اِسْرافيل، در روايات اسلامى نام فرشتهاي از ملائكة مقرب كه بيشترين شهرت او به دميدن در صور به هنگام برپايىِ قيامت است. از پيشينيان، كسانى چون اخفش به ضبط نام او به صورت «اِسرافين»، «سَرافيل» و «سَرافين» نيز اشاره داشتهاند ابن منظور، ذيل سرف، سرفل، اما كاربرد اين گونهها در متون اسلامى به چشم نمىخورد. برخى چون عكرمه از تابعين، با قرار دادن نام اسرافيل در كنار جبرئيل و ميكائيل، اين نام را تركيبى با ريشة عبرانى، مركب از اسراف يا سراف به معنىِ «بنده» ؟ و ايل به معنى خداوند دانستهاند بخاري، /48؛ سيوطى، الدر...، /1؛ ابن منظور، ذيل سرف، ايل، حال آنكه بر خلاف آن دو فرشته، نام اسرافيل در متون كهن يهودي و مسيحى ديده نشده است دربارة واژة عبري «سراف» و رابطة احتمالى آن با اسرافيل، نك: بخش پايانى همين مقاله. متناسب با ترجمة ياد شده از نام اسرافيل به «عبدالله»، بايد به رواياتى به نقل از پيامبرص و امام سجادع اشاره كرد كه در آنها «عبدالرحمان» نام اسرافيل دانسته شده است نك: سيوطى، همانجا؛ دربارة ديگر نامها و القاب اسرافيل چون: عبدالخالق و ابوالمناقح، و جز آن، نك: طوسى، محمد بن محمود، 4. از حيث ريشة شخصيت، يادي از اسرافيل در قرآن كريم به ميان نيامده است و سخن از اين فرشته تنها در روايات ديده مىشود. يكى از سرچشمههاي اساسى در اين باره، روايتى نقل شده از زبان عايشه دربارة دعاي پيامبرص پيش يا پس از نماز است كه به دو گونة متفاوت ضبط شده است: در گونة نخست كه روايت عكرمة بن عمار با دو واسطه از عايشه است، چنين آمده كه پيامبرص در افتتاح نماز شب، همواره دعايى را مىخواند كه سر آغاز آن عبارت «اللهم ربّ جبرائيل و ميكائيل و اسرافيل...» بوده است نك: مسلم، /34؛ ابوداوود، /04؛ ترمذي، /84؛ نسايى، /12-13؛ ابن ماجه، /31؛ احمد بن حنبل، /56. در گونة دوم كه روايت جسره از عايشه است، در پاسخ سؤال يك زن يهودي دربارة عذاب قبر، چنين آمده است كه پيامبرص در سالهاي پايانى از عمر خويش، پس از انجام هر نماز بر ذكر «ربّ جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل» مداومت ورزيده، پس از اين عبارات از آتش جهنم و عذاب قبر استعاذه مىكرد نك: نسايى، /2، /78؛ احمد بن حنبل، /1؛ براي رواياتى مشابه از ابن مسعود و اسامة بن عمير، نك: دارمى، /08؛ حاكم، /22. در وصف اسرافيل رواياتى آمده است كه منشأ بخش مهمى از آنها به گفتار كعب الاحبار و كسانى چون وهب بن منبه است. در اين روايات اغلب اسرافيل، فرشتهاي چهار بال گاه بيشتر با پيكري بسيار بزرگ وصف شده است كه پاهايش در قعر زمين هفتم جاي گرفته، و عرش برشانهاش قرار دارد نك: مقدسى، مطهر، /13-14؛ قزوينى، 7؛ ابن جوزي، 6؛ سيوطى، الحبائك...، 4، الدر، /3، /38. در كنار اين عظمت، در روايات سخن از اين نكته به ميان آمده است كه اسرافيل همواره در برابر بزرگى خداوند، خود را بس حقير مىديد و از جلال او خويشتن را با بالى از بالهايش مىپوشاند نك: قزوينى، سيوطى، همانجاها؛ تا آنجا كه در كتب صوفيه، اسرافيل به عنوان اسوة «حياء اِجلال» مطرح گرديده است مثلاً قشيري، 16؛ كاشانى، 20. همچنين در اخبار آمده است كه اسرافيل ناچيزي عظمت خود را در مقابل عظمت خداوند به حق دريافت و نخستين كس بود كه ذكر «سبحان ربى الاعلى و بحمده» را بر زبان آورد نك: مستملى، /7- 8. پنداري نامشهور بر آن بود كه خداوند آدمى را در چهره، همانند اسرافيل آفريده است نك: مسعودي، 7. برخى از پيشينيان را تصور بر آن بود كه اسرافيل از آوازي بسيار خوش برخوردار است. اوزاعى عالم نامدار شام شنيده بود كه زيبايى آواز تسبيح اسرافيل، اهل آسمان را از عبادت خود بازداشته، و به گوش سپردن به تسبيح او واداشته است نك: سيوطى، الحبائك، 5. همچنين در روايات، او مؤذن اهل آسمان دانسته شده است همو، الدر، نيز الحبائك ، همانجاها . گزارشى از لين در دست است كه نشان مىدهد در عصر او سدة 9م اين باور نزد مردم مصر رواج داشته كه بهشتيان از غناي اسرافيل بهرهمند مىشوند نك: 1 ؛ EIقس: رواياتى كهن دربارة لذت بردن بهشتيان از سماع و غنا، طبرسى، /98- 99؛ سيوطى، الدر، /53. به هنگام سخن از ملائكة مقرب، همواره نام اسرافيل به عنوان فرشتة سوم در ميان است؛ خواه آن هنگام كه نام او در كنار جبرئيل و ميكائيل به عنوان فرشتة برگزيده برده شده مثلاً نك: الاختصاص، 6 و خواه آنگاه كه با ياد كردي از ملك الموت عزرائيل، از فرشته سخن به ميان آمده است مثلاً نك: ابن بابويه، الخصال، /25؛ سيوطى، همان، /3-4. در زمان تابعين، گاه برخى از مفسران، اين فرشتگان مقرب را با «روحانيين» ازهري، /26 يا با «كروبيان» ابن اثير، /61؛ نيز نك: آملى، 37 يكى دانستهاند. اگر چه در مقام شهرت، جبرئيل نخستين و ميكائيل دومين فرشتة صاحب نام نزد مسلمانان هستند، اما گاه در برخى روايات، اسرافيل بلند پايه تر از آن دو دانسته شده است، از جملة اين روايات، سخنانى به نقل از تابعين چون حسن بصري و وهب بن منبه و بعضاً باسندي مرفوع، به نقل از پيامبرص است كه در آنها اسرافيل نزديكترين فرشته به بارگاه الهى دانسته شده است نك: مقدسى، مطهر، /82، /13؛ سيوطى، همان، /3-4؛ براي نمونة بازتاب اين نظريه در آثار نويسندگان بعدي، نك: ابرقوهى، 80؛ نويري، /7؛ قس: قمى، /0؛ كه در روايتى جبرئيل را، در قرب، همپاي اسرافيل آورده است. همچنين در حديثى نبوي، جبرئيل و ميكائيل ياران دست راست و چپ اسرافيل شمرده شدهاند نك: ابوداوود، /6-7؛ احمد بن حنبل، /0؛ سيوطى، الدر، /4، /38 و گاه سخن از آناست كه اسرافيل در مواردي ميان آن دو داوري كرده است نك: همان، /4؛ نيز: مستملى، /20. به هنگام بيان وظيفة هر يك از فرشتگان چهارگانه، بنابر آنچه نزد مسلمانان شهرت يافته است، جبرئيل آورندة وحى، ميكائيل موكل رزق و باران، اسرافيل دمنده در صور ه م و عزرائيل فرشتة مرگ است. در 0 موضع از قرآن كريم، بدون يادي از نام اين «دمنده»، از دميدن در صور هنگام به سر آمدن زندگى آفريدگان و بر پا شدن قيامت، سخن رفته است و در يك مورد زمر/9/8 در كنار دَمِش نخست كه پايان بخش جهان نخستين است، از دمش ديگري در صور سخن رفته كه موجب زنده شدن و برخاستن مردگان است نفخة اولى و نفخة اخري. در پارهاي از احاديث نبوي، از اين دمنده با عنوان «صاحب الصور» يا «صاحب القرن» قرن: بوقى از شاخ ياد شده مثلاً نك: ابوداوود، /7؛ ترمذي، /20، /72؛ احمد بن حنبل، /26، /، 3، /74؛ حاكم، /59 و بعضاً بر تطبيق آن با اسرافيل تأكيد شده است نك: سيوطى، همان، /4، /38؛ نيز نك: الصحيفة السجادية، دعاي . در اينجا بايد به رواياتى برخلاف مشهور اشاره كرد كه در آنها بدون بردن نامى از اسرافيل، از دو فرشتة دمنده در صور و حتى در برخى روايات از دو «بوق» سخن به ميان آمده است نك: ابن ماجه، /428؛ حاكم، سيوطى، همانجاها. به هر روي، تفصيل جريان دميدن در صور و برپايى قيامت، در روايات وارد شده و يكى از بلندترين روايات در اين باره، نقل اسماعيل ابن رافع، قَصّاص مدينه از ابوهريره و او از پيامبرص است كه محدثانى چون ابويعلى موصلى، محمد بن جرير طبري، طبرانى و بيهقى آن را در آثار خود ثبت كردهاند نك: ابن كثير، 36-41؛ براي روايت بلندي ديگر، نك: قمى، /52. در پارهاي از روايات، سخن از آن است كه به هنگام امر خداوند به نفخ در صور، اسرافيل بر «صخرة بيت المقدس» مىايستد و در صور مىدمد مثلاً نك: همانجا؛ طوسى، محمد ابن محمود، 59؛ ياقوت، /91؛ ابن جوزي، 3 و از همين روست كه باب از در «قبة الصخرة»، «باب اسرافيل» و «باب الصور» نام گرفتهاند نك: مقدسى، محمد، 45-46؛ ياقوت، /97. در مقام مقايسه بايد به رواياتى اشاره كرد كه به هنگام سخن از داستان ذوالقرنين ه م و در آمدن او به سرزمين ظلمات، از ديدار او با «صاحب الصور» سخن آوردهاند كه در آنجا به انتظار امر خداوند بر دميدن در صور ايستاده بود نك: عياشى، /47- 48؛ ثعلبى، 69. در رواياتى كه از مرگ فرشتگان چهارگانه پس از مرگ همگى مخلوقات جهان سخن مىگويند الهام گرفته از آية زمر/9/8، غالباً گفت و گو از آن است كه ملك الموت پس از گرفتن جان فرشتة ديگر، خود از سوي خداوند قبض روح مىگردد مثلاً نك: مقدسى، مطهر، /23-24؛ قرطبى، 89-90؛ سيوطى، همان، /39-40 و اين اسرافيل است كه جانش پس از جبرئيل و ميكائيل گرفته مىشود نك: زيد نرسى، 7- 8؛ قمى، /56-57؛ ابن جوزي، 0 -1. حتى در روايتى كه قمى /52 نقل كرده، اسرافيل آخرين فرشتهاي است كه از سوي خداوند مرگ را درمىيابد. وقتى كه زمان آن فرا مىرسد تا مردگان از نو جان گيرند و رستاخيز برپا گردد، در روايات نخست از زنده شدن اسرافيل و آنگاه جبرئيل و ميكائيل سخن به ميان آمده است، چه اسرافيل است كه به فرمان خداوند نفخة دوم را براي زنده كردن مردگان مىدمد نك: ابن جوزي، 2 -3؛ سيوطى، الدر، /38- 39. در تبيين مقام قرب اسرافيل به خداوند، چنين آمده است كه او مقرب عرش خداوند و گماردة او بر «لوح محفوظ» است و هر گاه كه خداوند را اراده بر امري قرار گيرد، با واسطة لوح محفوظ، اسرافيل از آن فرمان آگاه مىگردد نك: مقدسى، مطهر، /62؛ مستملى، /4؛ سيوطى، همان، /2. در برخىمنابعروايى، از تكيهداشتن لوحمحفوظ بر پيشانىاسرافيل سخن رفته است قمى، /15؛ قزوينى، 7؛ ابن جوزي، 6؛ در حالى كه گاه به ثبت قرآن بر پيشانى او سيوطى، الحبائك، 6 و گاه از ثبت نام خداوند بر آن طوسى، محمد بن حسن، 59 گفت و گو شده است. به هر صورت، جايگاه اسرافيل به عنوان انتقال دهندة اوامر الهى از لوح محفوظ به ديگر كارگزاران، گاه او را به عنوان «امين خداوند بين خود و خلق» براي تعبيري در حديث نبوي، نك: سيوطى، الدر، /3-4 و «سفير اعلى» براي تعبيري از صوفيه، نك: روزبهان بقلى، 60-61 مطرح ساخته است كه پيام خداوند را به ديگر بندگان، از ملائكه و انبيا مىرساند. از همين رو در روايات از ميانجيگري اسرافيل در رسانيدن وحى سخن آمده است؛ انتقال وحى از خداوند به اسرافيل با واسطة لوح، با واسطة لوح از قلم، يا با واسطة فرشتهاي از «روحانيين» و نيز انتقال آن از اسرافيل به جبرئيل بدون واسطه يا با ميانجيگريميكائيلدرمنابعروايىبازتابيافتهاست نك:«مسائل...»، 44؛ قمى، همانجا؛ ابن بابويه، التوحيد، 64؛ الاختصاص، 5؛ قس: ابن جوزي، 30-31، كه جايگاه ميكائيل و اسرافيل جابه جا شده است. همين منزلت اسرافيل در قرب به خداوند، گاه او را به عنوان «حاجب» خداوند مطرح ساخته است نك: سيوطى، همان، /4. در قصص پيامبران ع و سيرة پيامبر اسلام ص نيز مىتوان يادكردهايى از حضور اسرافيل را بازيافت. آوردهاند كه وقتى خداوند فرشتگان مقرب را يكايك گسيل داشت تا قدري از خاك زمين را براي سرشتن گل آدم برآورند، اسرافيل سوم فرشتهاي بود كه در برابر زاريِ زمين بىتاب شد و بازگشت و پس از او ملك الموت بود كه توانست آن خاك را بر آورد براي رواياتى پرشمار، نك: سيوطى، همان، /7- 8؛ نيز قس: مجلسى، 1/03، 13، 20-21؛ براي گسترش و نظم داستان در مثنوي، نك: مولوي، 04 به بعد. بر اساس پارهاي از روايات، او نخستين فرشتهاي بود كه فرمان خداوند را اطاعت كرد و بر آدم سجده برد نك: طوسى، محمد بن محمود، 4؛ سيوطى، الحبائك، همانجا؛ قس: كتاب كهن مسيحى «زندگى آدم» كه ميكائيل را اول سجده كننده دانسته است، I/177 نك: , 2 .EIدر روايت غير مشهور همچنين آمده است كه در جريان مؤاخات فرشته با پيامبر، اسرافيل با آدمع، ميكائيل با ابراهيمع و جبرئيل با پيامبر اسلامص پيمان برادري بستند نك: خواجه محمد پارسا، 64. به روايتى،آنگاه كه ابراهيم خليلع در آتش افكنده شد، اين اسرافيل بود كه در ياري او از فرشتگان ديگر پيشى گرفت نك: ابو نعيم، /0؛ قس: سيوطى، الدر، /21-23؛ نيز مجلسى، 2/5، 9، رواياتى مشابه حاكى از چنين سبقتى از سوي جبرئيل يا «فرشتة باران». مأموران هلاك قوم سركش لوط كه نخست نزد ابراهيمع ميهمان شدند و سپس به نزد لوط ع آمده، قومش را نابود كردند، جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل بودند كه در پارهاي از رواياتِ داستان، نام فرشتة چهارمى نيز در كنار آنان آمده است نك: كلينى، /28؛ عياشى، /53، 55؛ برقى، 11. در داستان قوم يونس نيز چنين آمده است كه پس از توبة آنان، خداوند اسرافيل را فرمود تا فرود آيد و عذاب را از ايشان باز گرداند راوندي، قصص...، 52. در سدههاي نخست هجري، نزد عالمان عراقى چنين شهرت داشت كه پيامبر اسلامص در سال آغازين از رسالت خويش، وحى از اسرافيل مىگرفت و از آن پس بود كه جبرئيل بر اين امر گمارده شد نك: طبري، /86-87، 92؛ الاختصاص، 30. در تفصيل مضمون آية مربوط به امداد پيامبرص با لشكريان غيبى توبه//0، در روايات چنين آمده است كه در جنگ بدر، اسرافيل با هزار تن از فرشتگان، در كنار لشكريان تحت فرمان جبرئيل و ميكائيل به ياري پيامبرص حاضر شدند نك: واقدي، /7، 1؛ احمد بن حنبل، /47؛ ابن سعد، /24؛ حاكم، /9؛ بيهقى، /5. به ندرت از حضور اسرافيل و دو فرشتة ديگر در جنگ احد براي ياري پيامبرص به هنگام هزيمت مسلمانان سخن به ميان آمده است نك: كلينى، /21. در برخى از گونههايحديث معراج،از ديدار پيامبرصبااسرافيل در آسمان هفتم ياد شده است نك: ابن جوزي، 7. همچنين روايتى با اين مضمون وجود دارد كه به هنگام درگذشت پيامبرص نخست جبرئيل، سپس ميكائيل و آنگاه اسرافيل بر او نماز گزاردند نك: ابن سعد، /6-7؛ بلاذري، /64. روايتى حكايت از آن دارد كه به هنگام برخاستن پيامبرص از خاك به گاه قيامت، جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل بر مدفن آن حضرت فرود مىآيند نك: مستملى، /23؛ برايگونهايشيعى از اين روايت دربارةرجعتامامحسينع، قس: راوندي، الخرائج...، /48. دربارة امام علىع در برخى روايات چنين آمده است كه وي در جنگ بدر، شب هنگام براي طلب آب بيرون رفت و جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل به ياري او شتافتند ابن شهر آشوب، /41-42؛ و در روايتى ديگر چنين آمده است كه فرشته در جنگ خيبر، علىع را ياري رساندند كه از آن ميان اسرافيل پشت سر او بود تفسير، 51؛ ابن شهر آشوب، /39. در رواياتى نيز آمده است كه در آخرالزمان، اسرافيل همراه ديگر فرشتگان به ياري سپاه مسلمانان خواهد شتافت مثلاً نك: مقدسى، يوسف، 10 و گاه به صراحت از ياري رساندن او به مهدي منتظرع سخن رفته است مثلاً نك: مفيد، 5؛ الاختصاص، 09. در مقام مقايسه ميان اسرافيل در فرهنگ اسلامى و فرشتگان آيين يهود،برخى چون ونسينك،احتمال دادهاند كه ناماينفرشته با واژةعبري «سرافيم» در عهد عتيق ارتباط داشته باشد نك: 1 .EI«سرافيم» در لغت صورت جمع از واژة «ساراف» به معنى «مار آتشين» ماري با زهر سوزاننده، نك: فايرابند، است كه به مفهوم لغوي خود در چند موضع از عهد عتيق سفر تثنيه، :5؛ صحيفة اشعيا، 4:9، 0: به كار رفته است. زبان شناسان اين واژه را با واژة مصري «شِرَّف» و واژة آشوري «شَرَّپو» به معنى سوزاننده همريشه دانستهاند نك: گزنيوس، 77 º IV/595 .ERE, دربارة آن «سرافيم» مارهاي آتشين كه خداوند درميان بنى اسرائيل فرستاد تا آنان را گزيده، هلاك سازند سفر اعداد، 1:، نمىتوان بااطمينان گفت كه كاملاً به معنى لغوي و مجرد از باورهاي دينى به كار رفته باشند. تنها مورد صريح از كاربرد واژة «سرافيم» در عهد عتيق - كه موجوداتىفراسويطبيعت را مقصوددارد - درصحيفةاشعيا:- است كه در آن سرافيم به جمعى از موجودات ماوراء طبيعت اطلاق شده است كه بر بالاي «كرسى» خداوند ايستاده، پيوسته با آوازي بلند ذكر «قدوس قدوس قدوس» مىگويند. هر يك از آنان را بال است كه با دوتاي آنها روي و با دوتاي ديگر پاهاي خود را مىپوشانند و با دو بال آخر پرواز مىكنند. در ادامة سخن آمده است كه يكى از سرافيم لبهاي اشعياي نبى را با اخگري لمس و تطهير كرده است تا بتواند پيامآور كلام خداوندي باشد. در تفسير اين عبارات اشعيا، يلقوط شمعونى از مفسران كهن عهد عتيق، شمار سرافيم را دانسته است كه يكى در راست و ديگري در چپ كرسى جاي گرفتهاند نك: يلقوط شمعونى، ، II/777 برداشتى كه مىتواند الهام گرفته از صحيفة اشعيا :، بوده باشد. دربارة ارتباط ميان اسرافيل در فرهنگ اسلامى با سرافيم در آثار يهودي، بايد گفت كه شباهت آن دو قدري فراتر از همسانيهاي لفظى است. مقايسة سرافيم بر گرد كرسى خداوند در كلام اشعيا با اسرافيل مقرب عرش در روايات اسلامى، قياس بال سرافيم با بالهاي اسرافيل، كنار هم نهادن آواز بلند قدوس قدوس سرافيم براي بسط و تفسير آن، نك: يلقوط شمعونى، با آواز تسبيح اسرافيل در آسمانها و پوشانيدن سرافيم روي و پاهاي خود را با بالها و مقايسة آن با حياي اسرافيل از جلال خداوندي و پوشيدن پيكر خود با بالى از بالهايش، همگى مىتوانند جالب توجه باشند. تفاوتى اساسى ميان سرافيم و اسرافيل كه هرگز نبايد آن را از نظر پنهان داشت، جمع بودن سرافيم است، در حالى كه اسرافيل واژهاي براي ناميدن تنها يك فرشته است. در اين باره، مقايسة تفسير پيش ياد شده از سرافيم به «دو ساراف» و روايات غير مشهور اسلامى كه از «دو فرشتة دمنده در صور» سخن مىگفتند، شايان توجه است، هر چند كه نمىتوان الزاماً بين اين دو تفكر به رابطهاي قائل شد. به هر روي، اينكه تصور «سرافيم» يهودي، اين موجودات ماوراء طبيعت كه حتى نمىتوان نام فرشته بر آنان نهاد، ريشه از كجا دارد و چگونه واژة «ساراف» از مفهوم مار به چنين مفهومى انجاميده، نظر دين شناسان را به خود جلب كرده است. نظريات گوناگونى در اين باره ابراز شده است كه ريشة سرافيم را به باورهاي ديرين آشوري، فنيقى يا مصري مىرساند، اما يكى از مقبولترين نظريات آن است كه بايد «سرافيم» پيرامون كرسى را با «سرافيم» هلاك كننده در سفر اعداد 1:؛ نيز نك: سطور پيشين مرتبط انگاشت و ريشه را در باورهاي يهود باستان دربارة مار جست و جو كرد. از جملة شواهد در تأييد اين نظريه آن است كه نزد يهود تا روزگار حزقياي پادشاه، يك خدايگان مار پرستش مىشده است كتاب دوم پادشاهان، 8:. به علاوه، همراهى «سرافيم» با «كروبيم» در بهشت و مقايسة آن با همراهى «مارها» با «كروبيم» در مواضع مختلف از تحريرهاي گوناگون آپوكريفِ خنوخ، تأييدي بر اين نظريه دانسته شده است براي تفصيل نك: ,ERE .IV/595 مآخذ: آملى، حيدر، جامع الاسرار، به كوشش هانري كربن و عثمان اسماعيل يحيى، تهران، 347ق/969م؛ ابرقوهى، ابراهيم، مجمع البحرين، به كوشش نجيب مايل هروي، تهران، 364ش؛ ابن اثير، مبارك، النهاية، به كوشش طاهر احمد زاوي و محمود محمد طناحى، قاهره، 383ق/963م؛ ابن بابويه، محمد، التوحيد، به كوشش هاشم حسينى تهرانى، تهران، 387ق/967م؛ همو، الخصال، به كوشش علىاكبر غفاري، قم، 362ش؛ ابن جوزي، عبدالرحمان، بستان الواعظين، بهكوشش سيد جميلى، بيروت، 404ق/984م؛ ابن سعد، محمد، كتاب الطبقات الكبير، به كوشش زاخاو و ديگران، ليدن، 904- 918م؛ ابن شهر آشوب، محمد، مناقب آل ابى طالب، قم، چاپخانة علميه؛ ابن كثير، اسماعيل، النهاية، به كوشش احمد عبدالشافى، بيروت، 408ق/988م؛ ابن ماجه، محمد، سنن، به كوشش محمد فؤاد عبدالباقى، قاهره، 952-953م؛ ابن منظور، لسان؛ ابوداوود سجستانى، سليمان، سنن، به كوشش محمد محيى الدين عبدالحميد، قاهره، داراحياء السنة النبويه؛ ابونعيم اصفهانى، احمد، حلية الاولياء، قاهره، 351ق/932م؛ احمد بن حنبل، مسند، قاهره، 313ق؛ الاختصاص، منسوب به شيخ مفيد، به كوشش على اكبر غفاري، قم، جماعة المدرسين؛ ازهري، محمد، تهذيب اللغة، به كوشش عبدالله درويش، قاهره، 966م؛ بخاري، محمد، صحيح، همراه با حاشية سندي، قاهره؛ برقى، احمد، المحاسن، به كوشش جلالالدين محدث ارموي، قم، 371ق؛ بلاذري، احمد، انساب الاشراف، به كوشش محمد حميدالله، قاهره، 959م؛ بيهقى، احمد، دلائل النبوة، به كوشش عبدالمعطى قلعجى، بيروت، دارالكتب العلميه؛ ترمذي، محمد، سنن، به كوشش احمد محمد شاكر و ديگران، قاهره، 357ق/938م به بعد؛ تفسير، منسوب به امام حسن عسكريع، قم، 409ق؛ ثعلبى، احمد، قصص الانبياء، بيروت، 401ق/981م؛ حاكم نيشابوري، محمد، المستدرك، حيدرآباد دكن، 334ق؛ خواجهمحمد پارسا، شرح فصوص الحكم، بهكوشش جليل مسگرنژاد، تهران، 366ش؛ دارمى، عبدالله، سنن، دمشق، 349ق؛ راوندي، سعيد، الخرائج و الجرائح، قم، 409ق؛ همو، قصص الانبياء، به كوشش غلامرضا عرفانيان، مشهد، 409ق؛ روزبهان بقلى، شرح شطحيات، به كوشش هانري كربن، تهران، 360ق/981م؛ زيد نرسى، «اصل»، الاصول الستة عشر، قم، 405ق؛ سيوطى، الحبائك فى اخبار الملائك، به كوشش محمد سعيد بن بسيونى زغلول، بيروت، 405ق/985م؛ همو، الدر المنثور، قاهره، 314ق؛ الصحيفة السجادية؛ طبرسى، فضل، مجمع البيان، صيدا، 333ق؛ طبري، تاريخ؛ طوسى، محمد بن حسن، مصباح المتهجد، تهران، 338- 339ق؛ طوسى، محمد بن محمود، عجايب المخلوقات، به كوشش منوچهر ستوده، تهران، 345ش؛ عهد عتيق؛ عياشى، محمد، التفسير، تهران، 380ق؛ قرآن مجيد؛ قرطبى، محمد، التذكرة، بيروت، 405ق/985م؛ قزوينى، زكريا، عجائب المخلوقات، قاهره، 376ق/956م؛ قشيري، عبدالكريم، الرسالة القشيرية، به كوشش معروف زريق و على عبدالحميد بلطهجى، بيروت، 408ق/988م؛ قمى، على، تفسير، نجف، 387ق؛ كاشانى، محمود، مصباح الهداية، به كوشش جلالالدين همايى، تهران، 323ش؛ كلينى، محمد، الكافى، به كوشش علىاكبر غفاري، تهران، 388ق؛ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، 403ق/983م؛ «مسائل عبدالله بن سلام»، ضمن ج 0 بحارالانوار نك: هم، مجلسى؛ مستملى بخاري، اسماعيل، شرح التعرف، به كوشش محمد روشن، تهران، 363ش؛ مسعودي، على، اخبار الزمان، بيروت، دارالاندلس؛ مسلم بن حجاج، صحيح، به كوشش محمد فؤاد عبدالباقى، قاهره، 374ق/954م؛ مفيد، محمد، امالى، به كوشش استادولى و غفاري، قم، 403ق؛ مقدسى، محمد، احسن التقاسيم، بيروت، 408ق/987م؛ مقدسى، مطهر، البدء و التاريخ، به كوشش كلمان هوار، پاريس، 903م؛ مقدسى، يوسف، عقدالدرر، به كوشش عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، 399ق/979م؛ مولوي، جلالالدين محمد، مثنوي، به كوشش نيكلسون، تهران، 363ش؛ نسايى، احمد، سنن، قاهره، 348ق؛ نويري، احمد، نهاية الارب، قاهره، المؤسسة المصرية العامه؛ واقدي، محمد، المغازي، به كوشش مارسدن جونز، لندن، 966م؛ ياقوت، بلدان؛ نيز: EI 1 ; EI 2 ; ERE; Feyerabend, K., Langenscheidt's Pocket Hebrew Dictionary to the Old Testament, London, Hodder & Stoughton; Gesenius, W., A Hebrew and English Lexicon of the Old Testament ed. F.Brown et al., Oxford, 1955; Yalq = t Sham q = n / . احمد پاكتچى ر 3//3 رب * ن * 5//3 رب * ن * 8//3