َسَدِِ بْنِ عَبْدُاللّهِ قَسْري، ابوالمنذر د 20ق/38م، امير خراسان در اواخر
دوران اموي. روزگار حكومت اسد بر خراسان از پرآشوبترين ايام خلافت اموي
بهشمار مىرود، دورانى كه پريشانى و ناآرامى، بيشتر نقاط قلمرو امويان، خاصه
عراق و خراسان را در برگرفته بود. فعاليتهاي پنهانى داعيان عباسى و ديگر
مخالفان حكومت اموي نيز در اين دوران رواج گستردهاي داشت. دليلهايى از
اين دست موجب شده است تا از رويدادهاي مهمى كه در خراسان پيش مىآمد و
بىگمان، علت حوادث بعدي را مىبايد در همانها بررسى كرد، آگاهى اندكى، در
دست باشد. مفصلترين گزارش دربارة اسد از آن طبري است و ظاهراً اين آگاهيها
نيز عمدتاً برگرفته از كتاب ولاية اسد بن عبدالله القسري، تأليف على بن
محمد مداينى است ابن نديم، 16. آگاهى بر جزئيات وقايع بسيار مهم خراسان در
آن دوران پرآشوب را بيشتر همين مآخذ بهدست مىدهند طبري، /8، 1، 9، جم، هر
چند در اين زمينه به مآخذ ديگري، چون اثر ابوعبيده معمر بن مثنى - شايد
كتاب خراسان نك: ابن نديم، 9 - نيز اشاره شده است طبري، /3.
دربارة تاريخ تولد اسد بن عبدالله و يا سن او به هنگام مرگ، از مآخذ موجود
اطلاعى برنمىآيد، تنها از برخى اشارهها مىتوان حدس زد كه وي به هنگام
حكمرانى خراسان، جوان بوده است نك: همو، /19. مادرش نصرانى و رومى بوده، و
فرزدق در شعري بدين نكته اشاره كرده است نك: مبرد، /89؛ ابوالفرج، 1/13.
اسد از طايفة قَسر، بطنى از بُجَيله بود كه خود از شاخههاي قبيلة بزرگ يمنى
اَزد بهشمار مىرفت ابندريد، 16؛ ابن حزم، 87- 88. نوشتهاند كه خانهاي در
دمشق داشته ابن عساكر، /97 و شايد نخست ساكن آن شهر بوده است. گفتهاند كه
در كوفه نيز بازاري ساخت كه به «سوق اسد» شهرت يافت بلاذري، فتوح...،
/51؛ ياقوت، /93. نسبتِ «كوفى» او نيز به زمانى باز مىگردد كه احتمالاً در
اين شهر مسكن گزيده بود عقيلى، /7؛ نيز نك: ابن حبان، /7.
نخستين بار در وقايع سال 06ق از اسد نام برده شده كه از سوي برادرش خالد
بن عبدالله به حكومت خراسان گسيل شده است. پيش از آن در 05ق خليفة
تازه، هشام بن عبدالملك كه تصميم گرفته بود در حكومت بر عراق و خراسان بر
يمانيها تكيه كند، عمر بن هُبيرة فزاري را از حكمرانى عراق برداشت و آنجا را
به خالد سپرد طبري، /6، 7. روايت دينوري ص 81 مبنى بر اينكه سليمان بن
عبدالملك خالد را بر عراق گمارد و او نيز اسد را امارت خراسان داد، با هيچيك
از مآخذ ديگر سازگاري ندارد قس: مسعودي، 23.
از نخستين دورة حكمرانى اسد آگاهى چندانى در دست نيست، اما گفته شده كه
نخست به سمرقند در آمد و سپس به مرو رفت طبري، /7- 8 و آنگاه براي ادامة
فتح سرزمينهاي اطراف كه اميران پيشين نيز بدان اهتمام داشتند، در 07ق قصد
سرزمينهاي كوهستانى طالقان طايقان در نواحى طخارستان كرد. نمرون، پادشاه
آن ديار، با وي از در صلح درآمد و مسلمان شد بلاذري، همان، /26؛ طبري، /0.
اسد پس از آن غور در منطقة هرات را متصرف شد همو، /0-1 و به بلخ بازگشت و در
تجديد بنا و آبادانى آنجا كوشيد همانجا. در 08ق اسد دست به كار فتح خُتَّل -
سرزمين كوهستانى جيحون - شد. برپاية روايت مداينى همو، /3، گرچه سپاه اسد و
ختليان در برابر هم قرار گرفتند، ولى جنگى در نگرفت، اما روايت ابوعبيده
همانجا نشان مىدهد كه اسد در جنگ شكست خورد و همين، سبب هجوسرايى كودكان
فارسى گوي خراسان - كه آن از نخستين نمونههاي شعر فارسى بهشمار است - در
حق او شد. گواينكه چندان بعيد نيست، ميان اين جنگ و نبرد ديگري كه در
18ق، در دوران دوم حكمرانى اسد در ختل اتفاق افتاد، خلط شده باشد نك: دنبالة
مقاله.
در 09ق هشام حكومت خراسان را از خالد بازستاند و از اينرو دورة نخست حكمرانى
اسد نيز پايان يافت. عزل خالد بىگمان بهسبب توجه اسد به قبايل خويشاوند
خود و خاصه ازديان و سختگيري و دشمنى بىاندازة او با ديگر قبايل و خاصه
مُضَريان بود. چنانكه نصر بن سيار و چند تن ديگر را تازيانه زد و در خطبة
جمعه به آنان ناسزا گفت بلاذري، همانجا؛ طبري، /7 و ظاهراً بهسبب آزردگى
از وي، مردم بلخ او را «زاغ» لقب داده بودند همو، /9. اسد پس از عزل در
رمضان 09 براي حج، بهسوي عراق به راه افتاد و گفتهاند كه دهقانهاي
خراسانى او را همراهى مىكردند همانجا.
در 17ق هشام برآن شد كه حكومت خراسان را باز به عراق ضميمه كند. چنانكه
مداينى ذكر كرده، سبب اينكار، نامهاي بود كه عاصم بن عبدالله، والى وقت
خراسان به هشام نوشت و از او خواست تا براي فرونشاندن آشوبهاي خراسان،
ولايت آن ديار را به عامل عراق بسپارد همو، /9. بهروايتى ديگر همو، /05
هشام خود به خالد تكليف كرد كه برادرش را به حكومت خراسان گسيل كند.
در حقيقت، اين زمان، خراسان دستخوش آشوبهاي فراوان و خاصه شورش حارث بن
سريج تميمى بود و خليفه لازم مىديد تا براي آرامش بخشيدن به خراسان و
رونق امور اقتصادي آن سامان، از افراد سرشناس قبايل ميانه كه درصورت بروز
اختلاف ميان قبايل بزرگتر، خود را ملزم به حمايت از قبيلة قويتر مىديدند،
سود برد. اسد نخست مىبايست حارث بن سريج را سركوب كند. حارث در مرو الرود
بود و خالد بن عبيدالله هَجَري، عامل آمل نيز به وي گرايش داشت و اسد از
احتمال آنكه يكى از ايشان در ميانة پيكار به ديگري بهپيوندد، بيمناك بود.
پس عبدالرحمان بن نعيم غامدي را با جماعتى كوفى و شامى در طلب حارث به
مرو فرستاد و آنگاه خود به سوي آمل تاخت و آنجا را در محاصره گرفت. آمليها
امان طلبيدند و اسد پذيرفت و يحيى بن نعيم شيبانى را بر ايشان گماشت و سپس
بهسوي بلخ رفت همانجا. در راه شنيد كه حارث، ترمذ را به محاصره گرفته
است و مردم شهر در برابر او مقاومت مىكنند. پس خود را شتابان بدانجا رسانيد و
حارث بن سريج و لشكريان او را گريزاند همو، /06؛ خليفه، /09؛ گرديزي، 16. پس
از آن سمرقند را كه حكمرانش هيثم شيبانى از ياران حارث بود، به صلح متصرف
شد طبري، /06-07.
در 18ق كه اسد به بلخ مىرفت، جُدَيع كرمانى متحد خود را به طخارستان عليا
كه حارث بن سريج و يارانش قلعهاي را در آنجا متصرف شده بودند، روانه كرد.
جديع قلعه را به محاصره گرفت و حارث را بشكست و قلعه را ستاند همو، /09. در
همين سال، اسد بلخ را مركز امارت خود كرد و آنگاه به نبرد با مخالفان در
طخارستان پرداخت همو، /11.
در 19ق خاقان ترك ختل، دانست كه اسد، سپاهيان خود را در سرزمين تحت نفوذ
او پراكنده است. پس با لشكري به سوي اسد تاخت. اسد بن عبدالله نخست به
خبر حملة خاقان وقعى ننهاد، سپس چون كوشيد بگريزد، در نزديكى نهر بلخ براي
عبور از شهر دچار مشكل شد، تا آنكه خاقان ترك و سپاهيانش در رسيدند. پس از
كشاكشهاي فراوان، سرانجام اسد به زاري به بلخ بازگشت و زمستان را درنگ
كرد و ظاهراً در همين حادثه بود كه در هجو او شعر فارسى سروده شد همو، /13-19.
شكست اسد موجب اتحاد حارث با خاقان شد. حارث به طخارستان رفت و خاقان ترك
را به لشكركشى برانگيخت. خاقان با لشكري گران به سوي بلخ تاخت و اسد ضمن
بررسى راههاي گوناگون مقابله، سرانجام تصميم گرفت جديع كرمانى را در بلخ
بگمارد و خود با لشكر از شهر بيرون شود همو، /19-20.
خاقان خود در جرجان بهسر مىبرد و لشكر را براي غارت به اطراف مىفرستاد، از
اينرو نيروي چندانى در اختيار نداشت و اسد اين نكته را مىدانست. خاقان كه
بر اثر سخنان و القائات حارث، لشكركشى اسد را احتمال نمىداد، غافلگير شد و
به سختى شكست خورد همو، /22-24؛ نيز نك: خليفه، /13. اسد نيز مردم را به
شكرانة اين پيروزي امر به روزهداري كرد و از اين به بعد، جديع كرمانى را
به جنگ در نقاط گوناگون گسيل داشت طبري، /24.
هشام خليفه، نخست خبر پيروزيهاي اسد را باور نداشت و اطرافيان قيسى او نيز
كه به اسد و خالد حسد مىبردند، در اين ناباوري بىتأثير نبودند. وي پس از
حصول اطمينان، سخت شاد شد و حتى پيشانى سپاس به خاك ساييد همو، /25-26 و
برپاية نشانههايى، خبر پيروزيهاي اسد، در عراق و شام نيز با خوشحالى و شگفتى
تلقى شد همو، /26-27.
اسد سپس دست به كار فتح ختل شد و قلعهاي را كه بَدْرطرخان در آن مسكن
گزيده بود، به محاصره گرفت. بدرطرخان امان خواست و اسد پذيرفت، اما سپس
نقض پيمان كرد و گفت تا او را گردن زدند. آنگاه به مرو بازگشت و دوباره در
بلخ ساكن شد همو، /35-37.
در جشن مهرگانى كه در 20ق برپا شد، چند تن از دهقانان خراسانى با هديههايى
به حضور اسد رسيدند. از سخنان دهقان هرات در برابر اسد و اينكه در «كدخدايى»
از او بهتر نيافته است، بهروشنى مىتوان خشنودي دهقانان را از آرامش،
امنيت و رونق اقتصادي دريافت نك: همو، /39-40. پس از اين ماجرا بود كه
گفتهاند اسد بيمار شد و درگذشت و شاعران در رثاي او اشعاري سرودند همو، /41؛
نيز نك: ازدي، 9؛ دربارة تاريخ مرگ وي، قس: ولهاوزن، 75.
دورههاي حكمرانى اسد بر خراسان، مقارن بود با فعاليتهاي سري داعيان عباسى.
گزارشهاي مورخان حاكى از آن است كه اسد با داعيان به خشونت تمام رفتار
مىكرد، چنانكه ابوعكرمه ه م و چند تن ديگر از داعيان را به زاري كشت
بلاذري، انساب...، /16؛ طبري، /0. در 17ق برخى داعيان عباسى، مانند سليمان
بن كثير و مالك بن هيثم و چند تن ديگر را دستگير كردند و نزد اسد بردند. وي
گرچه يكى دو نفر از آنان را براي رعايت مسائل قبيلگى رها كرد، ولى با
ديگران رفتاري بس خشن در پيش گرفت، چنانكه موسى بن كعب تميمى را كه از
طايفة حارث بن سريج بود، به سختى شكنجه كرد بلاذري، همان، /17؛ طبري، /08.
طبري به نقل از مداينى آورده است كه وقتى اسد در 18ق به خِدّاش - كه
عقايد غلوآميز داشت - دست يافت، فرمان داد او را به شكنجه كشتند /09 و اين
موضوع به نفع رهبران دعوت عباسى تمام شد.
اسد در دوران حكومت خود بهرغم اشتغالات نظامى، بهامور عمرانى هم توجه
داشت. شهر كهن بلخ را در نخستين دورة حكومت خود تجديد بنا كرد و در آنجا مسجد
جامعى ساخت بلخى، 9، 0، 5 و در آبادانى شهر كوشيد. احداث دهى بهنام اسدآباد
در نواحى بيهق و نيشابور را هم به وي نسبت دادهاند گرديزي، 16؛ ياقوت،
/45.
گزارشهايى نيز از همدلى و روابط خوب طبقة دهقانان و خاندانهاي كهن ايران با
اسد در خراسان در دست است. از جمله مىتوان به سامان خدات جدِّ سامانيان
اشاره كرد كه چون از بلخ به مرو رفت، از سوي اسد گرامى داشته شد و به
دست او اسلام آورد و بعدها يكى از پسران خود را «اسد» نام كرد. همچنين اسد
پادشاه بخارا را نيز در دفع شورشيان ياري كرد نرشخى، 1 -2.
اسد را در شمار محدّثان نيز آورده، و گفتهاند كه از پدرش و يحيى بن عفيف
كِنْدي و ديگران حديث روايت مىكرد و سعيد بن خيثم و سالم بن قتيبه و
ديگران از او حديث شنيدهاند بخاري، /0؛ ابن حبان، /7؛ مزي، /05؛ ابن حجر،
/60.
مآخذ: ابن حبان، محمد، الثقات، حيدرآباد دكن، 398ق/978م؛ ابن حجر عسقلانى،
احمد، تهذيب التهذيب، حيدرآباد دكن، 325ق؛ ابن حزم، على، جمهرة انساب
العرب، بهكوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 982م؛ ابن دريد، محمد،
الاشتقاق، بهكوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 378ق/958م؛ ابن عساكر،
على، تاريخ مدينة دمشق، عمان، دارالبشير؛ ابن نديم، الفهرست؛ ابوالفرج
اصفهانى، الاغانى، بهكوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، دارالكتب
المصريه؛ ازدي، يزيد، تاريخ الموصل، بهكوشش على حبيبه، قاهره،
387ق/967م؛ بخاري، اسماعيل، التاريخ الكبير، حيدرآباد دكن، 382ق/962م؛
بلخى، عبدالله، فضائل بلخ، بهكوشش عبدالحى حبيبى، تهران، 350ش؛ بلاذري،
احمد، انساب الاشراف، بهكوشش عبدالعزيز دوري، بيروت، 398ق/978م؛ همو، فتوح
البلدان، بهكوشش صلاحالدين منجد، قاهره، 957م؛ خليفة بن خياط، تاريخ،
بهكوشش سهيل زكار، دمشق، 968م؛ دينوري، احمد، الاخبار الطوال، بهكوشش
عبدالمنعم عامر، قاهره، 379ق/959م؛ طبري، تاريخ؛ عقيلى، محمد، الضعفاء
الكبير، بهكوشش عبدالمعطى امين قلعجى، بيروت، 404ق/984م؛ گرديزي،
عبدالحى، زينالاخبار، بهكوشش عبدالحى حبيبى، تهران، 347ش؛ مبرد، محمد،
الكامل، بهكوشش محمد احمد دالى، بيروت، 406ق/986م؛ مزي، يوسف، تهذيب
الكمال، بهكوشش بشار عواد معروف، بيروت، 404ق/984م؛ مسعودي، على، التنبيه
و الاشراف، بهكوشش دخويه، ليدن، 893م؛ نرشخى، محمد، تاريخ بخارا، بهكوشش
مدرس رضوي، تهران، 363ش؛ ولهاوزن، يوليوس، اندولة العربية و سقوطها، ترجمة
يوسف عش، دمشق، 376ق/956م؛ ياقوت، بلدان. على بهراميان
ر
تايپ مجدد ب
ن * * ب
ن * * ب