responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 8  صفحه : 3321
استطاعت‌
جلد: 8
     
شماره مقاله:3321


اِسْتِطاعَت‌، اصطلاحى‌ كلامى‌ به‌ معناي‌ توانايى‌ قدرت‌ِ انجام‌ دادن‌ كار فعل‌ از سوي‌ انسان‌ كه‌ متكلمان‌ دربارة ماهيت‌ آن‌، و همچنين‌ نسبتش‌ با فعل‌ اختلاف‌نظر دارند.
استطاعت‌ مصدر باب‌استفعال‌ از ريشة طوع‌ است‌. راغب‌اصفهانى‌ مى‌گويد: «استطاعت‌ به‌ معناي‌ وجود چيزي‌ است‌ كه‌ فعل‌ به‌ سبب‌ آن‌ امكان‌پذير مى‌شود و انسان‌ به‌وسيلة امر استطاعت‌ مى‌يابد كه‌ خواسته‌هايش‌ را به‌ عنوان‌ فعل‌ پديد آورد: . نيرو يا قدرت‌ ويژه‌اي‌ كه‌ از آن‌ِ فاعل‌ است‌؛ . تصور كردن‌ فعل‌؛ . ماده‌اي‌ كه‌ پذيراي‌ تأثير فعل‌ است‌؛ . ابزار انجام‌ دادن‌ فعل‌ اگر فعل‌ به‌ ابزار نيازمند باشد. عجز ضد استطاعت‌ است‌ و عاجز كسى‌ است‌ كه‌ فاقد يك‌ يا چند امر از امور ياد شده‌ باشد. بدين‌ قرار، هرگاه‌ فردي‌ همة اين‌ امور را دارا باشد، مطلقاً مستطيع‌، و هرگاه‌ فاقد همة آنها باشد مطلقاً عاجز است‌ و زمانى‌ كه‌ داراي‌ برخى‌، و فاقد برخى‌ ديگر باشد، از جهتى‌ مستطيع‌، و از جهتى‌ ديگر عاجز است‌ و بهتر آن‌ است‌ كه‌ او را عاجز بخوانند. استطاعت‌ اخص‌ از قدرت‌ است‌ ص‌ 61.
ابن‌ سينا در الهيات‌ شفا به‌ دقت‌ به‌ شرح‌ معانى‌ گوناگون‌ «قوّه‌» پرداخته‌، و در ضمن‌ آنها به‌ قدرت‌ اشاره‌ كرده‌ است‌ ص‌ 70-73. فخرالدين‌ رازي‌ در المباحث‌ المشرقيه‌ سخنان‌ ابن‌ سينا را در اين‌ باب‌ تكميل‌ كرده‌ /79-80، و صدرالدين‌ شيرازي‌ در اسفار مطالب‌ فخرالدين‌ را باز گفته‌ است‌ /- . خلاصة سخن‌ اين‌ حكيمان‌ آن‌ است‌ كه‌ قدرت‌ يا استطاعت‌ يعنى‌ اينكه‌ «فاعل‌ چون‌ بخواهد، انجام‌ دهد و چون‌ نخواهد، نكند» ابن‌ سينا، فخرالدين‌، صدرالدين‌، همانجاها. بدين‌صورت‌، استطاعت‌ يا قدرت‌ مبدأ صدور افعال‌ انسان‌ است‌.
آنچه‌ متكلمان‌ را از همان‌ نخستين‌ مراحل‌ پيدايش‌ علم‌ كلام‌، واداشته‌ تا دربارة استطاعت‌ بحث‌ و تأمل‌ كنند، اهتمام‌ ايشان‌ به‌ بحث‌ جبر و اختيار بوده‌ است‌. تلقى‌ هر متكلم‌ در باب‌ جبر يا اختيار مستقيماً با ارائة نظري‌ خاص‌ دربارة استطاعت‌ فاعل‌ پيوند دارد. به‌ عبارت‌ ديگر، متكلمان‌ در اينكه‌ استطاعت‌ انسان‌ خدادادي‌ است‌، حرفى‌ ندارند، اما سخن‌ اينجاست‌ كه‌ خداوند چگونه‌، و از اين‌ مهم‌تر در چه‌ زمانى‌ اين‌ نيرو را ارزانى‌ مى‌دارد؟ بنابر نگرش‌ اختيار گرايان‌، خدا به‌ انسان‌ از زمان‌ به‌ دنيا آمدن‌ اين‌ استطاعت‌ را بخشيده‌ است‌ و انسان‌ تا پايان‌ عمر همة كارهايش‌ را به‌ تصميم‌ خود، و با اين‌ نيرو انجام‌ مى‌دهد يعنى‌ استطاعت‌ پيش‌ از فعل‌ حاصل‌ است‌ و از اين‌رو مسئول‌ است‌؛ اما آنانكه‌ نگرش‌ جبري‌ دارند با صرف‌نظر از جبرگرايان‌ِ افراطى‌ كه‌ هيچ‌ استطاعتى‌ براي‌ انسان‌ قائل‌ نيستند، ضمن‌ بيان‌ آنكه‌ به‌ انسان‌ از زمان‌ ولادت‌، قدرت‌ عمل‌ كردن‌ بخشيده‌ شده‌ است‌، بر اين‌ نكته‌ تأكيد مى‌كنند كه‌ خدا براي‌ هر فعل‌ در زمان‌ خود در آدمى‌ قدرتى‌ مى‌آفريند كه‌ او را شايستة انجام‌ دادن‌ آن‌ كار خاص‌ مى‌سازد.
به‌ هر روي‌، مبحث‌ استطاعت‌ از نخستين‌ مباحث‌ كلامى‌ به‌شمار مى‌رود. جهم‌ بن‌ صفوان‌ د 28ق‌ متكلم‌ بلندآوازة جبرگرا بر آن‌ بود كه‌ هيچ‌ كس‌ جز خداوند در حقيقت‌ فعلى‌ انجام‌ نمى‌دهد و انسان‌ اساساً در انجام‌كارهايش‌هيچ‌استطاعتى‌ندارد نك: ناشى‌´اكبر،2؛سيدمرتضى‌، 81؛ ابن‌ حزم‌، /3؛ شهرستانى‌، /6 -7. پس‌ از جهم‌، ضرار بن‌ عمرو د 90ق‌ كه‌ پيرو آراء وي‌ بود، با ارائة تحليلى‌ خاص‌ از رابطة فاعل‌ و كاسب‌، استطاعت‌ را پيش‌ از فعل‌ و همراه‌ با آن‌ مى‌دانست‌ اشعري‌، مقالات‌...، /13؛ سيدمرتضى‌، همانجا؛ ابن‌ حزم‌، /4. همچنين‌ آورده‌اند كه‌ يوسف‌ بن‌ خالد سمتى‌ د 89ق‌ نخستين‌ كسى‌ بود كه‌ مسألة استطاعت‌ِ همراه‌ با فعل‌ - نه‌ پيش‌ از آن‌ - را اظهار كرد سيدمرتضى‌، 82 و پس‌ از او ابوعبدالله‌ حسين‌ بن‌ محمد نجار رازي‌ د ح‌ 20ق‌ به‌ اين‌ باور گراييد و در اين‌ باب‌ چند كتاب‌ نوشت‌ همانجا؛ ابن‌نديم‌، 29. از ديگر متقدمانى‌ كه‌ رسالة مستقلى‌ دربارة استطاعت‌ پرداختند، مى‌توان‌ از ابوالهذيل‌ علاف‌، معمر بن‌ عباد سلمى‌، ابوسعيد حضرمى‌ صوفى‌، ابن‌ راوندي‌، هشام‌ بن‌ حكم‌، حفص‌ الفرد، عبدالله‌ بن‌ يزيد اباضى‌، بشر بن‌ معتمر و جاحظ ياد كرد همو، 04، 05، 07، جم ؛ قاضى‌ عبدالجبار، «فضل‌...»، 48.
استطاعت‌ِ همراه‌ با فعل‌: نجار از نخستين‌ كسانى‌ است‌ كه‌ با تحليل‌ خاص‌ خود از استطاعت‌ِ همراه‌ با فعل‌ كوشيد تا نظرية كسب‌ را تقويت‌ كند. وي‌ آشكارا اظهار مى‌كرد كه‌ كارهاي‌ بندگان‌، مخلوق‌ِ خداوند است‌. او همچنين‌ بر اين‌ باور بود كه‌ ارادة پروردگار از ازل‌ بر اين‌ قرار گرفته‌ است‌ كه‌ در زمانى‌ كه‌ مى‌داند چيزي‌ به‌ وجود مى‌آيد، آن‌ را در همان‌ زمان‌ به‌ وجود مى‌آورد. بدين‌سان‌ نجار استطاعت‌ِ پيش‌ از فعل‌ را نمى‌پذيرفت‌ و معتقد بود كه‌ ياري‌ خداوند، در زمان‌ انجام‌ دادن‌ فعل‌ و به‌ همراه‌ آن‌ مى‌رسد و اين‌ ياري‌ همان‌ استطاعت‌ است‌. با استطاعت‌ِ واحد دو فعل‌ انجام‌ نمى‌گيرد و هر فعلى‌ را استطاعتى‌ است‌ كه‌ به‌ همراه‌ آن‌ حادث‌ مى‌شود و استطاعت‌ باقى‌ نيست‌. وقتى‌ استطاعت‌ باشد، فعل‌ هم‌ هست‌ و چون‌ نباشد، فعل‌ هم‌ نيست‌ اشعري‌، همان‌، /15.
تفكر استطاعت‌ِ همراه‌ فعل‌ - نه‌ پيش‌ از آن‌ - بعدها توسط همگى‌ جبرگرايان‌ پى‌گيري‌ شد. مرجئه‌ معتقد بودند كه‌ استطاعت‌ همراه‌ با فعل‌ است‌، چرا كه‌ انسانها به‌ استطاعت‌ براي‌ انجام‌ دادن‌ فعل‌ نيازمندند، پس‌ وجهى‌ ندارد كه‌ وجودش‌ جدا از فعل‌ باشد، همچنين‌ روا نيست‌ كه‌ فعل‌ انسانها غير از آفرينش‌ الهى‌ باشد، زيرا در اين‌صورت‌ نسبت‌ ناتوانى‌ به‌ خدا لازم‌ مى‌آيد؛ چه‌، در عالم‌ او چيزي‌ روي‌ داده‌ كه‌ آفريدة او نيست‌ ناشى‌´ اكبر، 2، 5. نوشته‌هاي‌ منسوب‌ به‌ ابوحنيفه‌ نيز نشان‌ مى‌دهد كه‌ وي‌ همين‌ باور را داشته‌ است‌. او تصريح‌ كرده‌ كه‌ هر جزء از استطاعت‌ منطبق‌ بر جزئى‌ از فعل‌ است‌ نك: «شرح‌...»، 1، 2. به‌گفتة اشعري‌ اصحاب‌ حديث‌ نيز بر آن‌ بودند كه‌ افعال‌ را خالقى‌ جز خدا نيست‌ و حتى‌ گناهان‌ و بديهاي‌ بندگان‌ را او خلق‌ مى‌كند و از همين‌ رو استطاعت‌ همراه‌ فعل‌ است‌ همان‌، /21. همو اين‌ عقيده‌ را به‌ برخى‌ از متكلمان‌ زيديه‌ و اماميه‌ نسبت‌ داده‌ است‌ همان‌، /12، 40. ابوالحسن‌ اشعري‌ د 24ق‌ كه‌ عقيدة نجار را پرورانده‌ نك: شهرستانى‌، /9، خود از بزرگ‌ترين‌ و نامورترين‌ پيروان‌ اين‌ عقيده‌ بوده‌ است‌. وي‌ در اللمع‌ مى‌كوشد تا انديشة استطاعت‌ِ همراه‌ با فعل‌ را ثابت‌ كند و به‌ تفصيل‌ به‌ اشكالهاي‌ اعتزاليان‌ و ديگران‌ پاسخ‌ دهد ص‌ 4 به‌ بعد؛ نك: قاضى‌ عبدالجبار، شرح‌...، 90 به‌ بعد، كه‌ به‌ نقد استدلالهاي‌ او پرداخته‌ است‌. از اين‌ گذشته‌، نظر اشعري‌ اين‌ است‌ كه‌ استطاعتى‌ كه‌ بنده‌ فعل‌ را با آن‌ انجام‌ مى‌دهد، در همان‌ لحظة انجام‌ دادن‌ فعل‌، مستقيماً توسط خدا آفريده‌ مى‌شود و بنده‌ آن‌ را كسب‌ مى‌كند و او در حقيقت‌ كاسب‌ فعل‌ است‌، نه‌ فاعل‌ آن‌ همان‌، 4، 6. گفتنى‌ است‌ كه‌ همين‌ عقيده‌ بعدها توسط باقلانى‌ ه م‌ پرداخته‌تر گرديد ص‌ 0-1.
