responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پژوهشى پيرامون شهداى كربلا نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 149

آن را از پاى درآورد. حرّ بلافاصله از اسب پياده شد. و مانند شير با دشمن جنگيد، و شمارى از آنان را به هلاكت رساند. پس از آن پيادگان بر وى تاختند و او را بر زمين افكندند. ياران امام عليه السلام او را از معركه بيرون آورده، در حالى كه هنوز جان در بدن داشت در جلوى خيمه‌اى كه كشتگان را در آنجا جمع مى‌كردند گذاشتند. «1» امام عليه السلام فرمود: اين كشتگان مانند پيغمبران و فرزندان پيغمبران هستند. «2» آن حضرت غبار از چهره حرّ پاك كرد و فرمود: تو حرّى (آزاده‌اى) آن چنان كه مادرت تو را «حرّ» نام نهاد. «3» و تو در دنيا و آخرت آزاده‌اى. «4» بدين سان حرّ در برابر امام عليه السلام به شهادت رسيد. «5» در زيارت ناحيه مقدّسه از وى چنين ياد شده است: السَّلامُ عَلى الحُرِّ بْنِ الرِّياحِىّ. «6»
برخى مورّخان نقل كرده‌اند كه حرّ به امام حسين عليه السلام عرض كرد: هنگامى كه ابن‌زياد مرا به سوى شما فرستاد، چون از قصر بيرون آمدم، از پشت سرم آوازى شنيدم كه مى‌گفت: اى حرّ، شاد باش كه به خير رو آوردى! چون به پشت سرم نگريستم، كسى را نديدم. با خود گفتم: اين چه بشارتى است، حال آن‌كه من به پيكار حسين عليه السلام مى‌روم؟! و هرگز تصور نمى‌كردم كه سرانجام از شما پيروى خواهم كرد. امام حسين عليه السلام فرمود: به راه خير هدايت شدى. «7»
صاحب «روضة الشهداء» به نقل از مقتل امام اسماعيل مى‌نويسد: در آن زمان كه حرّ نزديك امام آمد. گفت يابن رسول‌اللَّه شب پدر خود را خواب ديدم كه نزد من آمد و گفت: اى حرّ در اين روزها كجا رفته بودى؟ گفتم رفته بودم كه راه را بر امام حسين عليه السلام بگيرم. پدرم فرياد زد و گفت: واويلا! اى پسر تو را با فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله چه كار؟ اگر طاقت آتش دوزخ دارى برو و با او بجنگ؛ و اگر هم شفاعت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و رضايت‌


نام کتاب : پژوهشى پيرامون شهداى كربلا نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 149
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست