اِسْماعيلِ جَلايِر، از نگارگران صاحب سبك دورة ناصري. وي نخست از
شاگردان دارالفنون بود و سپس به استادي همين مدرسه رسيد (معيرالممالك، 277؛
كريمزاده، 1/77).
اسماعيل از احفاد سلسلة جلايريان بود كه نياكانش در كلات خراسان
حكمرانىموروثى داشتندو جزو خوانينآنجاشمردهمىشدند. پدر وي حاجى محمد
زمانخان كلاتى، در جوانى برخلاف شئون خانى و سيرة خانوادگيش، رغبتى به
تحصيل علوم دينى، عبادت، رياضت و تصوف پيدا كرده، به مكه و مدينه مشرف
شد و سرانجام، دست ارادت به دامن محمداسماعيل، ذبيحالله ازغدي (ازغد از
روستاهاي شاهاندز مشهد)، از مشايخ سلسلة ذهبيه زد و از پيروان و مريدان او شد
(هدايت، 4/429؛ معصومعليشاه، 3/243).
حاجىمحمد زمان نام فرزندش را به مناسبت نام مرشدش، اسماعيل نهاد و او تحت
تعليمات و القائات پدري صوفىمنش و عارف مسلك پرورش يافت. چنانكه خواهيم
ديد، تأثير اين فضاي پرورشى و تعاليم تربيتى، در آثار كاملاً متمايز اسماعيل
جلاير چه از نظر انتخاب موضوع نقاشيها و چه از ديد شيوة اجراي خيال پردازانة
تؤم با اثرات اعتياد به افيون (نك: بامداد، 6/41-42) به شدت هويداست.
تاريخ ورود اسماعيل جلاير به دارالفنون به درستى معلوم نيست و نام او جزو
شاگردان دورة اول كه 7 سال طول كشيده بود، ديده نمىشود. دوستعلىخان
معيرالممالك مىنويسد: «در زمانى كه شاهزاده اعتضاد السلطنه، وزارت علوم را
به عهده داشت، آقا ميرزا اسماعيل جلاير در مدرسة دارالفنون صاحب كارگاه بود،
هم پرده مىپرداخت و هم شاگردان را تعليم نقاشى مىداد» (همانجا). با توجه
به عبارت غيرصريح معيرالممالك، چون اعتضادالسلطنه در 1275ق به وزارت علوم
منصوب شده بود، مىتوان چنين گمان برد كه اسماعيل، پس از چند سال از آغاز
انتصاب شاهزاده به وزارت، وارد دارالفنون شده است و نيز چون نام او جزو
شاگردان دورة دوم هم ياد نشده، و فقط در روزنامة ايران (ص 3)، در فهرست نام
شاگردان، از او بهنام «ميرزا اسماعيل ولد حاجى محمد زمان» جزو شاگردان رشتة
نقاشى نام برده شده است، روي هم رفته مىتوان چنين نتيجه گرفت كه او
پيش از ورود به دارالفنون از هنر نقاشى بهره داشته، و تصوير آبرنگ
ناصرالدين شاه را در آن دوره پرداخته است و به سبب داشتن استعداد هنري
به دارالفنون معرفى شده، و هنوز در 1288ق جزو شاگردان محسوب مىشده است
(نك: آثار). با توجه به اين تاريخها و وقايع مىتوان چنين گمان برد كه او
در حدود سال 1262ق، متولد شده، در حوالى 1280ق همراه پدر به تهران آمده،
در 24 سالگى وارد دارالفنون شده، و در حدود 60 سالگى درگذشته است.
در آثار موجود از اسماعيل جلاير، بجز چند مورد، تاريخى مشاهده نمىشود.
بنابراين، تعقيب سير تاريخى و تحول هنري او در طول دوران فعاليتش، دشوار
است. از اينرو، به ناچار، آثار او را بر مبناي موضوع آنها مىتوان طبقهبندي
كرد:
نخستين اثر تاريخدار كه از اسماعيل در دست است، تمثال آبرنگ ناصرالدين
شاه است كه او را با كلاه و جقّة پردار و لباس رسمى سلطنتى نشسته بر روي
صندلى نشان مىدهد، در حالى كه شمشير مرصعى بر روي دو پاي خود نهاده است و
رقم و تاريخ سلخ ربيعالثانى 1279 دارد ( راهنماي كتاب، بين ص 656 -657).
اين اثر اكنون در تصرف بازماندگان اوست.
دومين اثر تاريخدار، قطعهاي بزرگ «خط - نقاشى» به قلم نستعليق جلى با
سفيداب شامل اين بيت از گلستان است: هنر به چشم عداوت بزرگتر عيب است
{} گلاست سعديو در چشمدشمنانخار است
كه در فاصلة سطرهاي چهارگانة آن منظرههاي گوناگونى نقاشى شده است. رقم
نقاش در پايين قطعه چنين است: «هو العزيز الوهاب، حسب الفرمايش سركار رأفت
مدار آقاي محترم حاجى ميرزا عبدالوهاب تاجر از روي خط استاد الاساتيد آقا
ميرزا غلامرضاي خوشنويس باشى... نقل شد. عمل اسماعيل جلاير 1284». اين تابلو
خط - نقاشى اكنون در موزة هنرهاي تزيينى در تهران نگاهداري مىشود.
شيوة خط - نقاشى كه پيشتر به ندرت در ايران معمول بود، در دورة قاجاريه به
منتهاي ترقى خود رسيد و جلاير يكى از نخستين هنرمندانى است كه خط را وارد
نقاشى كرد. او خود خوشنويس و خطاط نبود، ولى خط را به شيوة نقاشى و با طراحى
و قلم مو و رنگ بسيار خوش مىنوشت و آن را حك و اصلاح مىكرد. سپس در ميان
خطوط و نوشتهها، گل و بوته و پرنده و حيوانات و مناظر و دورنماهاي دقيق طرح
كار اسماعيل جلاير، كاخ گلستان
مىانداخت و بدينسان، از تلفيق خط و نقاشى، قطعات زيبا مىآفريد (نك:
معيرالممالك، 277).
از تابلوهاي خط - نقاشى جلاير جز آنكه ياد كرديم، 5 يا 6 قطعة بزرگ و كوچك
ديگر تقريباً شبيه به هم، سراغ داريم كه يكى از آنها داراي زمينة نارنجى
رنگ و شامل ابيات معروف سعدي «بلغ العلى بكماله...» در 4 سطر به قلم
نستعليق جلى است. رقم او در دو جا به صورت «راقمه الحقير اسماعيل جلاير» و
«اسماعيل المصور الكاتب الجلاير ابن المرحوم حاج محمدزمان خان» به چشم
مىخورد و اكنون در يك مجموعةخصوصىدر اروپا نگاهداريمىشود(«گنجينة...1»، 191
-190 ؛ نيز نك: معيرالممالك، همانجا).
قطعة سوم از خط - نقاشيهاي اسماعيل قطعة نسبتاً بزرگى است، به قلم نستعليق
جلى، نوشته شده با سفيداب كه بين السطور آن با مناظر و مجالس گوناگون
نقاشى شده است. از مضمون نوشتهها چنين پيداست كه آن را بهنام ميرزاعلى
اصغرخان امينالسلطان اتابك صدراعظم ترسيم كرده است و رقم «اسماعيل» دارد.
اين قطعه در موزة رضا عباسى در تهران است. كريمزاده از قطعة ديگري از همين
نوع نام مىبرد، ولى نشانى از آن به دست نمىدهد (1/78).
چهارمين اثر از اينگونه، قطعه خط گلزاري است به قلم نستعليق جلى با مركب،
شامل بيتى از سعدي: به غنيمت شمر اي شمع دم عيسى صبح {} تا دل مرده مگر
زنده كند كاين دم از اوست
كه در دو سطر تحرير شده، و متن خط با گل و برگ، و فواصل قطعه جابهجا با
نوشتههايى به خط نستعليق ريزتر با سفيداب تزيين شده است و اندازة آن،
6/108ئ5/51 سانتىمتر است. اين اثر و چند قطعة ديگر از اين نگارگر به همين
شيوه برجاست كه در موزة رضا عباسى و مجموعههاي خصوصى در تهران و ديگر نقاط
جهان نگاهداري مىشود.
سومين اثر تاريخدار از او مرقعى است شامل 8 قطعه تصوير آبرنگ و نقطهپرداز 7
تن از عارفان ايران: شمس تبريزي، اوحدي، بايزيد بسطامى، معصوم عليشاه،
نورعليشاه، مشتاق عليشاه و باباطاهر با دو قطعة گل و بوته و خوشة انگور با
رقم «راقمه الحقير اسماعيل جلاير ابن الحاجى زمان خان» و تاريخ 1286ق كه
احتمالاً آن را به ناصرالدين شاه تقديم كرده بوده، و اينك در كتابخانة كاخ
گلستان محفوظ است (نك: آتاباي، 386). در اين مرقع تصويري بسيار زيبا از
نورعليشاه جوان ديده مىشود كه مهارت نقاش را در چهرهپردازي خيالى به
خوبى نشان مىدهد. اسماعيل جلاير از نورعليشاه و برخى عارفان، تصاوير ديگري
نيز پرداخته است كه هيچكدام از آنها در لطافت كار و چهرهسازي به پاي اين
تصوير نمىرسد. از جملة آنها تصوير آبرنگ سياه قلمى است از او با تاج درويشى
و زلفهاي بلند و تبرزين و كشكول و چنته، بهحالت نشسته بر روي پوست كه
منظرة گرد او بهشت خيالى را مجسم مىسازد و اكنون در موزة گلستان است (همو،
بين ص 386-387). تصاوير ديگري از نورعليشاه با تفاوتهايى در موزة هنرهاي
تزيينى تهران، موزة رضاعباسى، خانقاه نعمتاللهى و در يك مجموعة خصوصى در
تهران نگاهداري مىشود (نك: كريمزاده، 1/79؛ جنات الوصال، مقدمه، تصوير؛
راهنماي موزه...، 40). اين تصويرها بارها از طرف قالىبافان، بر روي
قاليچههاي كوچك و بزرگ بافته شده، و مخصوصاً موضوع اصلى بسياري از
قاليچههاي تصويري بافت راور كرمان قرار گرفته است.
جلاير حتى در اوج شهرت شديداً تحت تأثير عقايد و افكار و احساسات صوفيانة پدر
خود قرار داشته، و بدان مفتخر بوده است و طبعاًاينافكار درآثاراونيز تأثير
فراواننهادهاست.از اينرو، ويبارها در آثارش خود را «ابن محمد زمان خان»
معرفى كرده، و تصويرهاي نورعليشاه را بر مبناي عقايد خاص صوفيانهاش و
اعتقاد به «حلول» و «مظهر» و «تجلى» نگاشته، و به يادگار نهاده است.
او از ديگر عارفان نيز تصويرهاي سياه قلم و نقطهپرداز پديد آورده كه از جملة
آنهاست: تصوير مشتاقعليشاه كرمانى به قطع 5/11ئ5/18 سانتىمتر (فتحى، 62
-63)، باباطاهر عريان به شيوة سياه قلم پرداز، به همان اندازه (همانجا) و
نيز تصوير 3 تن ديگر از عارفان.
اسماعيل گويا به مناسبت نام خود يا نام مرشد پدرش، به داستان قربانى
اسماعيل(ع) علاقة خاص داشته است و اين داستان مذهبى يكى ديگر از موضوعهاي
تابلوهاي اوست. نخستين آنها تابلو رنگ روغن بزرگى است كه حضرت ابراهيم را
كارد بهدست نشان مىدهد كه فرشتگان در هوا كارد را گرفته، مانع قربانى
هستند. در دو سوي ابراهيم(ع) نيز دو فرشتة بزرگتر تمام قد ايستاده، پيام خدا
را به او مىرسانند و يكى از آنان به گوسفندي كه با خود از آسمان براي
قربانى آورده، اشاره مىكند. اسماعيل(ع) كه دستهايش از پشت بسته شده،
پيشِ روي پدر پشت به او زانو زده، و در حالى كه تسليم محض است، هالهاي
از نور پيرامون صورتش را فرا گرفته است. اين اثر در كاخ موزة گلستان
نگهداري مىشود.
در پردة ديگري با همين موضوع، اسماعيل(ع) زانو زده، و ابراهيم(ع) با مو و
ريش بلند سفيد در پشت سر او قرار گرفته است و دو فرشته مانع از اجراي
قربانى هستند. در اين تابلو نورهاي بلند و كشيدهاي از دور سر ابراهيم(ع) و
اسماعيل(ع) ساطع است كه اشعة آن، قسمت بيشتر تابلو را پر ساخته است.
سرنوشت اين تابلو نامعلوم است و تنها يك عكس كمرنگ زردي از آن در دست
است.
سومين اثر از همين موضوع، تابلو رنگ روغن روي بوم است كه در آن ابراهيم
ا¸ستينها را بالا زده، و با ريش سفيد و نگاه خمار و مطيع كارد را با دست
راستش بلند كرده، و دست چپش را بر روي سر اسماعيلنهادهاست. در اينتابلو
تصوير21 فرشتةتاجدار، زمينةتصوير را پر كرده است و همه با حالتى مضطرب قصد آن
دارند كه مانع عمل قربانى و ذبح شوند. اين اثر كه رقم «اسماعيل» دارد،
اكنون در موزة هنرهاي تزيينى در تهران نگاهداري مىشود ( راهنماي موزه، 40).
در مجموعههاي خصوصى نيز تابلوهاي متعددي با همين موضوع موردعلاقة اسماعيل
وجود دارد كه تصوير برخى از آنها نيز به چاپ رسيده است (نك: شولتس، ج ، I
لوحة .(F
اسماعيل جلاير از داستان يوسف و يعقوب(ع) نيز تابلو رنگ روغنى تمام قدي
ساخته است كه در مجموعة كاخ گلستان محفوظ است. در اين تابلو يوسف نونهال،
دست پدر پير و نابيناي خود را گرفته است و فرشتهاي در سمت چپ يوسف ديده
مىشود كه او را نوازش مىكند. اين موضوع نيز بهانهاي بوده براي نمايش
صورت زيباي يوسف كه نقاش بدان توجه داشته است. در اين تابلو طرز قلمزنى
نقاش كاملاً به شيوة غربى است و در نمايش چين و چروكهاي جامهها كاملاً
موفق است.
شمايل حضرت على و حسنين(ع) نيز از موضوعهاي طرف توجه و علاقة هنرمند بوده،
و چندين مجلس مكرر با تفاوتهاي جزئى از آن نقاشى كرده است. از جملة بهترين
آنها شمايلى سياه قلم از حضرت على و حسنين (ع) و سلمان فارسى و اباذر، و
با اندك تفاوتى در طرز قلمزنى نمونة ديگري از آن در دست است كه نخستين در
كاخ گلستان، و دومى در موزة آستانة قم نگهداري مىشود و نيز با همين موضوع
شمايل سومى در يكى از مجموعههاي خصوصى در تهران موجود است (نك: كريمزاده،
1/78، 81؛ فتحى، 63).
اين استاد نقاش تابلوهاي ديگري نيز از رجال و موضوعهاي ديگر پرداخته كه از
آن جمله است: تصوير ناصرالدين شاه سوار بر اسب با رقم «عمل اسماعيل» كه
در موزة هنرهاي تزيينى محفوظ است (نك: كريمزاده، 1/80). تك چهرة سياه قلم و
نقطهپرداز نيمه تمام ديگري از او در جوانى بهحالت ايستاده با كلاه مشكى،
بهقطع 14ئ17 سانتىمتر (نك: فتحى، همانجا)، تابلو رنگ روغن سپهسالار سوار بر
اسب سفيد با رقم «عمل نقاش دولت علية ايران، اسماعيل بن المرحوم حاج
زمان خان جلاير»، و تصوير ميرزا على اصغر خان امينالسلطان اتابك نشسته بر
روي صندلى بهقطع بزرگ، تصوير نقطهپرداز سياه قلم از ميرزا هدايتالله وزير
دفتر پدر دكتر محمد مصدق كه هم مسلك او بود (همانجا؛ كريمزاده، 1/79-81) و
پرترة نيم تنة غلامرضا خان صبا نديمباشى محفوظ در خاندان صبا (همانجا؛
راهنماي كتاب، 498).
از تابلوهاي رنگ روغن بزرگ و معروف اسماعيل جلاير، مجلس چاي نوشى دختران
دور يك سماور در موزة ويكتوريا و البرت در لندن است (كريمزاده، 1/78). در
اين پرده 11 دختر جوان با جامههاي دورة قاجاريه ازيل، ارخالق، تنبان،
دامن، چارقد، چادر و روبنده در حالات مختلف در باغى پر درخت نمايش داده
شده است و رقم «عمل اسماعيل» و «غرض نقشيست...» در بالاي آن خوانده
مىشود. اين تابلو با رنگهاي بسيار پخته و سنگين و برخى ريزهكاريها پرداخته
شده، و كريمزاده به اشتباه آن را به مجلس يوسف و زليخا «به سبك خاص
جلاير» تعبير كرده است (نك: همانجا).
آخرين اثر تاريخداري كه از اين نگارگر سراغ داريم، تابلو گرگ و چوپان
مورخ 1320ق است كه در كتابخانة موزة عراق در بغداد نگاهداري مىشود و معلوم
مىدارد كه او تا اين تاريخ زنده بوده است (محفوظ ، 636).
از اسماعيل جلاير 3 قلمدان روغنى (زير لاكى) نيز سراغ داريم كه يكى از آنها
در موزة ويكتوريا و البرت است و ديگري قلمدانى است كه تمام بدنة آن از
سرهايى با قيافههاي گوناگون پوشيده شده است (اديب برومند، 127) و سومين
آنها قلمدانى است كه در روية آن تصوير صحراي محشر، سنجش اعمال مردم و بهشت
و دوزخ نمايش داده شده است. در پهلوهاي آن يكى از صحنههاي جنگى ناپلئون
و مجلسى از جنگ محمدشاه قاجار و حاجى ميرزا آقاسى در هرات نقاشى شده است.
دو مجلس اول آن از محمدحسن افشار نقاش لال است، ولى مجلس سوم (جنگ
هرات) كه ناقص و ناتمام مانده بوده، اسماعيل جلاير آنرا تكميل كرده، و
برخلاف معمول زيرقلمدان را با مجلسى از گل و مرغ و تصوير نشستة دو جوان پر
كرده، و در وسط آن چنين نوشته است: «اين قلمدان معروف كار مرحوم
نقاشباشى لال است كه دو صحنة بهشت و دوزخ و جنگ ناپليان كار آن مرحوم
است و باقى آن ناتمام مانده بود و باقى مانده را كه جنگ هرات است با
اين صحنه و بعضى از فقرات ديگر به اتمام رسانيد. راقمه العبد مصور المذكور
فى يوم يكشنبه هشت شعبان 1296». اين قلمدان اكنون در يك مجموعة خصوصى در
خارج از ايران نگاهداري مىشود.
اسماعيل جلاير علاوه بر تابلوسازي و نقاشى، برخى از كتابهاي درسى دارالفنون
را نيز مصور مىكرده است. از جملة آنها كتاب جواهر التشريح است كه در زير
تصوير شمارة 202 آن رقم «عمل اسماعيل جلاير» ديده مىشود (نك: ص 511).
آثار ديگري نيز از او برجاي مانده كه بيشتر در مجموعههاي شخصى نگاهداري
مىشود (فتحى، همانجا؛ كريمزاده، 1/78-81).
اسماعيل جلاير شاگردان خوبى تربيت كرده بوده كه يكى از آنان علىاكبر مصور
معروف به «حجّار» است كه گذشته از نقاشى، در پيكر تراشى و مجسمهسازي نيز
دستى داشت و نقش برجستة ناصرالدين شاه بر سنگ مرمر روي آرامگاه او، كار
اين استاد است (اديب برومند، همانجا). گفتهاند كه كمالالملك نيز مدتى شاگرد
او بوده است (فتحى، همانجا).
مآخذ: آتاباي، بدري، مرقعهاي كتابخانة سلطنتى تهران، تهران، 1353ش؛ اديب
برومند، عبدالعلى، هنر قلمدان، تهران، 1366ش؛ بامداد، مهدي، شرح حال رجال
ايران، تهران، كتابفروشى زوار؛ جنات الوصال، بهكوشش جواد نوربخش، تهران،
1348ش؛ جواهر التشريح، تهران، چ سنگى؛ راهنماي كتاب، تهران، 1352ش، س 16،
شم 7 و 8 و 9؛ راهنماي موزة هنرهاي تزيينى ايران، تهران، وزارت ارشاد
اسلامى؛ روزنامة ايران، تهران، 1288ق، شم 55؛ فتحى، نصرتالله، «صورتگر بزرگ
عهد قاجار»، نگين، تهران، 1349ش، شم 59؛ كريمزادة تبريزي، محمدعلى، احوال و
آثار نقاشان قديم ايران، لندن، 1363ش؛ محفوظ، حسينعلى، «كتب خط فارسى در
كتابخانه موزة عراق»، دانش، تهران 1334ش، س 3؛ معصوم عليشاه، طرائق
الحقائق، بهكوشش محمدجعفر محجوب، تهران، 1318ش؛ معير الممالك، دوستعلى،
رجال عصر ناصري، تهران، 1361ش؛ هدايت، رضاقلى، مجمع الفصحا، بهكوشش مظاهر
مصفا، تهران، 1339ش؛ نيز:
Schulz, W., Die persische-islamische Miniaturmalerei, Leipzig, 1914; Treasures
of Islam, Geneva, 1985.
يحيى ذكاء