استطاعت‌ پيش‌ از فعل‌: در برابر جبرگرايان‌ِ معتقد به‌ استطاعت‌ِ همراه‌ فعل‌، عدل‌ گرايان‌ قرار داشتند كه‌ به‌سبب‌ مختار دانستن‌ انسان‌ در كارهايش‌، به‌ استطاعت‌ِ پيش‌ از فعل‌ معتقد بودند قاضى‌ عبدالجبار، همان‌، 96؛ نيز نك: اشعري‌، مقالات‌، /75.
استدلال‌ اساسى‌ اعتزاليان‌ براي‌ اثبات‌ اين‌ تلقى‌ از استطاعت‌ اين‌ بود كه‌ حالت‌ كافر از دو صورت‌ بيرون‌ نيست‌: يا او را به‌ ايمان‌ آوردن‌ مأمور كرده‌اند، يا نه‌. اگر او را مأمور ندانيم‌، چنين‌ باوري‌ كفر محض‌ و برخلاف‌ قرآن‌ و اجماع‌ است‌ و اگر مأمور باشد، باز از دو حال‌ بيرون‌ نيست‌: يا در حالى‌ به‌ او امر كرده‌اند كه‌ توانايى‌ تحقق‌ بخشيدن‌ به‌ آن‌ خواسته‌ را دارد، يا مأمور شدن‌ او به‌ ايمان‌ در حال‌ ناتوانى‌ است‌ كه‌ در اين‌صورت‌ بايد بگوييم‌: خداوند به‌ كسى‌ كه‌ توانايى‌ انجام‌ دادن‌ كاري‌ را ندارد، دستور داده‌ است‌ تا آن‌ كار را انجام‌ دهد تكليف‌ مالايُطاق‌، مانند آنكه‌ كور را به‌ ديدن‌ و زمين‌گير را به‌ راه‌ رفتن‌ مكلّف‌ كنند و اين‌ كار جفا و ستم‌ است‌ و متصف‌ كردن‌ خداوند به‌ اين‌ وصفها درست‌ نيست‌. اينك‌ چون‌ انسان‌ كاري‌ انجام‌ نمى‌دهد، مگر با استطاعتى‌ كه‌ خدا به‌ او ارزانى‌ داشته‌، پس‌ از دو حال‌ بيرون‌ نيست‌: يا خدا اين‌ استطاعت‌ را هنگامى‌ مى‌دهد كه‌ فعل‌ پديد آمده‌ است‌، يا هنگامى‌ كه‌ فعل‌ هنوز موجود نيست‌. اگر استطاعت‌ را در حالى‌ ببخشد كه‌ فعل‌ موجود است‌، پس‌ ديگر نيازي‌ به‌ استطاعت‌ نيست‌، زيرا فعلى‌ كه‌ براي‌ پديد آمدن‌ به‌ آن‌ استطاعت‌ نياز داشت‌، به‌وجود آمده‌ است‌. اگر استطاعت‌ را هنگامى‌ بدهد كه‌ فعل‌ هنوز به‌وجود نيامده‌ باشد، پس‌ همين‌ مطلوب‌ بوده‌، يعنى‌ استطاعت‌ پيش‌ از فعل‌ است‌ نك: ابن‌ حزم‌، /7- 8.
برخى‌ از متكلمان‌ با اينكه‌ استطاعت‌ را پيش‌ از فعل‌ مى‌انگاشتند، آن‌ را چيزي‌ افزون‌ بر تندرستى‌ شخص‌ نمى‌دانستند. در نظر آنان‌ مستطيع‌ كسى‌ است‌ كه‌ بيمار نباشد. از ميان‌ متكلمان‌ متقدم‌ شيعه‌، كسانى‌ چون‌ زراره‌ بن‌ اعين‌، عبيد بن‌ زراره‌، محمد بن‌ حكيم‌، عبدالله‌ بن‌ بكير، هشام‌ بن‌ سالم‌ جواليقى‌ و مؤمن‌ الطاق‌ نك: اشعري‌، همان‌، /12، و از عدل‌ گرايان‌، ابوالحسين‌ خياط ص‌ 0، ناشى‌´ اكبر ص‌ 4، بشر بن‌ معتمر، ثمامة بن‌ اشرس‌ و غيلان‌ نك: اشعري‌، همان‌، /74؛ شهرستانى‌، /4، 1، بر اين‌ عقيده‌ بودند. به‌ هر روي‌، برخى‌ ديگر مانند ابورشيد نيشابوري‌ اين‌ نظر را نقد كرده‌اند. ابورشيد مى‌گويد: اگر مراد از تندرستى‌، چيزي‌ جز اعتدال‌ مزاج‌ و زوال‌ بيماريها نباشد، معقول‌ نيست‌. اعتدال‌ مزاج‌ يعنى‌ تساوي‌ حرارت‌، برودت‌، يبوست‌ و رطوبت‌؛ و روا نيست‌ كه‌ منظور از قدرت‌، اين‌ معانى‌ باشد، زيرا جمادات‌ نيز همين‌ وصفها را دارند، ولى‌ قدرت‌ ندارند. همچنين‌ اين‌ معانى‌ به‌ غيرمتعلق‌ نيستند، درصورتى‌ كه‌ قدرت‌، به‌ غير تعلق‌ مى‌گيرد. دليل‌ ديگر اينكه‌ قادر با وصف‌ قادر بودنش‌، حالتى‌ دارد كه‌ به‌ جملگى‌ وي‌ برمى‌گردد و جايگاه‌ خاصى‌ در شخص‌ ندارد، در حالى‌ كه‌ احكام‌ اين‌ معانى‌، فقط به‌ محلهاي‌ آن‌ منحصر است‌. از اينها گذشته‌، اين‌ معانى‌ متضاد است‌ و محال‌ است‌ كه‌ امور متضاد، صفتى‌ واحد داشته‌ باشند. افزون‌ بر اينها، اگر منظور از تندرستى‌، دور بودن‌ از بيماريهاست‌، اين‌ يك‌ وصف‌ عدمى‌ است‌؛ درصورتى‌ كه‌ قادر به‌ واسطة معنايى‌ وجودي‌ قادر است‌ ص‌ 41-42.
استطاعت‌ پيش‌ از فعل‌ و همراه‌ با آن‌: در اين‌ ميان‌ بعضى‌ قائل‌ به‌ تفصيل‌ شدند و استطاعت‌ را به‌گونه‌اي‌ دانستند كه‌ هر دو بخش‌ پيش‌ از فعل‌ و همراه‌ آن‌ را شامل‌ مى‌گردد. هشام‌ بن‌ حكم‌، متكلم‌ امامى‌، نظرش‌ اين‌ است‌ كه‌ استطاعت‌ عبارت‌ است‌ از گرد آمدن‌ امر در كنار هم‌: . تندرستى‌؛ . رهايى‌ از شرايط محيط؛ . زمان‌؛ . ابزاري‌ كه‌ فعل‌ با آن‌ انجام‌ مى‌گيرد؛ . سبب‌ وارد كه‌ انگيزة رخ‌ دادن‌ فعل‌ مى‌شود. به‌نظر وي‌ برخى‌ از اينها پيش‌ از فعل‌ وجود دارند و تنها سبب‌ در زمان‌ فعل‌ به‌ وجود مى‌آيد. وقتى‌ خدا سبب‌ را پديد آورد، فعل‌ ضرورتاً وجود مى‌يابد نك: اشعري‌، مقالات‌، /11-12. ظاهراً اين‌ عقيدة هشام‌ تفسيري‌ از گفتارهاي‌ منسوب‌ به‌ امامان‌ شيعه‌ع‌ است‌ نك: كلينى‌، /60-61؛ ابن‌ بابويه‌، 48؛ مجلسى‌، /0 به‌ بعد. سخنى‌ نزديك‌ به‌ همين‌ باور در نوشته‌هاي‌ طحاوي‌ عالم‌ حنفى‌ ديده‌ مى‌شود: استطاعت‌ دو جنبه‌ دارد، يك‌ جنبة آن‌، توفيقى‌ است‌ كه‌ كار مخلوق‌ نيست‌ و اين‌ جنبه‌ همراه‌ با فعل‌ است‌؛ اما جنبة ديگر آن‌، استطاعتى‌ است‌ كه‌ از جهت‌ تندرستى‌، وسع‌، توانايى‌ و سلامت‌ اعضاست‌. اين‌ جنبه‌، پيش‌ از فعل‌ است‌ و خطاب‌ تكليف‌ كننده‌ نيز به‌ آن‌ تعلق‌ مى‌گيرد ص‌ 69، ماتريدي‌ نيز عيناً به‌ همين‌ عقيده‌ گراييده‌ است‌ ص‌ 56-57.
ابن‌ سينا در الهيات‌ شفا نظر پاره‌اي‌ از حكيمان‌ يونان‌ كه‌ استطاعت‌ يا قوت‌ را همراه‌ با فعل‌ مى‌دانستند نقد كرده‌، و گفته‌ است‌: گويى‌ اينان‌ معتقدند فردي‌ كه‌ نشسته‌ است‌، توانايى‌ برخاستن‌ ندارد، يعنى‌ تا زمانى‌ كه‌ برنخاسته‌ است‌، اصلاً در ذاتش‌ امكان‌ برخاستن‌ نيست‌. پرسش‌ اينجاست‌ كه‌ پس‌ چگونه‌ برمى‌خيزد؟! اموري‌ كه‌ موجود نيستند و در عين‌ حال‌ قوه‌ و امكانى‌ براي‌ به‌وجود آمدن‌ ندارند، محال‌ است‌ كه‌ به‌وجود آيند ص‌ 76-77.
فخرالدين‌ رازي‌ در مقام‌ دفاع‌ از نظرية استطاعت‌ همراه‌ با فعل‌ به‌ خرده‌گيري‌ از ابن‌سينا پرداخته‌، مى‌گويد: شگفتى‌ ابن‌سينا در اين‌باره‌ نابجاست‌، زيرا قوت‌ را مبدأ تغيير دانستيم‌ و مبدأ تغيير يا همة جنبه‌هاي‌ مبدأ بودنش‌ كامل‌ شده‌، يا كامل‌ نشده‌، و هنوز يكسره‌ به‌ فعل‌ در نيامده‌ است‌، اگر همة جنبه‌هاي‌ مبدأ بودن‌ و مؤثر بودن‌ِ آن‌ به‌ كمال‌ رسيده‌، بالضروره‌ واجب‌ است‌ كه‌ اثر با آن‌ به‌وجود آيد. به‌ عبارت‌ ديگر، محال‌ است‌ كه‌ پيش‌ از اثر باشد - كه‌ در اين‌ صورت‌ نظر ما كه‌ قوت‌ را همراه‌ با فعل‌ مى‌دانيم‌، راست‌ مى‌آيد - و اگر حالت‌ مبدأ تغيير به‌ گونه‌اي‌ باشد كه‌ همة اموري‌ كه‌ در مؤثر بودن‌ آن‌ دخيلند، هنوز پيدا نشده‌اند، در اين‌صورت‌ آنچه‌ اكنون‌ موجود است‌، به‌طور تمام‌ و كمال‌ مؤثر نيست‌، بلكه‌ پاره‌اي‌ از جنبه‌هاي‌ آن‌ موجود است‌؛ بدين‌ترتيب‌ آنچه‌ موجود است‌، نه‌ قوت‌ بر فعل‌، بلكه‌ پاره‌اي‌ از آن‌ قوت‌ است‌. به‌هرحال‌، فخرالدين‌ رازي‌ اين‌ را مى‌پذيرد كه‌ كيفيتى‌ كه‌ قدرت‌ نام‌ دارد، هم‌ پيش‌ از فعل‌ و هم‌ پس‌ از آن‌ حاصل‌ است‌، ولى‌ مى‌گويد: اين‌ قدرت‌ در حقيقت‌ همة آن‌ قوتى‌ كه‌ فعل‌ با آن‌ صورت‌ مى‌پذيرد، نيست‌، بلكه‌ يكى‌ از اجزاي‌ آن‌ قوت‌ است‌ /82.
صدرالدين‌ شيرازي‌ به‌ انتقاد فخرالدين‌ رازي‌ از ابن‌ سينا مى‌تازد و مى‌گويد: ظاهراً او قوه‌اي‌ را كه‌ در برابر فعل‌، و ملازم‌ با امكان‌ است‌، از قوت‌ ايجابى‌ فاعل‌ تام‌ تميز نداده‌، و اين‌ دو را درآميخته‌ است‌، در حالى‌ كه‌ او خود به‌ معناي‌ نخست‌ كه‌ ملازم‌ امكان‌ است‌، اعتراف‌ كرده‌، نيز از اين‌ نكته‌ غافل‌ شده‌ كه‌ اين‌ امكان‌، از آن‌رو كه‌ استعداد صرف‌ است‌، هيچ‌گاه‌ با فعليت‌ جمع‌ نمى‌گردد / - 0.
مآخذ: ابن‌ بابويه‌، محمد، التوحيد، به‌كوشش‌ هاشم‌ حسينى‌ طهرانى‌، قم‌، 398ق‌؛ ابن‌ حزم‌،على‌، الفصل‌، به‌كوشش‌ محمد ابراهيم‌ نصر و عبدالرحمان‌ عميره‌،حجاز،402ق‌؛ ابن‌ سينا، الشفاء، الهيات‌، به‌كوشش‌ قنواتى‌ و سعيد زايد، قاهره‌، 380ق‌/960م‌؛ ابن‌ نديم‌، الفهرست‌؛ ابورشيد نيشابوري‌، سعيد، المسائل‌ فى‌ الخلاف‌ بين‌ البصريين‌ و البغداديين‌، به‌كوشش‌ معن‌ زياده‌ و رضوان‌ سيد، بيروت‌، 979م‌؛ اشعري‌، ابوالحسن‌، اللمع‌، به‌كوشش‌ ر. ج‌. مكارتى‌، بيروت‌، 952م‌؛ همو، مقالات‌ الاسلاميين‌، به‌كوشش‌ محمد محيى‌الدين‌ عبدالحميد، قاهره‌، 373ق‌/954م‌؛ باقلانى‌، ابوبكر، الانصاف‌، به‌كوشش‌ عمادالدين‌ احمد حيدر، بيروت‌، عالم‌ الكتب‌؛ خياط، ابوالحسين‌، الانتصار، به‌كوشش‌ نيبرگ‌، قاهره‌، 344ق‌/925م‌؛ راغب‌ اصفهانى‌، حسين‌، المفردات‌ فى‌ غريب‌ القرآن‌، استانبول‌، 986م‌؛ سيدمرتضى‌، على‌، «انقاذ البشر من‌ الجبر و القدر»، رسائل‌، به‌كوشش‌ احمد حسينى‌ و مهدي‌ رجايى‌، بيروت‌، مؤسسة النور؛ «شرح‌ الفقه‌ الاكبر»، منسوب‌ به‌ ماتريدي‌، الرسائل‌ السبع‌ فى‌ العقائد، حيدرآباد دكن‌، 400ق‌/ 980م‌؛ شهرستانى‌، محمد، الملل‌ و النحل‌، به‌كوشش‌ عبدالعزيز محمدوكيل‌، قاهره‌، 387ق‌/968م‌؛ صدرالدين‌ شيرازي‌ محمد، الاسفار، تهران‌، 383ق‌؛ طحاوي‌، احمد، اصول‌ العقيدة الاسلامية، بيروت‌، مؤسسة الرساله‌؛ فخرالدين‌ رازي‌، محمد، المباحث‌ المشرقية، قم‌، 411ق‌؛ قاضى‌ عبدالجبار، شرح‌ الاصول‌ الخمسة، به‌كوشش‌ عبدالكريم‌ عثمان‌، قاهره‌، 384ق‌؛ همو، «فضل‌ الاعتزال‌»، فضل‌ الاعتزال‌ و طبقات‌ المعتزلة، به‌كوشش‌ فؤاد سيد، تونس‌، 392ق‌؛ كلينى‌، محمد، الكافى‌، به‌كوشش‌ على‌اكبر غفاري‌، تهران‌، 388ق‌؛ ماتريدي‌، محمد، التوحيد، به‌كوشش‌ فتح‌الله‌ خليف‌، بيروت‌، دارالمشرق‌؛ مجلسى‌، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت‌، 403ق‌؛ ناشى‌´ اكبر، مسائل‌ الامامة، به‌كوشش‌ فان‌ اس‌، بيروت‌، 971م‌. ناصر گذشته‌
ب‌
ن‌ * * ب‌
ن‌ * * ب‌
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 8  صفحه : 3321
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست