responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 6  صفحه : 2498
ابوالقاسم نصرآبادی
جلد: 6
     
شماره مقاله:2498

ابوالقاسم نَصرآبادي، ابراهيم بن محمد بن محمويه (د 367ق/978م)، از مشايخ خراسان. نام جد ابوالقاسم در برخي منابع محمود احمد نيز ياد شده ‌است (هجويري، 200؛ سمعاني، 13/105).
هرچند تاريخ تولد ابوالقاسم روشن نيست، اما با توجه به زمان خروج وي از نيشابور كه در جواني اتفاق افتاد و مدت مسافرت و هنگام بازگشتش به نيشابور (نك‌: دنبالة مقاله)، مي توان حدس زد كه او در حدود دهة آخر سدة3ق متولد شده باشد. ابوالقاسم در نصرآباد از محلات نيشابور به دنيا آمد و همانجا پرورش يافت (ابن عساكر، 2/246؛ خليفه، 161؛ سلمي، طبقات، 511). در ابتدا به كار وراقي (صحافي و نسخه‌برداري از كتب) مشغول بود، اما پس از مدتي به دنبال آشنايي به معارف اسلامي و جهت استماع حديث، كار خود را كناري نهاد و نيشابور را ترك گفت (نك‌: سمعاني، 13/106؛ ابن عساكر، 2/247). نصرآبادي افزون برتصوف در تاريخ و حديث نيز تبحر داشت (سلمي، همانجا؛ قشيري، 438) كه از اين ميان در علم حديث جايگاه ويژه‌اي دارد (نك‌: ماسينيون، 215/II).
ابوالقاسم كه به حديث علاقة وافري داشت از كودكي به استماع از راويان نيشابوري پرداخت و پس از چندي در طلب حديث آن شهر را ترك كرد و راهي شهرهاي مختلف ايران عراق شام و مصر شد (خطيب، 6/169؛ سمعاني، 13/105، 106؛ ابن عساكر، همانجا) كه در اين ميان اقامت 15 سالة وي در بغداد (نك‌: همو، 2/249) و نيز اقامت در ري كه در محضر ابن ابي حاتم رازي به استماع مصنفات او پرداخت (سمعاني، همانجا)، تأثير بيشتري در زندگي نصرآبادي داشت. در بغداد از ابن صاعد، در نيشابور از ابوبكر بن محمد بن خزيمه و ابوالعباس سراج در خراسان از ابوعروبة سلمي، در قاهره از احمد بن عبدالوارث عسال در دمياط از ابومحمد زكرياي دمياطي و در دمشق از ابن جوصاء و جمع ديگري حديث شنيد (همو، 13/105، نيز نك‌: خطيب، همانجا، ذهبي، 16/263-264؛ نيز ماسينيون، 216-215/II).
شدت علاقه او به استماع و كتابت حديث تا بدان حد بود كه به گفته سلمي در واپسين سالهاي حيات نيز هنگام مسافرت جهت مراسم حج، در هر وادي و شهري در محفل روايت حديث حاضر مي‌شد و به كتابت مي‌پرداخت و هيچ‌گاه كاغذ و دوات بر زمين نگذاشت (نك‌: ابن عساكر، 2/248-249). غالب منابع از او با عباراتي چون كثيرالحديث و عالم به روايت ياد كرده و او را ثقه خوانده‌اند (براي نمونه، نك‌: سلمي، همانجا؛ خطيب، 6/170؛ ابن جوزي، 7/89).نصرآبادي پس از 25 سال دوري از زادگاه خود و حضور پياپي در مجلس راويان و مشايخ بزرگ همچون ابواسحاق اسفرايني (نك‌: قشيري، 45؛ ابن عساكر، 2/248)، در 340ق به نيشابور بازگشت و جهت ارشاد طالبان و مريدان به وعظ پرداخت (سمعاني، 13/106؛ ابن عساكر، 2/247) و جمع كثيري چون ابوعلي دقاق، ابوعبدالرحمن سلمي، حاكم نيشابوري و ابوالعلاء واسطي به روايت از او پرداختند (خطيب، 6/169؛ سمعاني، 13/105؛ ابن جوزي، همانجا، هجويري، 204، قشيري، 297).
نصرآبادي در تصوف مريد شبلي بود (نك‌: هجويري 200، نيز نك‌: ماسينيون، 216/II) و نيز در محضر ابراهيم شيبان حاضر شد و با جمعي از بزرگان صوفيه همچون ابوعلي رودباري ابومحمد مرتعش و ابوبكر طاهر ابهري ديدار كرد و از صحبت آنان بهره گرفت (سلمي، همانجا؛ قشيري، 438؛ خطيب، 6/170؛ انصاري، 442). سلسله اسناد خرقة ابوالقاسم را از طريق شبلي به جنيد سري و معروف كرخي مي‌رسانند (قشيري، 297؛ علاءالدوله، 314، قس: محمدبن منور، 32).
نصرآبادي يكي از مهم‌ترين مروجان افكار حلاج است كه در خراسان به نشر عقايد او پرداخت (نك‌: سلمي، طبقات، 308؛ هجويري، 189؛ ماسينيون، 216، 208/II)، تا آنجا كه به گفته خطيب بغدادي از جمله كساني است كه به تدوين آٍراء حلاج همت گماشت (8/112) و به واسطة ارادت فراوان به او مورد سرزنش قرارمي‌گرفت (نك‌: همو، 8/121) و شايد عبارت حاكم نيشابوري كه مي‌گويد: در خفا به وعظ و ذكر مي‌پرداخت (نك‌: سمعاني، 13/105-106؛ ابن عساكر، همانجا).
تلميحي بر همين امر باشد. ويژگي بارز تعليمات وي ايجاد رابطه‌اي عاشقانه با خالق هستي و فنا و بقا در ذات حق است، او اولين‌بار از كشته شدن به جهت زهد و محبت سخن راند (نك‌: قشيري، 119، 329-330؛ انصاري، 53؛ نيز نك‌: ماسينيون، III/229). اساس افكار او بر تطبيق با شريعت و به دليل آشنايي وسيع با حديث، بر عمل به سنت نبوي قرار داشت و تصوف را جز عمل بر كتاب و سنت نمي‌دانست (نك‌: سلمي، همان، 515، جم‌؛ قشيري، 438؛ عزالدين كاشاني، 419). منابع به وجود تأليفاتي از او در حديث و نيز دربارة آراء حلاجچ تصريح كرده‌اند (نك‌: GAS, I/663) و حاكم مي‌گويد، پس از مرگ نصرآبادي كتابهاي وي در بغداد فروخته شد و اين كتابها از احوال او پرده برداشتند (ابن عساكر، همانجا). اما آنچه امروز از نصرآبادي برجا مانده، مجموعه‌اي از اقوال و عبارات حكمت گونة اوست كه ضمن شرح زندگاني وي در كتابهاي طبقات پراكنده شده است، هرچند همانند سخنان ديگر متصوفان مفاهيمي چون توكل، رضا و غيره را در برگرفته است، اما تمامي اين موارد تنها فروعي از كلام اوست و در حقيقت محور اصلي همة آنها عشق و ايجاد رابطه با خالق است كه گاه رنگ مذهب ملامتية خراسان و نوعي شطح‌گويي نيز به خود مي‌گيرد و به برخي از آنها در متون قديم استناد شده است (نك‌: سلمي، همان، 512-515؛ قشيري، 45، 105، 116، جم‌؛ روزبهان، مشرب، 115، 312، 314؛ برتلس، 306) و حتي برخي از آن سخنان، الهام‌بخش ديگران گرديده است (نك‌: مولوي، 2/370؛ فروزانفر، 276) و ذكرهايي نيز به او نسبت داده‌اند (بخاري، 348). در ميان اين سخنان كوتاه تلميحات تفسيرگونة فراواني به آيات قرآني وجود دارد (نك‌: سلمي، «جوامع»، 355، طبقات، همانجا؛ قشيري، 105) كه بعدها مورد استناد شاگردش سلمي و شايد انگيزة وي در تأليف حقائق التفسير بوده است (نك‌: برتلس، 306-309).
ابوالقاسم نصرآبادي را در تقوي و ورع بسيار ستوده (هجويري، 200؛ ابن عساكر، 2/247، 250) و او را شيخ وقت خوانده‌اند (سلمي، طبقات، 511؛ قشيري، 438) كه در شدت شور مثل بوده (نك‌: روزبهان، شرح، 215) و بر سماع ميلي وافر داشته است (سهروردي، عبدالقاهر، 145؛ عطار، 727؛ سهروردي، عمر، 200). با وجودي كه او را فردي صاحب حالات مي‌نامند (سمعاني، 13/105)، اما در كتابهاي سيره، كراماتي كه معمولاً حول مشايخ تصوف دور مي‌زند، جز به ندرت و در حد معمول به وي منتسب نشده است (نك‌: قشيري، 291؛ ابن عساكر، 2/250).
ابوالقاسم در 365ق به همراه ابوعبدالرحمن سلمي عازم حج شد و پس از اداي فريضه در مجاورت حرم سكني گزيد (خليفه، 161؛ سمعاني، 13/106؛ابن عساكر، 2/248-250). او در ابتداي ورود برخوردي با ابوعثمان مغربي (ﻫ م) داشت، هر چند علت آن و ميزان اختلاف ميان آن دو مشخص نيست، ولي مفاد لحن روايت گفت‌وگوي آن دو، خروج نامعلوم ابوعثمان از مكه و در انتهاي روايت داستان دفن ابوالقاسم در گوري كه ابوعثمان براي خود كنده بود (نك‌: انصاري، 443؛ قس: عطار، 794، كه به بقيع اشاره دارد)، گواه بر تضاد ميان آنان است. ابوالقاسم در مكه درگذشت و همانجا مدفون شد (سمعاني، همانجا؛ ابن عساكر، 2/250)، از اين‌رو وجود خانقاه و مزاري منسوب به فردي با نام ابوالقاسم نصرآبادي در حوالي نصرآباد اصفهان كه تاريخ آن به سده‌هاي بعد باز مي‌گردد، نبايد موجب اشتباه شود (نك‌: جعفري، 140؛ مدرس، 6/177؛ افشار، 1/379).
مآخذ:ابن جوزي،عبدالرحمن، المنتظم، حيدرآباددكن، 1358ق؛ ابن عساكر، علي، التاريخ الكبير، به كوشش عبدالقادر افندي بدران، دمشق، 1330ق؛ افشار ايرج، يادگارهاي يزد، تهران، 1348ش؛ انصاري هروي، خواجه عبدالله، طبقات الصوفيه، به كوشش عبدالحي حبيبي، تهران، 1362ش؛ بخاري باقر، جواهر الاوليا، به كوشش غلام سرور، اسلام‌آباد، 1396ق/1976م، برتلس، آ.ي، تصوف و ادبيات تصوف، ترجمه سيروس ايزدي، تهران، 1356ش؛ جعفري، جعفر، تاريخ يزد، به كوشش ايرج افشار، تهران، 1343ش؛ خطيب بغدادي،احمد، تاريخ بغداد، قاهره، 1349ق/1931م؛ خليفه نيشابوري، احمد، ترجمه و تلخيص تاريخ نيشابور حاكم نيشابوري، به كوشش بهمن، كريمي، تهران، 1339ش؛ ذهبي، محمد، سيراعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط و اكرم بوشي، بيروت، 1404ق/1984م؛ روزبهان بقلي، شرح شطحيات، به كوشش هانري كربن، تهران، 1360ش/1981م؛ همو، مشرب الارواح، به كوشش نظيف محرم خواجه، استانبول، 1973م؛ سلمي، محمد، جوامع آداب الصوفيه، ضمن مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمي، ج 1، به كوشش نصرالله پورجوادي، تهران، 1369ش؛ همو، طبقات الصوفيه، به كوشش يوهانس پدرسن، ليدن، 1960م؛ سمعاني، عبدالكريم، الانساب، حيدرآباددكن، 1402ق/1982م؛ سهروردي، عبدالقاهر، آداب المريدين، ترجمه عمرشيركان، به كوشش نجيب مايل هروي، ‌تهران، 1363ش؛ سهروردي، عمر، عوارف المعارف، بيروت، 1403ق/1983م؛ عزالدين كاشاني، محمود، مصباح الهدايه، به كوشش جلال‌الدين همايي، تهران، 1367ش؛ عطار نيشابوري، فريدالدين، تذكره الاولياء، به كوشش محمد استعلامي، تهران، 1366ش؛ علاءالدولة سمناني، احمد، مصنفات فارسي، به كوشش نجيب مايل هروي، تهران، 1369ش؛ فروزانفر، بديع الزمان، تعليقات بر فيه مافيه مولوي، تهران، 1360ش؛ قشيري، عبدالكريم، الرساله القشيريه، به كوشش معروف زريق و علي عبدالحميد بلطه جي، بيروت، 1408ق/1988م؛ محمدبن منور، اسرار التوحيد، ‌به كشش محمدرضا شفيعي كدكني، تهران، 1366ش؛ مدرس، محمدعلي، ريحانه الادب، تهران، 1369ش؛ مولوي، جلال‌الدين، محمد، مثنوي معنوي، به كوشش ر، نيكلسون، تهران، 1363ش؛ هجويري، علي، كشف المحجوب، به كوشش و.آ. ژوكوفسكي، تهران، 1358ش؛ نيز:
GAS; Massignon, l., La passion de Husayn ibn Mansur Hallaj, paris, 1975.
مريم صادقي

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 6  صفحه : 2498
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست