اَصْفَر، واژهاي عربى است به معنى زرد. لغت شناسان عرب آن را از اضداد (ابوطيب، 1/424) و يا شبيه به اضداد (ابن انباري، 160) شمرده، و از اين رو گاه آن را به معنى سياه گرفتهاند. مفسران قرآن نيز در تفسير آياتى كه اين واژه در آن به كار رفته (بقره/2/69،مرسلات /77/33)، هر دو معنى را به اختلاف گفتهاند. در شعر كهن عرب نيز اين واژه گاه به معنى سياه آمده است (نك: ابن انباري، 160-161؛ طبرسى، 1/268- 269، 10/634؛ بغدادي، 5/424). اين كلمه به صورت تركيب اضافى بنو الاصفر يا بنات الاصفر در اشعار جاهلى و اسلامى مانند اشعار عدي بن زيد، ابوتمام و ابونواس (نك: ابوتمام، 1/79؛ ابن قتيبه، عيون...، 1/48؛ ابن معتز، 196؛ مسعودي، مروج...، 2/294؛ شابشتى، 100؛ همدانى، 167، 200) و متون تاريخى (نك: ابن هشام، التيجان، 220؛ طبري، 2/648؛ بلعمى، 1/263؛ مسعودي، اخبار...، 93؛ ابن اثير، الكامل، 1/126)، بارها تكرار شده است كه همه جا مقصود از بنى اصفر روميان يا يونانيان بودهاند. همچنين در احاديث نبوي از ستيز بنى اصفر با مسلمانان در جنگ تبوك و وعدة دست يابى بر خزاين كسري و بنى اصفر سخن رفته است (احمد بن حنبل، 2/174، 6/22، جم؛ ابن ماجه، 2/1371؛ واقدي، 3/992، جم؛ ابن هشام، السيرة...، 4/159؛ على، 2/527). گاه مردم اسپانيا را نيز در زمرة بنى الاصفر برشمردهاند (ابن قتيبه، المعارف، 39؛ طبري، 1/317). از اين رو اين نام بعداً بر همة اروپاييان خاصه مردمان اندلس اطلاق شده است. گلدسيهر تسمية تاريخ اسپانيا را به تاريخ الصُّفْر از اين باب دانسته است ( 1 .(EI زبيدي گويد (3/338) اكنون بنواصفر را مسقووليه (به اقرب احتمال، مسكوي: اهل مسكو؛ براي شكل موسقوه به صورت مسكو، نك: مثلاً سامى، 6/4473) خوانند. لامنس كه در اواخر سدة 19م در ميان نُصيريان بوده است، مىگويد كه آنان امپراتور روسيه را ملك الاصفر مىخوانند ( 1 .(EI برخى نسب شناسان اصفر را لقب عيسو پسر اسحاق (نك: ابن هشام، التيجان، همانجا؛ خطيب، 1/79؛ هوار، و بعضى ديگر لقب روم (روميل) پسر يا نوادة عيسو دانستهاند (ابن قتيبه، همان، 38؛ يعقوبى، 1/146؛ طبري، همانجا). گروهى نيز اصفر (در ترجمة سبعينية سفر تكوين، 36:11؛ نيز حمزه، 46: صوفر؛ نك: 1 .(EIرا نام نوة عيسو و پدر روميل (ترجمة سبعينية سفر تكوين، 36:10: رئوئيل؛ نك: 1 نياي روميان دانسته (مسعودي، مروج، همانجا؛ 1 ؛ EIقس: زبيدي، همانجا) و به همين سبب، روميان را بنوالاصفر خواندهاند؛ اما بعضى اين انتساب و تسميه را به گونهاي ديگر توجيه كردهاند: مثلاً از زردرويى روم يا گندم گونى عيسو (ادوم) و فرزندان آنان ياد كرده (ابن قتيبه، همانجا؛ طبري، 1/318- 319؛ بلعمى، 1/263) و يا به افسانهسرايى در اين باب پرداختهاند (نك: خطيب، همانجا؛ ابنخلكان، 6/126؛ زبيدي، همانجا). از آن سوي، برخىدرعيناينكهبنواصفر را از نسلعيسودانستهاند، اما تطبيق آن بر روميان را نپذيرفته، و منكر انتساب آنان به عيسو شدهاند (ابن حزم، 511؛ نيز نك: حمزه، همانجا؛ قس: ابن خلدون، 2(2)/432). به گفتة ابن حزم (همانجا) بقاياي نسل عيسو (بنواصفر) در جبال شراة - ناحيهاي ميان شام و حجاز - مسكن داشته، و هدف پيامبر (ص) در غزوة تبوك همانها بودهاند كه بعداً دستخوش انقراض گشتهاند. بر اساس تفسير دوساسى كه اردمان نيز آن را پذيرفته، اصفر ترجمة تحت اللفظى نام خاندان فلاوين از امپراتوران روم است كه سپس به همة ملتهاي اروپايى تعميم يافته است ( نك: اردمان، 241 -237 ؛ 1 .(EI به هر حال در مقابل اين تسميه، از عجم (به طور خاص، ايرانيان) با عنوان احمر، و از عرب با عنوان اسود يا اخضر ياد شده است (نك: بلاذري، 280؛ ابن اثير، مبارك، 1/437؛ گلدسيهر، .(268 چنانكه بنا به روايتى، پيامبر اكرم (ص) از مردمان عرب و همسايگان آن روز آنان با عنوان اخضر، احمر و اصفر ياد كرده است (ابن اثير، اسد الغابة، 1/274). مآخذ: ابن اثير، على، اسد الغابة، تهران، المكتبة الاسلاميه؛ همو، الكامل؛ ابن اثير، مبارك، النهاية، به كوشش طاهراحمد زاوي و محمود محمد طناحى، قاهره 1383ق/ 1963م؛ ابن انباري، محمد، الاضداد، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، كويت، 1960م؛ ابن حزم، على، جمهرة انساب العرب، بيروت، 1403ق/1983م؛ ابن خلدون، العبر؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن قتيبه، عبدالله، عيون الاخبار، بيروت، 1343ق/ 1925م؛ همو، المعارف، به كوشش ثروت عكاشه، قاهره، 1960م؛ ابن ماجه، محمد، سنن، استانبول، 1401ق/1981م؛ ابن معتز، طبقات الشعراء، به كوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1375ق/1956م؛ ابن هشام، عبدالملك، التيجان، حيدرآباد دكن، 1347ق؛ همو، السيرة النبوية، به كوشش مصطفى سقا، و ديگران، قاهره، 1355ق/ 1936م؛ ابوتمام، حبيب، ديوان، همراه با شرح خطيب تبريزي، به كوشش محمد عبده عزام، قاهره، 1951م؛ ابوطيب لغوي، عبدالواحد، الاضداد فى كلام العرب، به كوشش عزت حسن، دمشق، 1382ق/1963م؛ احمد بن حنبل، مسند، استانبول، 1982م؛ بغدادي، عبدالقادر، خزانة الادب، قاهره، 1404ق/1984م؛ بلاذري، احمد، فتوح البلدان، به كوشش دخويه، ليدن، 1865م؛ بلعمى، محمد، تاريخ، به كوشش محمدتقى بهار، تهران، 1353ش؛ خطيب تبريزي (نك: هم، ابوتمام)؛ حمزة اصفهانى، سنى ملوك الارض و الانبياء، برلين، 1304ق؛ زبيدي، محمدمرتضى، تاج العروس، بولاق، 1306ق؛ سامى، شمسالدين، قاموس الاعلام، استانبول، 1306ق؛ شابشتى، على، الديارات، به كوشش كوركيس عواد، بغداد، 1386ق/1966م؛ طبرسى، فضل، مجمع البيان فى تفسير القرآن، به كوشش هاشم رسولى محلاتى و فضلالله طباطبايى، بيروت، 1408ق/1988م؛ طبري، تاريخ؛ على، جواد، المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام، بغداد، 1969م؛ قرآن مجيد؛ كتاب مقدس؛ مسعودي، على، اخبار الزمان، بيروت، 1386ق/1966م؛ همو، مروج الذهب، به كوشش دُمنار، پاريس، 1914م؛ واقدي، محمد، المغازي، به كوشش مارسدن جونز، لندن، 1966م؛ همدانى، محمد، تكملة تاريخ الطبري، به كوشش البرت يوسف كنعان، بيروت، 1961م؛ يعقوبى، احمد، تاريخ، بيروت، 1379ق/1960م؛ نيز: EI 1 ; Erdmann, F., X [ ber die Sonderbare Benennung der Europ L er, Benu-l-asfar n , ZDMG, 1848, vol. II; Goldziher, I., Muslim Studies, tr. C. R. Barber & S. M. Stern, New York, 1977; Huart, Cl., X Nouvelles et M E langes n , JA, Paris, 1908, vol. XII. محمدرضا ناجى (ز) (رب) * ن * 1 (رب) * ن * 2 29/8/73