اَخْباريان، در فقه متأخر امامى گروهى كه به پيروي از اخبار و احاديث
اعتقاد دارند و روشهاي اجتهادي و اصول فقه را نمىپسندند. در مقابل آنان
فقيهان هوادار اجتهاد قرار مىگيرند كه با عنوان «اصولى» شناخته مىشوند.
بدون لحاظ عنوانهاي «اخباري» و «اصولى» تقابلِ اين دو گونه نگرش به فقه
امامى در سدههاي نخستين اسلامى ريشه دارد. در مطالعة جناح بنديهاي مكاتب
فقهى اماميه در 3 قرن آغازين مىتوان جناحهايى را باز شناخت كه در برابر
پيروان متونِ روايت به گونههايى از اجتهاد و استنباط دست مىيازيدهاند.
سدة 4 ق/10م را مىتوان اوج قدرت مكتب حديث گراي قم محسوب داشت، به
گونهاي كه فقيهان اهل استنباط چون ابن ابى عقيل عمانى و ابن جنيد
اسكافى در اقليت قرار مىگرفتند. از برجستگان فقيهان حديث گرا در اين دوره،
مىتوان كسانى همچون محمد بن يعقوب كلينى (د 328 يا 329ق/940 يا 941م)،
على ابن بابوية قمى (د 328 ق)، ابن قولويه (د 368 يا 369ق/979م) و محمد
ابن بابوية قمى (د 381ق/ 991م) را بر شمرد كه در تأليف كهنترين مجموعههاي
فقهىحديثى نقش عمدهاي ايفا نمودهاند (نك: ه د، اجتهاد؛ نيز مدرسى طباطبايى،
34 به بعد). از سوي ديگر با ظهور شيخ مفيد (د 413ق/ 1022م) و در پى او سيد
مرتضى (د 436ق/1044م) و شيخ طوسى (د 460ق/1068م) و تأليف نخستين آثار در
اصول فقه اماميه، حركتى نوين در فقه امامى رخ داد كه تا قرنها گرايش فقها
به استنباط را بر حديثگرايى برتري داد. به هر روي تقابل اين دو گرايش در
جاي جاي آثار عالمان ياد شده، به چشم مىخورد. در اوائل المقالات شيخ مفيد
از فقيهان اهل استنباط با تعبير مطلق «فقها» و از حديث گرايان با تعبيرهاي
«اهل النقل»، «اصحاب الا¸ثار» و تعبيرهاي مشابه بارها ياد شده است (نك: ص
19، 23، جم). در رسالهاي از سيد مرتضى، تعبير فقيهانِ «اصحاب حديث» در مقابل
فقيهانى به كار رفته است كه روش اصولى داشته، و مورد حمايت مؤلف بودهاند
(ص 18).
كاربرد اصطلاح اخباري براي پيروان متون روايات و اخبار، نخستين بار در نيمة
نخست سدة 6ق/12م در ملل و نحل شهرستانى به چشم مىآيد (1/147) و به دنبال
آن در كتاب نقض عبدالجليل قزوينى رازي، عالم امامى سدة 6ق دو اصطلاح
اخباري و اصولى در برابر يكديگر قرار گرفتهاند (ص 256، 300-301). مكتب فقيهان
اهل حديث كه در اواخر سدة 4 و نيمة نخست سدة 5ق با كوشش فقيهان اصول گرا
ضعيف گرديد، وجود محدود خود را در مجامع فقهى اماميه حفظ نمود، تا آنكه در
اوايل سدة 11ق/17م بار ديگر به وسيلة محمد امين استرابادي (د 1033 يا
1036ق/1624 يا 1627م) در قالبى نو مطرح شد (نك: مدرسى طباطبايى، 57) كه لبة
تيز حملات خود را متوجه پيروان گرايش غالب در فقه امامى، يعنى جناح اصول
گرايان ساخت. بايد به اين نكته نيز اشاره كرد كه برخى معتقدند ابن ابى
جمهور احسايى (زنده در 904ق/1499م) از جمله كسانى بود كه راه را بر
اخباريان هموار گردانيد. او در رسالهاي با عنوان العمل باخبار اصحابنا، به
اقامة ادلهاي در اين زمينه پرداخته بوده است (نك: حر عاملى، امل...،
2/253؛ خوانساري، 7/33).
با عنايت به پيشينة تاريخى اخباريگري، در واقع رواج و اطلاق عنوان اخباري
بر گروهى خاص و با معنى و اصطلاح مشخص امروزي آن از سدة 11ق و با ظهور
پيشواي حركت نوين اخباري، يعنى محمد امين استرابادي كه برخى او را با صفت
«اخباري صلب» وصف كردهاند (بحرانى، 117)، آغاز شده است. دربارة وي به
عنوان مؤسس مكتب اخباري در ميان شيعيان متأخر گفتهاند: او نخستين كسى
بوده است كه باب طعن بر مجتهدان را گشود و اماميه را به دو بخش اخباريان
و مجتهدان (= اصوليان) منقسم گردانيد (كشميري، 41؛ تنكابنى، 321؛ بحرانى،
همانجا).
استرابادي نخست در سلك مجتهدان بود و از صاحب مدارك و صاحب معالم اجازه
أخذ كرد و مدتى خود از طريقة ايشان تبعيت مىكرد، اما ديري نگذشت كه از روش
استادانش روي برتافت و بر ضد گروه مجتهدان برخاست (نك: استرابادي، 2؛ نيز
خوانساري، 1/120). برخى چنان مىپندارند كه كلية گامهايى كه او برداشت،
نتيجة تأثير افكار استادش ميرزا محمد استرابادي بر وي بوده است (همانجا؛ نيز
نك: استرابادي، 11، جم).
محمد امين تعاليم خود را در كتابى با عنوان الفوائد المدنيه تدوين كرده كه
در ميان آثار او، اثري شاخص است و از مهمترين منابع در باب نظرات او و به
طور كلى اخباريان محسوب مىگردد.
علاوه بر محمد امين استرابادي، از پيروان تندرو و متعصب مكتب اخباري در سدة
11ق بايد از عبدالله بن صالح بن جمعة سماهيجى بحرانى صاحب منية الممارسين،
نام برد كه به كثرت طعن بر مجتهدان شهره بود (خوانساري، 4/247؛ تنكابنى،
310). شيخ يوسف بحرانى او را از اخباريان شمرده، و افزوده است كه وي به
اهل اجتهاد بسيار ناسزا مىگفت، در حالى كه پدرش ملا صالح اهل اجتهاد بود
(ص 98).
از ديگر رهبران تندرو اخباريان، ابو احمد جمالالدين محمد بن عبدالنبى، محدث
نيشابوري استرابادي (مق 1232ق/1817م)، معروف به ميرزا محمد اخباري بود كه
از مجتهدان نامدار اصولى مانند ميرزا ابوالقاسم قمى، شيخجعفر نجفى كاشف
الغطاء، ميرسيدعلىطباطبايى، سيدمحمدباقر حجتالاسلاماصفهانى و محمدابراهيم
كلباسى به زشتى ياد مىكرد و با آنان دشمنى آشكار داشت(خوانساري، 7/127 به
بعد؛ نفيسى، 250).
ميرزا محمد هرگز از ابراز مخالفت آشكار با علماي اصول، چه در گفتار و چه در
نوشتار، خودداري نمىكرد و همين امر سبب شد تا حكم قتلاوتوسط
علماومجتهدانبنامآن زمان ازجملهسيدمحمدمجاهد،پسر ميرسيدعلىطباطبايى و
شيخموسى،پسرشيخجعفركاشفالغطاءو سيد
عبداللهشبرونيزشيخاسداللهكاظمينىامضاگردد(نك:هد،اخباري).
در ميان كسانى كه شيوة محمد امين استرابادي را پسنديدند و به اخباريگري
گرايش پيدا كردند، فقيهان بزرگى را مىتوان يافت كه در عين اعتقاد داشتن
به مكتب اخباري، داراي اعتدال و ميانه روي بودند و از شدت لحن و ستيزه
جويى اخباريان تندرو پرهيز مىكردند كه از آن جمله شيخ يوسف بحرانى (د
1186ق/1772م) شايستة ذكر است. او كه به سبب تأليف كتاب الحدائق الناضره
به «صاحب حدائق» شهرت دارد، به اتفاق منابع گر چه ظاهراً اخباري بود، اما
تعصب و تندروي نداشت و شيوة فقهى او روشى ميانه بين اخباريان و اصوليان
بود (كشميري، 279؛ تنكابنى، 271؛ مدرس، 3/360). بحرانى خود مدعى بود كه در
شيوة فقهى بر مسلك محمد تقى مجلسى است كه حد وسط ميان اخباريگري و
اصوليگري است (نك: كشميري، 283). در اين ميان وحيد بهبهانى از مخالفت با
شيخ يوسف بحرانى پرهيز نداشت و مردم را از خواندن نماز جماعت با او نهى
مىكرد؛ در حالى كه صاحب حدائق حكم كرد كه نماز خواندن به امامت وحيد
بهبهانى صحيح است. چون شيخ يوسف را خبر دادند كه وحيد دربارة وي چنين
مىگويد، اظهار داشت كه «تكليف شرعى وي همان است كه او مىگويد و تكليف
شرعى من نيز اين است كه بيان داشتم و هر يك از ما بر آنچه خداوند بر آن
مكلفمان ساخته است، عمل مىكنيم» (نك: مامقانى، 2/85).
از علماي اصولى نجف اشرف و ساير شهرهاي عراق در زمان شيخ يوسف بحرانى،
به سبب نفوذ اخباريان، كمتر نامى برده مىشد. از ديگر سو اخباريان هم به
قدري تندروي كرده بودند كه پيشواي آنان، شيخ يوسف بحرانى هرجا كه مناسب
مىديد، آنان را از ادامة اين روش ناپسند كه موجب بروز شكاف ميان شيعيان و
نزاع ميان علماي اصولى و اخباري مىشد، برحذر مىداشت.
از ديگر اخباريان ميانهرو، سيد نعمت الله جزايري شوشتري (د 1112ق/1700م)
است كه گفته شده، با اينكه اخباري بوده، در تأييد و نصرت مجتهدان و
هواداران ايشان و ارج نهادن به اقوال آنان اهتمام تمام داشته است
(مدرس، 3/113).
گفتنى است كه برخى، ملامحسن فيض كاشانى (د 1091ق/ 1680م) را نيز در عداد
اخباريان نام بردهاند (مثلاً: خوانساري، 6/85). فيض كاشانى خود گويد: مقلد
قرآن و حديثم و نسبت به غير از قرآن و حديث بيگانهام (ص 196). شايد بتوان
اين سخنان فيض را نمايانگر تمايل او به اخباريگري دانست. او همچنين معتقد
بوده است كه عقول مردمِ عادي ناقص و غير قابل اعتماد و فاقد حجيت است
(فيض كاشانى، 169-170).
محمدتقى مجلسى (د 1070ق/1660م) نيز از پيروان ميانهرو و متعادل مكتب
اخباري بوده، و چنانكه گفته شده، آموزشهاي محمد امين استرابادي را صريحاً
تأييد مىكرده است 57) S, , .(EI
از ديگر اخباريان ميانهرو اينان را مىتوان ذكر كرد: ملا خليل بن غازي
قزوينى (د 1089ق/1678م) كه از معاصران شيخ حر عاملى، محمدباقر مجلسى و
ملامحسن فيض كاشانى و از شاگردان شيخ بهايى و ميرداماد بود و با اجتهاد
كاملاً مخالفت مىورزيد و آن را انكار مىكرد (خوانساري، 3/270؛ تنكابنى، 263)؛
محمد طاهر قمى (د 1098ق/ 1687م) (مدرس، 4/489)؛ شيخ حرعاملى (د
1104ق/1693م) كه در خاتمة كتاب معروفش وسائل الشيعه به اخباري بودن خود
اشاره كرده، و ادلهاي در اين زمينه اقامه نموده است (20/105-112).
مبارزة اصوليان و اخباريان كه از سدة 11ق آغاز گرديد و با تندرويهاي اخباريان
ادامه يافت، در نهايت از سوي مجتهدان و در رأس ايشان آقا وحيد بهبهانى (د
1205ق/1791م) به مبارزهاي جدي و منسجم برضداخباريگري
تبديلشد(صالحى،1/25؛مدرسى طباطبايى، 60). در زمان وحيد بهبهانى، شهرهاي
عراق به ويژه كربلا و نجف، پايگاه اخباريان بود و رياست ايشان را در آن
زمان شيخ يوسف بحرانى برعهده داشت. در همان حال طرفداران اصول و اجتهاد
شديداً در انزوا قرار گرفته بودند، تا اينكه وحيد به كربلا مهاجرت كرد
(خوانساري، 2/94،95) و به مبارزهاي جدي و شديد بر ضداخباريگريپرداخت. او در
كنار بحثها و استدلالهاي علمى خود در رد اخباريگري و اثبات طريقة اجتهاد و
ضرورت به كارگيري اصول در استنباط احكام شرعى، از برخوردهاي عملى نيز در
راه مبارزه با اخباريگري رويگردان نبود، و چنانكه گفته شد، نمازگزاردن به
امامت شيخ يوسف بحرانى پيشواي اخباريان را تحريم كرد (نك: مامقانى،
همانجا).
در پى اقدامات وحيد بهبهانى و ديگر فقيهان اصولى برجستة آن زمان، اصوليان
از انزوا به درآمدند و در برابر اخباريان به قدرت رسيدند. از جمله كتب وحيد
كه در رد اخباريان و دفاع از مجتهدان به رشتة تحرير در آمده، رسالة الاجتهاد
و الاخبار است. وحيد بهبهانى را به سبب مبارزة نظري و عملى شديد و طولانيش
با اخباريان، مروج مذهب و ركن طايفة شيعه و پاية استوار شريعت در سدة 13 ق و
نيز مجدد مذهب و مروج طريقة اجتهاد دانستهاند (نك: خوانساري، 2/94).
پس از وحيد بهبهانى، شيخ مرتضى انصاري (د 1281ق/1864م) را بايد بنيان گذار
علم اصول فقه دانست. از او نقل شده كه گفته است اگر اميناسترابادي زنده
بود، اين اصول را مىپذيرفت (اعتمادالسلطنه، 137؛ مدرس، 1/191-192؛ مدرسى
طباطبايى، 61).
از ديگر مبارزان بر ضد اخباريان، شيخ جعفر نجفى كاشف الغطاء (د 1227 يا
1228ق/1812 يا 1813م) است كه از مخالفان ميرزا محمد اخباري بود و در همين
راستا رسالهاي با عنوان كشف الغطاء عن معائب ميرزا محمد عدو العلماء تأليف
كرد. او اين رساله را براي فتحعلى شاه قاجار فرستاد تا از حمايت ميرزا محمد
دست بردارد (خوانساري، 2/202؛ نيز ه د، اخباري).
رواج اخباريگري در سدههاي 11 تا 13ق بيشتر در شهرهاي مذهبى ايران و عراق و
نيز در بحرين و هندوستان بوده است (حائري، 86). از جمله شهرهايى كه در
ايران پايگاه مهمى براي پيروان اين مكتب به شمار مىرفت، قزوين بود، زيرا
در عصر رواج اخباريگري بيشتر بخش غربى اين شهر، جايگاه اخباريان بود كه از
شاگردان و مريدان ملاخليل قزوينى (د 1089ق) به شمار مىآمدند (صالحى، 1/26)،
اما پس از مبارزات اصوليان با اخباريان و ضعف روزافزون اخباريگري، دامنة
نفوذ اين مكتب نيز بسيار محدود گرديد. امروزه تنها جايى كه آثار اخباريگري
به شكل آشكار در آنجا ديده مىشود، برخى از مناطق خوزستان (به ويژه خرمشهر
و آبادان) است.
سيد نعمت الله جزايري در منبع الحياة و ملا رضى قزوينى در لسان الخواص
اختلافات عمده ميان اخباريان و اصوليان را ذكر كردهاند. همچنين عبدالله بن
صالح سماهيجى بحرانى در منية الممارسين 40 فرق ميان اخباريان و اصوليان را
بر شمرده است. شيخ جعفر كاشف الغطاء نيز در الحق المبين فرقهاي ميان
اخباريان و اصوليان را مورد بررسى قرار داده، و نيز ميرزا محمد اخباري در
كتاب الطهر الفاصل به 59 فرق اشاره كرده است. سيدمحمد دزفولى در فاروق
الحق اختلافات را به 86 رسانيده است و حر عاملى نيز در فائدة 92 از الفوائد
الطوسيه، به ذكر اختلافات اين دو گروه پرداخته است.
اينك به برخى از عمدهترين اين اختلافات اشاره مىشود: اخباريان اجتهاد را
حرام مىدانند، اما اصوليان آن را واجب كفايى و حتى برخى از آنان واجب
عينى مىدانند، چنانكه ملامحمدامين استرابادي در كتاب الفوائد المدنيه منكر
اجتهاد شده، و گفته است كه روش علماي پيشين اجتهادي نبوده است (ص 40)؛
اخباريان ادله را به كتاب و سنت منحصر مىدانند و بر خلاف اصوليان، اجماع و
عقل را حجت نمى شمارند؛ اخباريان تحصيل احكام از طريق «ظن» را منع كرده،
بر خلاف مجتهدان جز «علم» را حجت نمىدانند؛ احاديث نزد اخباريان بر دو نوع
صحيح و ضعيف است، اما در آثار مجتهدان اخبار بر 4 نوع صحيح، موثق، حسن و
ضعيف تقسيم مىشود؛ اصوليان مردم را به دو گروه مجتهد و مقلد تقسيم مىكنند،
اما اخباريان همة مردم را مقلد معصوم مىشمارند و تقليد از غير معصوم را مجاز
نمىدانند؛ اصوليان ظاهر قرآن را حجت مىدانند و آن را بر ظاهر خبر ترجيح
مىدهند، اما اخباريان تمسك به ظاهر كتاب را تنها در صورت وجود تفسيري از
معصوم مجاز مىشمارند؛ اخباريان كلية اخبار كتب اربعه را صحيح و قطعى الصدور
مىدانند، اما اصوليان همة اين احاديث را صحيح نمىدانند؛ اخباريانحسنوقبح
عقلىرامىپذيرند،امابرخلافاصوليان، احكام مستقل عقلى را حجت شرعى
نمىشمارند؛ اصوليان هم در شبهة حكمية تحريميه و هم در شبهة حكمية وجوبيه
اصالتالبرائه را جاري مىدانند، اما اخباريان تنها در مورد دوم با آنان
موافقند ؛ اخباريان بر خلاف اصوليان در هنگام تعارض اخبار، ترجيح را با تمسك
به برائت اصليه جايز نمىشمارند، چنانكه استرابادي در فوائد المدنيه مىگويد:
من معتقدم كه تمسك به برائت اصليه به طور كلى، تا پيش از اكمال دين
صحيح بود، ليكن پس از آنكه دين به سر حد كمال رسيد، براي برائت مزبور
محلى باقى نماند، زيرا اخبار متواتر از ائمه در هر واقعهاي كه مردم نيازمند
بدان هستند ، رسيده و تا روز قيامت حقايق موضوعات ثابت گرديده و نيز براي
هرگونه اختلافى كه دو نفر با هم دارند، حكمى تعيين شده است (ص 106)؛
اخباريان گونههايى از قياس چون قياس اولويت، قياس منصوصالعله و نيز
تنقيح مناط را كه اصوليانآنها را معتبرمىشمارند،در شمارقياسهاينهى شده
دراحاديث شمردهاند و آن را باطل مىانگارند (دزفولى، 3 به بعد؛ خوانساري،
1/127-130؛ نيز نك: امين، 3/223).
دربارة ارتباط مسلك شيخيان با اخباريان نظرات گوناگونى وجود دارد. گر چه
بزرگان شيخيه خود منكر هرگونه ارتباط با اخباريان هستند، اما مخالفان ايشان
قائل به نوعى ارتباط ريشهاي ميان شيخيه و اخباريهاند و معتقدند كه پيدايى
مسلك شيخيه متأثر از انديشة اخباريگري بوده است (رازي، 1/168). همچنين برخى
معتقدند كه شيخيان نه كاملاً پيرو اصوليان بودهاند و نه كاملاً پيرو
اخباريان، بلكه مسلك آنان راهى ميان اصولى و اخباري بوده است (نك: ه د،
شيخيه).
اين نكته قابل ذكر است كه در حوالى نيمة دوم سدة 20 م تحقيقات دربارة
اخباريان بسيار فزونى يافت. اخباريان و در كنار آن اصوليه مورد توجه
پژوهشگران اروپايى قرار گرفتند. در 1958م اسكارچا در مقالهاي با عنوان
«دربارة مباحثات ميان اخباريان و اصوليانِ امامية ايران1» به تفصيل آراء و
نظرات آنان را نقد و بررسى كرد و به بيان برخى اختلافات ميان ايشان
پرداخت. پس از وي مادلونگ در 1980م طى مقالهاي در ذيلِ «دائرة المعارف
اسلام» ضمن تحقيق، به شناساندن اين فرقه پرداخت (نك: S , 2 .(EIكولبرگ نيز
در 1985م مقالهاي با عنوان «اخباريان » تأليف كرد ( ايرانيكا ).
مآخذ: استرابادي، محمدامين، الفوائد المدنية، چ سنگى؛ امين، محسن، اعيان
الشيعة، به كوشش محسن امين، بيروت، 1403ق؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، المآثر
و الا¸ثار، چ سنگى، كتابخانة سنائى؛ بحرانى، يوسف، لؤلؤة البحرين، به كوشش
محمد صادق بحرالعلوم، قم، مؤسسة آل البيت؛ تنكابنى، محمد، قصص العلماء،
تهران، 1369ق؛ حائري، عبدالهادي، تشيع و مشروطيت ايران، تهران، 1360ش؛ حر
عاملى، محمد، امل الا¸مل، به كوشش احمد حسينى، نجف، 1385ق؛ همو، وسائل
الشيعة، بيروت، 1389ق؛ خوانساري، محمدباقر، روضات الجنات، قم، 1391ق؛
دزفولى، فرج الله، «فاروق الحق»، در حاشية حق المبين؛ رازي، محمد، آثار
الحجة، قم، 1332ق؛ سيد مرتضى، على، «رسالة فى الرد على اصحاب العدد»، رسائل
الشريف المرتضى، قم، 1405ق، ج 2؛ شهرستانى، محمد، الملل و النحل، به كوشش
محمد بن فتحالله بدرانى، قاهره، 1357ق/1936م؛ صالحى، عبدالحسين، مقدمه بر
غنيمة المعاد فى شرح الارشاد ( موسوعة ) برغانى، تهران، مطبعة احمدي؛ فيض
كاشانى، محسن، ده رساله، به كوشش رسول جعفريان، اصفهان، 1371ش؛ قزوينى
رازي، عبدالجليل، نقض، به كوشش جلال الدين محدث ارموي، تهران، 1331ق؛
كشميري، محمدعلى، نجوم السماء، چاپخانة جعفري، 1303ق؛ مامقانى، عبدالله،
تنقيح المقال، نجف، 1350ق؛ مدرس، محمد على، ريحانة الادب، تبريز، 1346ق؛
مدرسى طباطبايى، حسين، مقدمهاي بر فقه شيعه، ترجمة محمدآصف فكرت، مشهد،
1368ش؛ مفيد، محمد، اوائل المقالات، قم، 1413ق؛ نفيسى، سعيد، تاريخ اجتماعى
و سياسى ايران در دورة معاصر، تهران، 1335ش؛ نيز: EI 2 , S ; Iranica.
احسان قيصري