده بود كه هرگز دست از يارى عموى خود حسين عليه السلام‌

پژوهشى پيرامون شهداى كربلا 318 قيس بن مسهر صيداوى‌


نام کتاب : پژوهشى پيرامون شهداى كربلا نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 307
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست