responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 9  صفحه : 3598
اصحاب‌ رس‌
جلد: 9
     
شماره مقاله:3598



اَصْحاب‌ِ رَس‌ّ، قومى‌ كافر كه‌ به‌ گفتة قرآن‌ كريم‌ پيامبر خويش‌ را تكذيب‌ كرده‌، به‌ قتل‌ رساندند. اين‌ تركيب‌ 2 مرتبه‌ در قرآن‌ كريم‌ به‌ ترتيب‌ در سوره‌هاي‌ فرقان‌ (25/38) و ق‌ (50/12) در كنار اقوام‌ ديگري‌ چون‌ عاد، ثمود و قوم‌ نوح‌ (ع‌) به‌ كار رفته‌ است‌. در اين‌ آيات‌ و آيه‌هاي‌ پيش‌ و پس‌ آن‌، اصحاب‌ رس‌ به‌ عنوان‌ قومى‌ بد دين‌ معرفى‌ شده‌اند كه‌ از پرستش‌ خداي‌ يگانه‌ دوري‌ گزيدند و به‌ عذاب‌ الهى‌ گرفتار آمدند.
رس‌ واژه‌اي‌ سامى‌ است‌ كه‌ ريشه‌ در زبانهاي‌ قديم‌ داشته‌، و در آرامى‌ و عبري‌ به‌ معناي‌ شكستن‌ و شكافتن‌ به‌ كار مى‌رفته‌ است‌ (نك: گزنيوس‌، .(944 مفهوم‌ شكافتن‌، حفر كردن‌، چاه‌ و معدن‌ از معانى‌ اين‌ واژه‌ در زبان‌ عربى‌ است‌ كه‌ بنابر اقوال‌ مختلف‌، مفهوم‌ واژه‌ در اين‌ تركيب‌ قرآنى‌ همين‌ معناي‌ چاه‌ است‌ (مثلاً نك: ابوطيب‌، 1/319؛ ابن‌ منظور، ذيل‌ ماده‌).
به‌ كارگيري‌ اين‌ تعبير در قرآن‌ مجيد سبب‌ گرديده‌ تا از همان‌ روزگار پيامبر اكرم‌ (ص‌) مسلمانان‌ در پى‌ يافتن‌ اطلاعاتى‌ دربارة اين‌ قوم‌ برآيند و در طى‌ زمان‌، اقوال‌، روايات‌ و قصصى‌ مختلف‌ پيرامون‌ آن‌ در آثار گوناگون‌ پديد آيد.
اختلاف‌ روايات‌ دربارة اين‌ قوم‌ تا آنجاست‌ كه‌ حتى‌ گاه‌ رس‌ را علمى‌ جغرافيايى‌ همچون‌ نامى‌ براي‌ يك‌ ديار، كوه‌ يا نهر دانسته‌اند و گاه‌ آن‌ را نامى‌ براي‌ يك‌ طايفه‌ و قومى‌ خاص‌ ذكر كرده‌اند (نك: ازهري‌، 12/290؛ جوهري‌، 2/934؛ راغب‌، 200؛ ميبدي‌، 7/32). همين‌ پراكندگى‌ آراء سبب‌ گشته‌ تا نه‌ تنها در آثار روايى‌ و تفسيري‌، داستان‌ پردازي‌ دربارة اصحاب‌ رس‌ راه‌ يابد، بلكه‌ با بسياري‌ از ديگر قصص‌ قرآنى‌ نيز درآميخته‌ يا مرتبط گردد. براي‌ نمونه‌ برخى‌، اصحاب‌ رس‌ را همان‌ اصحاب‌ اخدود دانسته‌، و گفته‌اند كه‌ رس‌ (چاه‌)، همان‌ اخدود (گودال‌) بوده‌ است‌ (مثلاً نك: زمخشري‌، 3/280؛ ابوالفتوح‌، 8/272؛ نيز نك: ه د، اصحاب‌ اخدود)؛ گروهى‌ چون‌ كعب‌ الاحبار، مقاتل‌ وسدي‌، ايشان‌ را همان‌ اصحاب‌ (آل‌) ياسين‌ دانسته‌، و گفته‌اند رس‌ نام‌ چاهى‌ در انطاكيه‌ است‌ كه‌ اصحاب‌ رس‌، حبيب‌ نجار مؤمن‌ آل‌ ياسين‌ (نك: ه د، آل‌ ياسين‌) را بكشتند و در آن‌ چاه‌ افكندند (طوسى‌، محمد بن‌ حسن‌، 7/491، 9/361؛ زمخشري‌، ميبدي‌، همانجاها؛ قرطبى‌، 13/32) و دسته‌اي‌ ديگر، گفته‌اند ذوالقرنين‌ تنها كسى‌ است‌ كه‌ از شهر اين‌ قوم‌ ديدار كرده‌ است‌ (نك: نويري‌، 13/88). در برخى‌ آثار به‌ ويژه‌ كتب‌ تفسير، قصة اصحاب‌ رس‌ با آية 45 از سورة حج‌ (22) و ذكر «بئر معطلة» پيوند خورده‌ است‌ (ثعلبى‌، 149؛ ميبدي‌، همانجا؛ قرطبى‌، 13/33).
دربارة مسكن‌ اين‌ قوم‌ نيز پراكندگى‌ گسترده‌اي‌ به‌ چشم‌ مى‌خورد؛ در بين‌ نامهاي‌ جغرافيايى‌ مختلفى‌ كه‌ ذكر شده‌ است‌، منطقة رود ارس‌، حضرموت‌ يمن‌ و يمامه‌ از شهرت‌ روايى‌ بيشتري‌ برخوردارند (مثلاً نك: طبري‌، 19/10؛ همدانى‌، 1/121؛ طوسى‌، محمدبن‌محمود، 196؛ ثعلبى‌، 149-150؛ نويري‌، همانجا؛ نيز قس‌: ميبدي‌، همانجا). زمان‌ تعيين‌ شده‌ در روايات‌ براي‌ دورة زيست‌ اصحاب‌ رس‌، روزگاري‌ پس‌ از نوح‌ (ع‌)، پس‌ از سليمان‌ بن‌ داوود (ع‌)، حد فاصل‌ نبوت‌ عيسى‌ (ع‌) و رسول‌ اكرم‌ (ص‌) و حتى‌ در زمان‌ خالد بن‌ سنان‌ عبسى‌ دانسته‌ شده‌ است‌ (نك: ابن‌ حجر، 1/468؛ ابن‌ بابويه‌، معانى‌...، 48- 49؛ فخرالدين‌ رازي‌، 24/82؛ دميري‌، 2/87). در تفسير آنچه‌ دربارة «قرون‌» در قرآن‌ كريم‌ (فرقان‌/25/38) به‌ عنوان‌ فاصلة زمانى‌ بين‌ اصحاب‌ رس‌ و ديگر اقوام‌ آمده‌، آراء مختلفى‌ چون‌ تفسير «قرن‌» به‌ فاصله‌اي‌ برابر 40، 70 يا 120 سال‌ مطرح‌ شده‌ است‌ (مثلاً نك: طبرسى‌، 7/267؛ فخرالدين‌ رازي‌، 24/83). مجلسى‌ (14/159) با دقت‌ در مسألة تقدم‌ و تأخري‌ كه‌ در دو آية قرآن‌ مجيد مربوط به‌ اصحاب‌ رس‌ وجود دارد، به‌ مقايسه‌اي‌ اجمالى‌ از اقوال‌ مختلف‌ و طبقه‌بندي‌ زمانى‌ اصحاب‌ رس‌ از سوي‌ نويسندگان‌ متقدم‌ پرداخته‌ است‌.
در بيان‌ اقوال‌ مربوط به‌ اصحاب‌ رس‌ شايد قديم‌ترين‌ سخن‌، حديثى‌ منقول‌ از حضرت‌ پيامبر اكرم‌ (ص‌) به‌ نقل‌ از محمد بن‌ كعب‌ قرظى‌ باشد كه‌ در آن‌ از غلامى‌ سياه‌ به‌ عنوان‌ نخستين‌ داخل‌ شونده‌ به‌ بهشت‌ ياد شده‌ است‌. در اين‌ حديث‌ آمده‌ است‌ كه‌ خداوند پيامبري‌ براي‌ قومى‌ فرستاد كه‌ با تكذيب‌ مردم‌ روبه‌رو گشت‌. آن‌ قوم‌ پيامبر الهى‌ را در چاهى‌ افكندند و بر در چاه‌، سنگى‌ بزرگ‌ گذاشتند. در آن‌ ديار، غلامى‌ سيه‌ روي‌ مى‌زيست‌ كه‌ با گردآوري‌ و فروش‌ هيزم‌ روزگار مى‌گذرانيد. او كه‌ به‌ آن‌ نبى‌ ايمان‌ آورده‌ بود، هر روز پس‌ از فروش‌ كالايش‌، آب‌ و خوراكى‌ مهيا كرده‌، بر سر آن‌ چاه‌ مى‌رفت‌ و خوراك‌ و نوشيدنى‌ براي‌ پيامبر خدا فرو مى‌فرستاد. يكى‌ از اين‌ روزها كه‌ براي‌ گردآوري‌ هيزم‌ رفته‌ بود، خواب‌ بر او چيره‌ شد، به‌ فرمان‌ الهى‌ 14 سال‌ در خواب‌ ماند و چون‌ بيدار شد، گمان‌ كرد كه‌ ساعتى‌ بيش‌ نياسوده‌ است‌. پس‌ به‌ عادت‌ هر روزه‌، خوردنيها تهيه‌ كرد و بر سرچاه‌ رفت‌، اما از پيامبر قوم‌ اثري‌ نيافت‌. بنابر اين‌ حديث‌، آن‌ هنگامى‌ كه‌ وي‌ در خواب‌ بود، عذابى‌ بر قوم‌ نازل‌ شد و آنان‌ به‌ سوي‌ چاه‌ رفتند و از كردة خود دربارة آن‌ پيامبر پشيمان‌ شدند و آزادش‌ ساختند. آن‌ نبى‌ از ايشان‌ دربارة غلام‌ سياه‌ پرسان‌ شد، ولى‌ هيچ‌ كس‌ را از او خبري‌ نبود (نك: طبري‌، 19/10-11؛ فخرالدين‌ رازي‌، همانجا). بدين‌ ترتيب‌ در اين‌ روايت‌، قومى‌ كه‌ به‌ عنوان‌ اصحاب‌ رس‌ شناسانده‌ مى‌شوند، سرانجام‌ به‌ پيامبر خويش‌ ايمان‌ آورده‌اند (قس‌: فرقان‌/25/37- 38، ق‌/50/12-13، كه‌ در آنها اصحاب‌ رس‌ به‌ عنوان‌ تكذيب‌ كنندگان‌ رسول‌ خدا معرفى‌ شده‌اند).
بخشى‌ از خطبة 182 در نهج‌ البلاغه‌ نيز از قديم‌ترين‌ روايات‌ برجاي‌ مانده‌ دربارة اصحاب‌ رس‌ است‌ كه‌ در آن‌ به‌ عنوان‌ انذار، از اصحاب‌ مداين‌ رس‌ سخن‌ به‌ ميان‌ آمده‌ است‌؛ قومى‌ كه‌ پيامبر خويش‌ را كشتند، سنتهاي‌ الهى‌ را زير پا گذاشتند و سيرة جباران‌ را پيشة خود كردند.
همچنين‌ روايتى‌ از حضرت‌ على‌ (ع‌) دربارة اين‌ قوم‌ در منابع‌ فريقين‌ ذكر شده‌ كه‌ از مشهورترين‌ روايات‌ در اين‌ باره‌ است‌. بر پاية اين‌ روايت‌، اصحاب‌ رس‌ قومى‌ بوده‌اند كه‌ پس‌ از حضرت‌ سليمان‌ (ع‌) مى‌زيسته‌اند. آنان‌ پرستندة درخت‌ صنوبري‌ بودند به‌ نام‌ «شاه‌ درخت‌» كه‌ يافث‌ بن‌ نوح‌ آن‌ را در كنار رودي‌ به‌ نام‌ روشاب‌ نشانده‌ بوده‌ است‌. اين‌ قوم‌ در كنار رود رس‌ (قابل‌ مقايسه‌ با ارس‌) از بلاد مشرق‌ مى‌زيسته‌اند و 12 قريه‌ به‌ نامهاي‌ ابان‌، آذر، دي‌، بهمن‌، اسفنديار (بزرگ‌ترين‌ شهر و پادشاه‌ نشين‌ اين‌ قرا)، فروردين‌، اردي‌ بهشت‌، ارداد (خرداد)، مرداد، تير، مهر و شهريور داشتند كه‌ بنابر روايت‌، عجم‌ نامهاي‌ ماههاي‌ سال‌ را از اسامى‌ اين‌ قريه‌ها برگرفته‌اند. آمده‌ است‌ درخت‌ صنوبري‌ كه‌ ايشان‌ مى‌پرستيدند در كنار همان‌ رود بود و كسى‌ را اجازة نوشيدن‌ و استفاده‌ از آن‌ آب‌ نبود، چرا كه‌ از آن‌ِ الهة ايشان‌، و مورد تكريم‌ و تقديس‌ بود. هر ساله‌ در روز عيد، قوم‌ به‌ دور درخت‌ گرد مى‌آمدند و پارچه‌هاي‌ گوناگون‌ به‌ شاخه‌هاي‌ آن‌ مى‌بستند و به‌ دعا و تضرع‌ و قربانى‌ كردن‌ مى‌پرداختند. شيطان‌ مى‌آمد و شاخه‌هاي‌ درخت‌ را تكان‌ مى‌داد و از اعمال‌ آن‌ اظهار خشنودي‌ مى‌كرد. پس‌ اصحاب‌ رس‌ هم‌ به‌ باده‌ نوشى‌ و عيش‌ و خوشى‌ و اعمال‌ حرامى‌ چون‌ مساحقه‌ مى‌پرداختند. چون‌ كفر ايشان‌ از حد درگذشت‌، خداوند از سبط يهودا ابن‌ يعقوب‌ پيامبري‌ نزد آنان‌ فرستاد تا به‌ راه‌ ثواب‌ هدايتشان‌ كند، اما قوم‌، ايمان‌ نياورده‌، به‌ آزار و اذيت‌ رسول‌ خدا دست‌ زدند. آن‌ نبى‌ كه‌ از بى‌ دينى‌ و بت‌ پرستى‌ و آزار آنها به‌ ستوه‌ آمده‌ بود، از خدا خواست‌ تا قدرت‌ خويش‌ را به‌ آنان‌ بنماياند. پس‌ خداوند آن‌ درخت‌ را خشكانيد. قوم‌ آن‌ رسول‌ را گناهكار دانستند و در چاهش‌ انداختند. اين‌ كار آنان‌ غضب‌ الهى‌ را به‌ دنبال‌ داشت‌. پروردگار ابر و بادي‌ سهمگين‌ فرو فرستاد و زمين‌ را برايشان‌ چون‌ آتش‌ گرم‌ كرد و آنان‌ در عذاب‌ آتشين‌ الهى‌ همچون‌ آهن‌ ذوب‌ گشتند (ابن‌ بابويه‌، معانى‌، 48- 49، علل‌...، 1/40-43؛ ثعلبى‌، 151-153؛ ميبدي‌، 7/33- 35؛ فخرالدين‌ رازي‌، 24/82 -83).
بجز اين‌ روايت‌، نقلى‌ ديگر در آثار اسلامى‌ به‌ چشم‌ مى‌خورد كه‌ در آن‌، انتساب‌ اصحاب‌ رس‌ به‌ نهري‌ به‌ نام‌ رس‌ دانسته‌ شده‌ كه‌ مكان‌ آن‌ حد فاصل‌ آذربايجان‌ و ارمينيه‌، و دين‌ مردم‌ اين‌ دو ناحيه‌ به‌ ترتيب‌ آتش‌ پرستى‌ و بت‌ پرستى‌ بوده‌ است‌ (ثعلبى‌، 150؛ ابن‌ ابى‌ الحديد، 10/95). با كنار هم‌ گذاشتن‌ دو روايت‌ پيشين‌، نكات‌ قابل‌ توجهى‌ به‌ چشم‌ مى‌خورد كه‌ شايان‌ دقت‌ است‌. بنابر آنچه‌ در اين‌ نقل‌ آمده‌، منطقة مورد نظر در واقع‌ پيرامون‌ رود ارس‌ بوده‌ است‌. همچنين‌ در اينجا، سخن‌ از درخت‌ صنوبر به‌ ميان‌ آمده‌ است‌ كه‌ از نظر جغرافيايى‌ و پوشش‌ گياهى‌ منطقة ارس‌ مكانى‌ مناسب‌ براي‌ رشد درختان‌ سوزنى‌ است‌ و داراي‌ درختان‌ انبوه‌ صنوبر است‌. داخل‌ شدن‌ نام‌ ماههاي‌ ايرانيان‌ به‌ اين‌ روايت‌ و ذكر آتش‌ پرست‌ بودن‌ بخشى‌ از منطقه‌، نشان‌ دهندة ورود عنصر ايرانى‌ در آن‌ است‌. از سوي‌ ديگر مقدس‌ بودن‌ نهر آب‌ كنار درخت‌ِ مورد پرستش‌ با برخى‌ باورهاي‌ ايرانيان‌ قديم‌ دربارة تقديس‌ آب‌ در كليات‌ قابل‌ تطابق‌ است‌. از سوي‌ ديگر در اين‌ داستان‌ نامهايى‌ چون‌ يافث‌ بن‌ نوح‌، تركوذ بن‌ غابور بن‌ يارش‌ بن‌ مازن‌ بن‌ نمرود بن‌ كنعان‌ به‌ عنوان‌ پادشاه‌ اصحاب‌ رس‌ در منطقة ارس‌ و پيامبري‌ يكى‌ از اولاد يهودا بن‌ يعقوب‌ براي‌ آن‌ قوم‌ و نا مأنوس‌ بودن‌ آنها با اسامى‌ منطقه‌ و آنچه‌ در داستانهاي‌ تاريخى‌ دربارة يافث‌ و سبط يهودا مى‌دانيم‌، از نكاتى‌ است‌ كه‌ تطابق‌ ياد شده‌ را مشكل‌ مى‌سازد. از طرف‌ ديگر بر پاية روايت‌ نخست‌، اصحاب‌ رس‌ عملاً قومى‌ داراي‌ اعتقادات‌ شمنى‌ معرفى‌ گشته‌اند، حال‌ آنكه‌ بر خلاف‌ شرق‌ درياي‌ خزر، در غرب‌ آن‌ نمونه‌اي‌ از اينگونه‌ اعتقادات‌ شمنى‌ ديده‌ نشده‌ است‌.
در دسته‌اي‌ از روايات‌، زيستگاه‌ اصحاب‌ رس‌، حضرموت‌ يمن‌، و پيامبر ايشان‌ حنظلة بن‌ صفوان‌ ياد شده‌ است‌. در اين‌ روايات‌، رس‌ ناحيه‌اي‌ در صيهد در ميان‌ بيحان‌، مأرب‌ و جوف‌، يا آنكه‌ اهل‌ رس‌ قبايلى‌ از نسل‌ اسلم‌، يامن‌ ابوزرع‌، رعويل‌ و قدمان‌ از قحطان‌ شناسانده‌ شده‌اند (همدانى‌، 1/121، 124؛ مسعودي‌، 2/52؛ براي‌ نظر مخالف‌، نك: ابن‌ خلدون‌، 2(1)/43). گويند مردم‌ آن‌ ديار به‌ فعل‌ حرام‌ مى‌پرداختند و زنان‌ نياز جنسى‌ خود را به‌ صورتى‌ مغاير با طبيعت‌ انسان‌ بر مى‌آوردند و به‌ مساحقه‌ مى‌پرداختند؛ پس‌ حنظله‌ تلاش‌ مى‌كرد ايشان‌ را از ارتكاب‌ اينگونه‌ اعمال‌ حرام‌ باز دارد، اما آنان‌ فرمان‌ نبردند و به‌ آزار او پرداختند و بر پاية روايت‌ مشهور، در چاهش‌ افكندند، خداوند سيل‌ عرم‌ را به‌ مثابه‌ عذابى‌ سهمگين‌ از سوي‌ خود نازل‌ كرد (نك: همدانى‌، 1/120، 124؛ نويري‌، 13/88). جالب‌ آنكه‌ در برخى‌ روايات‌ منقول‌ از سعيد بن‌ جبير و ابن‌ كلبى‌، داستان‌ حنظله‌ با داستانهاي‌ مربوط به‌ عنقاء مغرب‌ درهم‌ آميخته‌ است‌ (براي‌ توضيح‌ مطلب‌، نك: ثعلبى‌، 149؛ زمخشري‌، 3/280؛ راوندي‌، 2/191؛ فخرالدين‌ رازي‌، 24/82؛ ابن‌ ابى‌ الحديد، 10/95). شايان‌ ذكر است‌ كه‌ گفته‌ شده‌ در قبر حنظله‌ مكتوبى‌ يافت‌ گرديده‌ كه‌ بر آن‌ از زبان‌ خود حنظله‌ مرقوم‌ شده‌ بوده‌ است‌ كه‌ وي‌ رسول‌ خداست‌ و براي‌ حمير و همدان‌ و عريب‌ يا عزيز از اهل‌ يمن‌ مبعوث‌ شده‌ بوده‌ است‌ تا آنها را بشارت‌ دهد و از بدي‌ باز دارد، ولى‌ آنها او را تكذيب‌ كرده‌، بكشتند (همدانى‌، 1/120؛ مجلسى‌، 14/160؛ على‌، 1/348).
آنچه‌ دربارة مساحقه‌ گفته‌ شد و در بيشتر روايات‌ اصحاب‌ رس‌ ديده‌ مى‌شود، به‌ طور ويژه‌ در نقلياتى‌ پراكنده‌ از كسان‌ گوناگون‌ درباره‌ اين‌ قوم‌ وجود دارد (مثلاً نك: راوندي‌، همانجا). جالب‌ آنكه‌ در دسته‌اي‌ از همين‌ روايات‌، اين‌، دلهاث‌ دختر ابليس‌ (يا شيطان‌) بوده‌ كه‌ مساحقه‌ را به‌ زنان‌ آن‌ قوم‌ آموزش‌ داده‌، به‌ انجام‌ دادن‌ آن‌ ترغيبشان‌ كرده‌ است‌ (ثعلبى‌، 151؛ ميبدي‌، 7/33؛ مجلسى‌، 14/154). به‌ هر صورت‌ دربارة زنان‌ بدكار اصحاب‌ رس‌، حضرت‌ امام‌ صادق‌ (ع‌) آنها را دوزخى‌ خوانده‌، و در روايتى‌ حد عمل‌ زشت‌ آنان‌ را حد زنا دانسته‌ است‌ (قمى‌، 2/113- 114؛ ابن‌ بابويه‌، ثواب‌...، 268).
شايان‌ توجه‌ است‌ كه‌ در برخى‌ روايات‌ اصحاب‌ رس‌ چادرنشين‌ و دامپرور معرفى‌ شده‌اند. در اين‌ گروه‌ نقليات‌ پيامبر آنها شعيب‌ ياد شده‌ است‌ (مثلاً نك: زمخشري‌، 3/280؛ فخرالدين‌ رازي‌، همانجا؛ ابن‌ ابى‌ الحديد، 10/94 - 95؛ ابوالفتوح‌، 8/271-272).
برخى‌، اصحاب‌ رس‌ را طايفه‌اي‌ از ثمود دانسته‌اند كه‌ در يمامه‌ مى‌زيسته‌اند (نك: فخرالدين‌رازي‌، همانجا) و آنان‌ را از قوم‌ صالح‌ ياد كرده‌اند (طبري‌، 19/10؛ ميبدي‌، 7/32؛ براي‌ اقوالى‌ ديگر، نك: طوسى‌، محمدبن‌حسن‌،7/491؛ كيذري‌،2/909 به‌بعد؛ ابن‌خلدون‌، 2(3)/500)، و گروهى‌ ديگر، آنان‌ را از اعراب‌ باديه‌ از قبيلة حضورا، و پيامبرشان‌ را شعيب‌ بن‌ ذي‌ مهرع‌ ذكر كرده‌اند (ابن‌ خلدون‌، 2(1)/53). گفتنى‌ است‌ كه‌ آمورتى‌ مقاله‌اي‌ مفصل‌ دربارة اصحاب‌ رس‌ در «مجلة مطالعات‌ شرقى‌1» به‌ چاپ‌ رسانيده‌ است‌.
مآخذ: ابن‌ ابى‌الحديد، عبدالحميد، شرح‌ نهج‌ البلاغة، به‌ كوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهيم‌، قاهره‌، 1961م‌؛ ابن‌ بابويه‌، محمد، ثواب‌ الاعمال‌، به‌ كوشش‌ محمد مهدي‌ حسن‌ خرسان‌، نجف‌، 1392ق‌/1972م‌؛ همو، علل‌ الشرايع‌، به‌ كوشش‌ محمدصادق‌ بحرالعلوم‌، نجف‌، 1385ق‌/1966م‌؛ همو، معانى‌ الاخبار، به‌ كوشش‌ على‌اكبر غفاري‌، قم‌، 1361ش‌؛ ابن‌ حجر، احمد، الاصابة، قاهره‌، 1328ق‌؛ ابن‌ خلدون‌، العبر؛ ابن‌ منظور، لسان‌؛ ابوطيب‌ لغوي‌، الاضداد فى‌ كلام‌ العرب‌، به‌ كوشش‌ عزت‌ حسن‌، دمشق‌، 1382ق‌/1963م‌؛ ابوالفتوح‌ رازي‌، تفسير، به‌ كوشش‌ ابوالحسن‌ شعرانى‌، تهران‌، 1385ق‌؛ ازهري‌، محمد، تهذيب‌ اللغة، به‌ كوشش‌ احمد عبدالعليم‌ بردونى‌، قاهره‌، 1380ق‌؛ ثعلبى‌، احمد، عرائس‌ المجالس‌، بيروت‌، 1401ق‌/1981م‌؛ جوهري‌، اسماعيل‌، الصحاح‌، به‌ كوشش‌ احمد عبدالغفور عطار، بيروت‌، 1960م‌؛ دميري‌، محمد، حياة الحيوان‌ الكبري‌، قاهره‌، 1354ق‌؛ راغب‌ اصفهانى‌، حسين‌، مفردات‌ الفاظ القرآن‌، به‌ كوشش‌ نديم‌ مرعشلى‌، بيروت‌، 1403ق‌؛ راوندي‌، سعيد، منهاج‌ البراعة، به‌ كوشش‌ عبداللطيف‌ كوه‌كمري‌، قم‌، 1406ق‌؛ زمخشري‌، محمود، الكشاف‌، قاهره‌، 1366ق‌/ 1947م‌؛ طبرسى‌، فضل‌، مجمع‌ البيان‌، به‌ كوشش‌ هاشم‌ رسولى‌ محلاتى‌ و فضل‌ الله‌ يزدي‌ طباطبايى‌، بيروت‌، 1408ق‌/1988م‌؛ طبري‌، تفسير؛ طوسى‌، محمدبن‌ حسن‌، التبيان‌، به‌ كوشش‌ احمد حبيب‌ قصير عاملى‌، بيروت‌، داراحياء التراث‌ العربى‌؛ طوسى‌، محمد بن‌ محمود، عجائب‌ المخلوقات‌، به‌ كوشش‌ منوچهر ستوده‌، تهران‌، 1345ش‌؛ على‌، جواد، المفصل‌ فى‌ تاريخ‌ العرب‌ قبل‌ الاسلام‌، بيروت‌، بغداد، 1976م‌؛ فخرالدين‌ رازي‌، التفسير الكبير، قاهره‌، 1313ق‌؛ قرآن‌ كريم‌؛ قرطبى‌، محمد، الجامع‌ لاحكام‌ القرآن‌، بيروت‌، 1400ق‌؛ قمى‌، على‌، تفسير، به‌ كوشش‌ طيب‌ موسوي‌ جزائري‌، نجف‌، 1387ق‌؛ كيذري‌، قطب‌الدين‌، حدائق‌ الحقائق‌، به‌ كوشش‌ عزيزالله‌ عطاردي‌، حيدرآباد دكن‌،1403ق‌؛مجلسى‌،محمدباقر، بحارالانوار، بيروت‌،1402ق‌/1980م‌؛مسعودي‌، على‌، مروج‌ الذهب‌، به‌ كوشش‌ محمد محيى‌الدين‌ عبدالحميد، قاهره‌، 1384ق‌/ 1964م‌؛ ميبدي‌، رشيدالدين‌، كشف‌ الاسرار، به‌ كوشش‌ على‌اصغر حكمت‌، تهران‌، 1361ش‌؛ نويري‌، احمد، نهاية الارب‌، قاهره‌، 1380ق‌؛ نهج‌ البلاغه‌؛ همدانى‌، حسن‌، الاكليل‌، به‌ كوشش‌ محمد بن‌ على‌ اكوع‌ جوالى‌، قاهره‌، 1383ق‌/1963م‌؛ نيز:
Gesenius, W., A Hebrew and English Lexicon of the Old Testament, ed. F. Brown, Cambridge, 1906.
فرامرز حاج‌منوچهري‌ (ز) 28/6/75 (ز) ن‌ 1- 20/10/75 (ز) ن‌ 2- 27/10/75

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 9  صفحه : 3598
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست