responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 8  صفحه : 3477
اسماعيل‌ بن‌ نوح‌
جلد: 8
     
شماره مقاله:3477


اِسْماعيل‌ِ بْن‌ِ نوح‌، ابو ابراهيم‌ منتصر مق 95ق‌/005م‌، آخرين‌ امير سامانى‌.
فرمانروايى‌ سامانيان‌ در اواخر سدة ق‌/0م‌ به‌ سبب‌ هجوم‌ دو قدرت‌ نوخاسته‌ متلاشى‌ شد: از يك‌ سو محمود بن‌ سبكتگين‌ نواحى‌ جنوبى‌ آمودريا جيحون‌ را به‌ كلى‌ از قلمرو اين‌ دولت‌ جدا كرد و از سوي‌ ديگر ايلك‌ خانيان‌ قراخانيان‌، آل‌ افراسياب‌ كه‌ از دشتهاي‌ آسياي‌ميانه‌مى‌آمدند،سرانجام‌سامانيان‌را برانداختند وبرسرزمينهاي‌ آن‌ سوي‌ آمودريا چيره‌ شدند. ايلك‌ خان‌ نصر فرمانرواي‌ مشهور اين‌ دودمان‌ در ذيقعدة 89/اكتبر 99 به‌ بخارا درآمد و امير عبدالملك‌ بن‌ نوح‌ و برادرش‌ اسماعيل‌ و بقية سامانيان‌ را گرفت‌ و در اوزگند به‌ زندان‌ افكند، اما اسماعيل‌ به‌ بخارا گريخت‌ عتبى‌، 84- 85؛ بيهقى‌، 19؛ ابن‌ اثير، /49 و چون‌ نتوانست‌ يارانى‌ گرد آورد، نهانى‌ به‌ خوارزم‌ رفت‌ و احتمالاً با مساعدت‌ خوارزمشاه‌ ابوالحسن‌ على‌، بازماندة لشكريان‌ و دولتمردان‌ سامانى‌، به‌ ويژه‌ ارسلان‌ بالو، به‌ او پيوستند. ارسلان‌ لشكر به‌ بخارا برد و جعفر تگين‌ - كه‌ از سوي‌ ايلك‌ خان‌ بر آن‌ شهر فرمان‌ مى‌راند - و 7 تن‌ از امراي‌ مشهور او را به‌ اسارت‌ گرفت‌ و سر در پى‌ بقية ايشان‌ كه‌ از برابرش‌ گريخته‌ بودند نهاد و تگين‌ خان‌ شحنة سمرقند، را نيز درهم‌ شكست‌ عتبى‌، 85-86؛ ابن‌ اثير، /56؛ نيز نك: بارتولد، /72.
به‌ گزارش‌ عتبى‌ ص‌ 86 اسماعيل‌ پيروزمندانه‌ وارد بخارا شد و مردم‌ شهر مقدم‌ او را گرامى‌ داشتند و شاديها كردند احتمالاً در 90ق‌، زيرا سكه‌اي‌ از اسماعيل‌ كه‌ در اين‌ سال‌ در بخارا ضرب‌ شده‌، باقى‌ مانده‌ است‌، نك: بارتولد، همانجا، حاشية ، اما ديري‌ نپاييد كه‌ ايلك‌ خان‌ به‌ مقابله‌ آمد و اسماعيل‌ هم‌ به‌ صلاحديد ارسلان‌ با او تن‌ به‌ جنگ‌ نداد و به‌ آمل‌ شط نزديك‌ ساحل‌ چپ‌ آمودريا، نك: ه د، /08 گريخت‌. اسماعيل‌ آنگاه‌ كه‌ از حفظ بخارا و قلمرو سامانيان‌ در ماوراء النهر طرفى‌ نبست‌، از آمودريا گذشت‌ تا شايد در خراسان‌ پايگاهى‌ يابد. پس‌ ابيورد را تسخير كرد و از آنجا به‌ نيشابور درآمد و در جنگى‌ در آخر ربيع‌الاول‌ 91 نصر بن‌ سبكتگين‌ برادر سلطان‌ محمود و سپهسالار خراسان‌ را بشكست‌ و به‌ مرو وا پس‌ راند و «كار ابوابراهيم‌ به‌ نيشاپور بزرگ‌ شد» عتبى‌، همانجا؛ نيز نك: گرديزي‌، 82؛ اشپولر، 96، اما اين‌ پيروزي‌ نيز چندان‌ نپاييد. چه‌، سلطان‌ محمود با سپاهى‌ گران‌ به‌ جنگ‌ او آمد و اسماعيل‌ به‌ اسفراين‌ و از آنجا به‌ گرگان‌ نزد قابوس‌ بن‌ وشمگير زياري‌ رفت‌. قابوس‌ گرچه‌ اسماعيل‌ را نيك‌ نواخت‌، ولى‌ او را براي‌ مقابله‌ با دشمنانش‌ ياري‌ نداد، زيرا ظاهراً نمى‌خواست‌ دشمنى‌ سلطان‌ محمود را كه‌ احتمالاً با او طريق‌ صلح‌ پيموده‌ بود نك: ه د، آل‌ زيار و نيز ايلك‌ خانيان‌ قدرتمند را بر ضد خود برانگيزد. پس‌ اسماعيل‌ را بر آن‌ داشت‌ تا بر ضد آل‌ بويه‌ دشمن‌ ديرين‌ زياريان‌ دست‌ به‌ كار شود و ري‌ را كه‌ سيده‌ خاتون‌ مادر مجدالدولة ديلمى‌، حاكم‌ واقعى‌ آنجا به‌ شمار مى‌رفت‌ نك: ه د، آل‌ بويه‌، تسخير كند. اسماعيل‌ با دارا و منوچهر، پسران‌ شمس‌ المعالى‌ قابوس‌، ري‌ را در حصار گرفت‌، اما ارسلان‌ بالو و ابوالقاسم‌ سيمجور - سرداران‌ اسماعيل‌ - كه‌ مدافعان‌ شهر ايشان‌ را به‌ مال‌ فريفته‌ بودند، اسماعيل‌ را از تسخير شهر منصرف‌ كردند عتبى‌، 86- 88؛ گرديزي‌، همانجا؛ ابن‌ اثير، /57. اسماعيل‌ از ري‌ به‌ نيشابور تاخت‌. اين‌ بار نيز نصر بن‌ سبكتگين‌ گريخت‌ و اسماعيل‌ بر شهر چيره‌ شد و به‌ گردآوري‌ خراج‌ پرداخت‌. از آن‌ سو نصر همراه‌ با حاجب‌ آلتونتاش‌، والى‌ هرات‌ كه‌ به‌ فرمان‌ سلطان‌ محمود به‌ ياري‌ او آمده‌ بود، به‌ نيشابور بازگشت‌ و ارسلان‌ بالو و ابوالقاسم‌ سيمجور را در هم‌ شكست‌. اسماعيل‌ هم‌ به‌ ابيورد و از آنجا به‌ گرگان‌ گريخت‌. قابوس‌ زياري‌ اين‌ بار فرمان‌ داد تا او را از قلمرو زياريان‌ بيرون‌ راندند عتبى‌، 88- 89؛ ابن‌ اثير، همانجا.
با همة نابسامانى‌ كه‌ در كار اسماعيل‌ روي‌ داده‌ بود، وي‌ به‌ تحريك‌ برخى‌ نزديكانش‌ ارسلان‌ را كه‌ به‌ سبب‌ حسادت‌ با ابوالقاسم‌ سيمجور به‌ سستى‌ در جنگ‌ با نصر بن‌ سبكتگين‌ متهم‌ شده‌ بود، به‌ قتل‌ رساند و در نتيجه‌ بيشتر سپاه‌ كه‌ همراه‌ اسماعيل‌ بودند، سر به‌ عصيان‌ برداشتند؛ اما به‌ تدبير ابوالقاسم‌ سيمجور آن‌ «شورش‌ و اضطراب‌ نقصان‌ پذيرفت‌» عتبى‌، 89-90؛ نيز نك: بارتولد، همانجا. در همين‌ ايام‌ اسماعيل‌ به‌ سوي‌ ابن‌ فقيه‌ حاكم‌ سرخس‌ و يكى‌ از هواداران‌ خود روانه‌ شد، اما نصربن‌ سبكتگين‌ به‌ مقابله‌ آمد و اسماعيل‌ را در نبردي‌ درهم‌ شكست‌ و ابوالقاسم‌ سيمجور و توزتاش‌ حاجب‌ را به‌ اسارت‌ گرفت‌ عتبى‌، 90. اسماعيل‌ باز گريخت‌ و اين‌ بار براي‌ استيلا بر قلمرو موروث‌، روي‌ به‌ قبايل‌ ترك‌ اُغُز آورد كه‌ به‌ درة زرافشان‌ رخنه‌ كرده‌ بودند. به‌ گزارش‌ گرديزي‌ ص‌ 83، «يبغو»، مهتر غزان‌، مسلمان‌ شد و با ابو ابراهيم‌ خويشى‌ كرد». سپس‌ لشكر سامانيان‌ و غزها ايلك‌ خانيان‌ را در سمرقند بشكستند و گروهى‌ از آنان‌ را به‌ اسارت‌ گرفتند، ولى‌ چون‌ غزها از واگذاري‌ اسيران‌ به‌ اسماعيل‌ سرباز زدند و چنين‌ بر مى‌آمد كه‌ از جنگ‌ با ايلك‌خان‌ هم‌ پشيمان‌ گشته‌ و «درِ عذر مى‌كوبند»، اسماعيل‌ با 00 تن‌ از همراهانش‌ پس‌ از گذر از آمودريا به‌ آمل‌ شط گريخت‌ و از آنجا نامه‌اي‌ به‌ سلطان‌ محمود فرستاد و خواهان‌ حمايت‌ او شد. سپس‌ از آنجا به‌ اميد كمك‌ از ابوجعفر معروف‌ به‌ خواهرزاده‌ به‌ مرو روي‌ آورد؛ اما ابوجعفر در 94ق‌ او را به‌ ابيورد گريزاند عتبى‌، 92-94؛ گرديزي‌، همانجا؛ نيز نك: ناظم‌، 6 º ÝÑÇ흡 .160
به‌ گزارش‌ عتبى‌ ص‌ 94- 95 سلطان‌ محمود پس‌ از اين‌ ابوجعفر را به‌ اطاعت‌ از اسماعيل‌ فرمان‌ داد، اما اسماعيل‌ به‌ ابيورد رفت‌ و در آنجا ابونصر حاجب‌ از امراي‌ سلطان‌ محمود - ظاهراً به‌ مخالفت‌ با سلطان‌ - به‌ پشتيبانى‌ اسماعيل‌ برخاست‌، اما مردم‌ از خوارزمشاه‌ مدد خواستند و به‌ كمك‌ خوارزميان‌ ابونصر را با گروهى‌ از ياران‌ اسماعيل‌ به‌ قتل‌ آوردند. اسماعيل‌ ديگر بار از آمودريا گذشت‌ و به‌ بخارا روي‌ آورد. در آنجا سپهسالار سمرقند، پسر عملدار، با هزار سپاهى‌ و نيز گروهى‌ از غزها به‌ پشتيبانى‌ از او برخاستند. آنان‌ در 94ق‌/004م‌ در حوالى‌ سمرقند باز ايلك‌ خان‌ را درهم‌ شكستند. در جنگ‌ بعدي‌ به‌ دنبال‌ جدا شدن‌ غزها از لشكر اسماعيل‌ و نيز خيانت‌ يكى‌ از امراي‌ او، اسماعيل‌ به‌ خراسان‌ گريخت‌ همو، 84 و امرا و هم‌ پيمانان‌ سلطان‌ محمود در شهرهاي‌ خراسان‌ به‌ مقابله‌ با او برخاستند. اسماعيل‌ ناچار به‌ درخواست‌ يكى‌ از سردارانش‌ كه‌ در نهان‌ با ايلك‌ خان‌ هم‌ داستان‌ شده‌ بود، به‌ بخارا روي‌ آورد و باز هم‌ كاري‌ از پيش‌ نبرد و چون‌ برادران‌ و نزديكانش‌ به‌ اسارت‌ افتادند، خود همراه‌ با تن‌ از همراهانش‌ به‌ مسكن‌ اعراب‌ ابن‌ بهيج‌ در بيابان‌ مرو پناه‌ برد. ايشان‌ به‌ تحريك‌ ماهروي‌، عامل‌ محمود در آنجا، اسماعيل‌ را به‌ قتل‌ آوردند. شگفت‌ آنكه‌ محمود به‌ رغم‌ سالها مبارزه‌ بر ضد او، فرمان‌ داد تا ماهروي‌ را به‌ جرم‌ قتل‌ اسماعيل‌ كشتند و اعراب‌ بيابان‌ مرو را نيز غارت‌ كردند. پيكر اسماعيل‌ سامانى‌ را در روستاي‌ ماي‌ مرغ‌ در رودبار زم‌ به‌ خاك‌ سپردند عتبى‌، 97- 99؛ گرديزي‌، 84- 85؛ قس‌: بيهقى‌، 20.
اسماعيل‌ بن‌ نوح‌ را به‌ شجاعت‌ و دلاوري‌ ستوده‌اند و گفته‌اند كه‌ ساده‌ مى‌زيست‌ و «شب‌ و روز بر اسب‌ بودي‌... و اكثر عمر او در گريختن‌ و آويختن‌ به‌ سر شد». اسماعيل‌ در سرودن‌ شعر نيز دست‌ داشت‌ و به‌ گفتة عوفى‌ از ميان‌ اميران‌ سامانى‌، تنها از او شعر روايت‌ كرده‌اند. ابياتى‌ از سروده‌هاي‌ او كه‌ به‌ فارسى‌ است‌، در لباب‌ الالباب‌ آمده‌ است‌ نك: عوفى‌، /2- 5؛ نيز نك: صفا، /06-07.
مآخذ: ابن‌ اثير، الكامل‌؛ اشپولر، برتولد، تاريخ‌ ايران‌ در قرون‌ نخستين‌ اسلامى‌، ترجمة جواد فلاطوري‌، تهران‌، 349ش‌؛ بارتولد، و.و.، تركستان‌ نامه‌، ترجمة كريم‌ كشاورز، تهران‌، 352ش‌؛ بيهقى‌، على‌، تاريخ‌ بيهق‌، به‌ كوشش‌ كليم‌ الله‌ حسينى‌، حيدرآباد، 388ق‌/968م‌؛ صفا، ذبيح‌ الله‌، تاريخ‌ ادبيات‌ در ايران‌، تهران‌، 338ش‌؛ عتبى‌، محمد، تاريخ‌ يمينى‌، ترجمة ناصح‌ جرفادقانى‌، به‌ كوشش‌ جعفر شعار، تهران‌، 357ش‌؛ عوفى‌، محمد، لباب‌ الالباب‌، به‌ كوشش‌ ادوارد براون‌، ليدن‌، 906م‌؛ گرديزي‌، عبدالحى‌، تاريخ‌، به‌ كوشش‌ عبدالحى‌ حبيبى‌، تهران‌، 363ش‌؛ نيز:
Frye, R. N., X The S ? m ? nids n , The Cambridge History of Iran, Cambridge, 1975, vol. IV; N ? z im, M., The Life and Times of Sul t ? n Mahmud of Ghazna, Lahore, 1973.
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 8  صفحه : 3477
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست