responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2345
ابوعبيده جراح
جلد: 5
     
شماره مقاله:2345

اَبو عُبِيْدة جَرّاح، عامر بن عبدالله بن جراح (د 18ق/639 م)،‌صحابي مشهور پيامبر (ص). وي از تيرة بني الحارث قبيلة قريش بود (كلبي،‌125). در نسب او معمولاً پس از كنيه، نام جدّ به جاي نام پدر ياد مي شود. پدرش عبدالله در جنگ فجار از سركردگان قريش بود (ابن حبيب،، 170؛ ابوالفرج، 22/62 ـ 63). مادر ابوعبيده نيز از قريش بود كه بعدها اسلام آورد (خليفه، 1/62). گفته اند كه ابوعبيده به همراه ارقم بنابي ارقم و عثمان بن مظعون، نزد پيامبر (ص) اسلام آورد (ابن هشام. 1/252 ـ 253؛ ابن سعد، 3/393)، اما بنابر قولي غيرمشهور، ولي در آغاز اسلام، به دست ابوبكر مسلمان شد (محب طبري، 3/346؛ قس: ابن اسحاق، 140). از آنجا كه سن وي در جنگ بدر، 41 سال ذكر شده (ابن سعد، 3/414؛ ابن قتيبه، 248؛ ابونعيم، 2/20،‌24)، بايستي به هنگام اسلام آوردن نسبتاً جوان بوده باشد.
ابوعبيده خود از دعوت كنندگان به اسلام بود (بلاذري، انساب، 1/123) و نام او جزو كساني ذكر شده كه پيش از جعفر بن ابي طالب به حبشه هجرت كردند (ابن اسحاق، 177). برخي نيزگفته اند كه وي در مهاجرت دوم به حبشه رفت (ابن سعد، 3/410) و برخي او را مهاجر هر دو هجرت دانسته اند (بلاذري، همان، 2/گ 346 الف).
ابوعبيد پس از هجرت پيامبر (ص) به مدينه از حبشه به مكه بازگشت و سپس به مدينه هجرت كرد (نك‌ : ابن هشام، 1/369؛ ابونعيم، 2/20) و پيامبر (ص) ميان او و سعد بن معاذ بن نعمان (ابن هشام، 1/505؛‌ ابن سعد، 3/421) يا سالم، مولاي ابي حذيفه (همو، 3/88؛ ابن حبيب، 71؛ بلاذري، همان، 1/270؛ قس: احمد بن حنبل، مسند، 3/152؛ ابن حجر، 1/171) عقد برادري بست و با محمد بن مسلمه نيز به منظور برخورداري از ميرات يكديگر (بلاذري، همان، 1/270 ـ 271؛ ابن حبيب، 75) پيمان برادري برقرا كرد.
گفته اند كه ابوعبيده در جنگ بدر (نك‌ : ابن هشام، 1/685؛ واقدي، المغازي، 1/157)، پدر خود را كه از مشركين بود، به قتل رسانيد و بدين سبب بر پيامبر (ص) آيه اي در حق او نازل شد (نك‌ : ابونعيم، 2/21 ـ 22؛ طبراني، 1/171 ـ 118)، اما از آنجا كه پدرش، به تصريح واقدي (نك‌ : ابن عساكر، 267؛ ابن حجر، 2/11) اسلام را درك نكرده بود، اين روايت احتمالاً از فضايل بر ساختة بعدي است. در جنگ احد، ابوعبيده از معدود كساني بود كه وقتي پيامبر (ص) به سختي افتاد، از او جدا نشد (واقدي، همان، 1/240؛ ابن سعد، 3/410؛ بلاذري، همان، 1/318). ابوعبيده در چند غزوه و سريّة ديگر نيز شركت جست (واقدي، همان، 1/340 ـ 341، 2/498؛ ابن سعد، همانجا) و خود در يك سريّه و يك غزوه فرماندهي سپاه داشت (واقدي، همان، 1/4ـ5، 6، 2/552؛ ابن سعد، 2/86، 132) و در پيمان صلح حديبيه از گواهان بود (واقدي، همان،2/612). پيامبر (ص) همچنين او را با جمع ديگري از صحابه، در سپاهي به فرماندهي عمرو ابن عاص به ذات السلاسل فرستاد و او اگر چه با فرمانده سپاه رقابت داشت، ولي چنانكه گفته اند، پيامبر (ص) وي را به سبب ملايمتش در برابر عمرو عاص تحسين كرد (ابن هشام، 2/623 ـ 624؛ واقدي، همان، 2/770 ـ 773؛ ابن حبيب، 121 ـ 122).
در منابعي از گواهي ابوعبيده بر چند پيمان نامة هيأتهاي نمايندگي قبايل با پيامبر (ص)، مبني بر اسلام آودرن آنان، سخن رفته است (ابن سعد، 1/352، 354). گفته اند كه پيامبر (ص) او را براي تبليغ به بحرين (احمد بن حنبل، همان، 4/137؛‌ بخاري، 4/62 ـ 63)، يا نجران، يا يمن فرستاد (موسي بن عقبه، 465؛ احمد بن حنبل،‌همان، 5/400 ـ 401؛ بخاري،‌8/134؛ بلاذري، همان، 2/گ 346 ب).
وي به هنگام رحلت پيامبر (ص) با سپاه اسامه رهسپار جنگ بود. چون خبر وفات پيامبر (ص) به سپاه رسيد، با اسامه وعمر به مدينه بازگشت (واقدي، همان، 3/1120). رواياتي نشان مي دهد كه وي به همراه عمر در رساندن ابوبكر به خلافت نقش داشته است؛ اگرچه نقش اصلي ابوعبيده در واقعة سقيفه چندان روشن نيست، اما نمي توان همسويي وي و ابوبكر و عمر را در اين امر و همچنين نقش گسترده اش را در حوادث بعدي، صرفاً تصادفي تلقي كرد. هنگامي كه ابوبكر و عمر شتابان به سوي سقيفة بني ساعده روان بودند، به ابوعبيده برخوردند (طبري، 3/219) و هر زماني به سقيفه رسيدند كه انصار براي انتخاب خليفه در آنجا گرد آمده بودند (ابن سعد، 2/269؛ بلاذري، همان، 1/580 ـ 581؛ يعقوبي، 2/123). ابوبكر خواست با ابوعبيد يا عمر بيعت كند (زهري، 142؛ واقدي، الرّدة، 23، 26؛ احمد بن حنبل، ‌همان، 1/56؛ ابن ابي الحديد، 6/8، 10، به نقل از جوهري) و حتي گفته اند عمر نيز نخست قصد بيعت با ابوعبيده داشت (ابن سعد، 3/181؛ احمد بن حنبل، همانا، 1/35). به هر حال، چون ابوبكر خلافت يافت، ابوعبيده نقش عمده اي در ستاندن بيعت از مخالفان و خاصه حضرت علي (ع) بر عهده گرفت (واقدي، همان، 29) و همين نقش در «رسال‌ـة السقيف‌ة» ابوحيّان توحيدي (ص 7-8،‌20 ـ 24)،‌ از زبان ابعبيده، بازتابي گسترده يافته است. ابوعبيده، همچنين به همراه ابوبكر وعمر و مغيرة بن شعبه در اخذ بيعت از عباس، عموي پيامبر (ص)‌، براي ابوبكر تلاش كرد (يعقوبي، 2/124 ـ 125؛ ابن ابي الحديد،‌1/129 ـ 220) و پس از تثبيت ابوبكر در خلافت، به ادارة بيت المال مشغول شد و تا پايان زندگي يكي از مهم ترين عناصر استحكام اركان خلافت بود (خليفه،‌1/108؛ احمد بن حنبل، العلل، 3/491؛ طبري، 3/426).
در آغاز جنگهاي ردّه، او و عمر، ابوبكر را از سختگيري در گرفتن زكات تا هنگام استحكام بيشتر مباني خلافت، بر حذر داشتند (كلاعي، 1/گ 73 الف) و شايد به همين سبب، درگزارشهاي مربوط به وقوع جنگهاي رده، نقش آشكاري از ابوعبيده ديده نمي شود، اما وي به هنگام نظرخواهي خليفه در مورد فتح شام، يكي از مشاوران عمدة او بود (ازدي، 2؛‌ كلاعي، 1/گ 142 الف و ب).
اخبار مربوط به چگونگي حضور و فعاليت ابوعبيده در فتوح شام، بسيار پريشان و مغشوش است و اين بيشتر به سبب تناقضاتي است كه در گزارشهاي فتح سرزمينهاي ايران و شام وجود دارد. براساس گزارش طبري (3/387) از ابن اسحاق، ابوعبيده، يكي از چند سرداري بود كه از سوي ابوبكر بر لشكرهايي گمارده شدند و همگي به سوي شام تاختند (نيز نك‌ : همو، 3/394). اگر چه در مورد واگذاري فرماندهي كل اين سپاه به ابوعبيده، گزارشهايي در دست است، ولي ظاهراً وضع مسلمانان در ابتدا گشودن سرزمينهاي شام، مانع از ايجاد فرماندهي واحدي بوده است (نك‌ : بلاذري، فتوح، 1/128؛ قس: ازدي، 16 ـ 18). در اينكه نقش ابوعبيده در فتوح شام، پيش از درگذشت ابوبكر چگونه بوده است، نمي توان چندان بر اخبار تكيه كرد؛ همچنين نامه هايي كه گفته اند در همين زمان ميان آن دو رد و بدل مي شده، قابل اعتماد به نظر نمي رسد (مثلاً نك‌ : همو، 30 ـ 31، 44، 50؛ كلاعي، 1/گ 153 ب ـ 154 الف؛ نيز نك‌ : ظاهريه، 2/282 ـ 283).
زماني كه دمشق در محاصره مسلمانان بود، ابوبكر درگذشت و عمر كه از آ‌غاز با خالد بن وليد نظر چندان مساعدي نداشت (نك‌ : طبري، .3/436)، بي درنگ به جاي او ابوعبيده را به فرماندهي لشكر مسلمانان گماشت (نك‌ : زهري، 151؛ بلاذري، همان، 1/137؛ ابن سعد، 7/397). بر اساس خبري كه طبري (3/398) از سيف بن عمر نقل كرده، خالد نخست خبر عزل خود را از بيم تفرقه در لشكر پنهان داشت. نوشته اند كه ابوعبيده نيز فرمان امارت خود را چند گاهي آشكار نكرد (همو، 3/435؛ زهري، 174). به گزارش بلاذري (همان، 1/145) ابوعبيده پس از رسيدن به فرماندهي سپاه، مأموريتهاي مهمّي به خالد مي داده است (قس: طبري، 3/437). طبري در خبر ديگري (3/436) به نقل از سيف بن عمر،‌ ماجراي انتصاب ابوعبيده را از سوي عمر، پس از فتح يرموك آورده است. به هر حال، ابوعبيده پس از صلح با دمشقيان به سوي حمص روان شد و نخست با اهالي بعلبك و سپس حمص صلح كرد (بلاذري، همان، 1/154، 156؛ قس: طبري، 3/579)، اما لاذقيه پس از جنگ سختي فتح شد (بلاذري، همان، 1/157). بنابر خبر بلاذري (همان، 1/162) در رجب سال 15، پس از نبرد سنگين يرموك، ابوعبيدة قِنَّسرين و انطاكيه را فتح كرد (همان، 1/172 ـ 174). ابوعبيده همچنين بر تمام فتوحات سرزمينهاي ديگر مانند اردن و فلسطين كه توسط عمرو عاص صورت مي گرفت، نظارت داشت (ازدي، 107).
براساس برخي مآخذ، نامه هايي، ميان ابوعبيده و عمر، مبادله شده كه معلوم نيست تا چه اندازه مي توان آنها را واقعي شمرد (مثلاً نك‌ : همو، 125 ـ 126، 140 ـ 141، 146 ـ 147). گفته اند زماني كه ابوعبيده سرگرم فتح بيت المقدس بود (17 ق)، مردم شهر تصميم به صلح و پرداخت جزيه گرفتند، بدين شرط كه خليفه خود براي صلح به شام آيد. ابوعبيده به عمر نامه نوشت وع مر به جابية دمشق و از آنجا به بيت المقدس آمد و صلح نامه را امضا كرد (بلاذري، همان، 1/164؛ طبري،‌3/608 ـ 609، قس: 4/56 ـ 57).
در 17 يا 18 ق (نك‌ : همو، 4/60) بيماري طاعون شام را فرا گرفت و گفته اند عمر كه از فر رسيدن مرگ ابوعبيده بيمناك بود، وي را به مدينه فراخواند. ولي او سرباز زد (همو، 4/58؛ محب طبري، 3/355 ـ 356؛ ذهبي، 1/18)، و سرانجام، همچون برخي ديگر از صحابه، بيمار شد و در 17 يا 18 ق درگذشت (ازدي، 267؛‌ بلاذري،‌ همان، 1/165؛ ابن عساكر، 319 ـ 322). گفته اند كه گور او در اردن بوده است (ازدي، همانجا؛ ابوزرعه، 1/218؛ ابن اعثم، 1/311؛ ابونعيم، 2/20). از ابوعبيده فرزندي بر جاي نماند (ابن قتيبه، 247؛ ابن حزم، 176؛ ذهبي، 1/8، به نقل از زبير بن بكّار).
در باب ابوعبيده، به عنوان يكي از صحابيان مشهور كه احاديثي نيز از پيامبر (ص) روايت كرده (ابونعيم،‌2/28 به بعد؛ ذهبي، 1/6 ـ 7؛ مزي، 4/231 ـ 233)، فضايلي نقل شده است (احمد بن حنبل، الزهد 230؛ حاكم، 3/262 ـ 268؛ ابن سلام، 73 ـ 74) و او را يكي از «عشرة مبشّره» دانسته اند (ابن عبدالبر، 2/793؛ محب طبري، 3/350 ـ 351) و گفته اند پيامبر (ص) سخت او را ستوده است (نك‌ : بخاري، 4/216؛ مسلم، 2/1881 ـ 1882)؛ نيز آورده اند كه عمر چندان به او اعتماد داشت كه گفت: اگر مراد مرگ دريابد و ابوعبيده زنده باشد، او را به جاي خويش مي گمارم (احمد بن حنبل، مسند، 1/18؛ ابن سعد، 3/343؛ بلاذري،‌ انساب، 2/گ346 الف، طبري، 4/227).
مآخذ: ابن ابي الحديد، عبدالحميد بن هب‌ـة الله، شرح نهج البلاغ‌ـة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1378 ـ 1384 ق؛ ابن اسحاق، محمد، السير و المغازي، به كوشش سهيل زكار، دمشق، 1398ق/ 1978 م؛ ابن اعثم كوفي، احمد بن علي، كتاب الفتوح، حيدرآباد دكن، 1392ق/ 1972 م؛ ابن حبيب، محمد، المحبَّر، به كوشش ايلزه ليشتن، اشتتر، حيدرآباد دكن، 1361ق/ 1942 م؛ ابن حجر عسقلاني، احمد بن علي، الاصاب‌ـة، قاهره، 1328 ق؛ ابن حزم، علي بن احمد، جمهرة انساب العرب، به كوشش محمد عبدالسلام هارون، قاهره، 1403ق/1983 م؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الكبري، بيروت، دارصادر؛ ابن سلام اباضي. بده الاسلام و شرائع الدين، به كوشش ورن رشوارتز و سالم بن يعقوب،‌ ويسبادن، 1406ق/ 1986 م؛ ابن عبدالبر، يوسف بن عبدالله، الاستيعاب، به كوشش علي محمد بجاوي، قاهره، 1380ق/ 1960 م؛ ابن عساكر، علي بن حسن، تاريخ مدين‌ـة دمشق، به كوشش شكري فيصل، دمشق، 1406ق/ 1986 م؛ ابن قتيبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، به كوشش ثروت عكاشه، قاهره، 1960 م؛ ابن هشام، عبدالملك،‌ السيرة النبوة، به كوشش مصطفي سقا و ديگران، قاهره، 1375ق/ 1955 م؛ ابوحيان توحيدي، «رسال‌ـة السقيق‌ـة» ثلاث رسائل، به كوشش ابراهيم كيلاني، دمشق، 1951 م؛ ابوزرعة دمشقي، عبدالرحمن بن عمرو، تاريخ، به كوشش شكرالله بن نعمت الله قوجاني، دمشق، 1400ق/1980 م؛ ابوالفرج اصفهاني، الاغاني، قاهره، دارالكتب المصري‌ـة؛ ابونعيم اصفهاني، احمد بن عبدالله، معرف‌ـة الصحاب‌ـة، به كوشش محمد راضي حاج عثمان، رياض، 1408ق/ 1988 م؛ احمد بن حنبل، الزهد، بيروت، 1403ق/1983 م؛ همو، العلل و معرف‌ـة الرجال، به كوشش وصي الله عباس، بيروت، 1408ق/1988 م؛ همو، مسند، قاهره، 1313 ق؛ ازدي، محمد بن عبدالله، تاريخ فتوح الشام، به كوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، 1970 م؛ بخاري،‌ محمد بن اسماعيل، صحيح، بولاق، 1315 ق؛ بلاذري، احمد بن يحيي، انساب الاشراف، ج 1، به كوشش محمد حميدالله، قاهره، 1959 م؛ همو، همان، ج2، نسخة خطي كتابخانة عاشر افندي استانبول، شم‌ 598؛‌ همو، فتوح البلدان، به كوشش صلاح الدين منجد، قاهره، 1956 م؛ حاكم نيشابوري، محمد بن عبدالله، المستدرك علي الصحيحين، حيدرآباد دكن، 1334 ق؛ خليف‌ـة بن خياط، الطبقات، به كوشش سهيل زكار، دمشق، 1966 م؛ ذهبي، محمد بن احمد، سير اعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط و حسين اسد، بيروت، 1405ق/ 1985 م؛ زهري، محمد بن مسلم، المغازي النبويّ‌ـة، به كوشش سهيل زكار، دمشق، 1401ق/ 1981 م؛ طبراني، سليمان بن احمد. المعجم الكبير، به كوشش حمدي عبدالمجيد سلفي، بغداد، وزارة الاوقاف؛ طبري، تاريخ؛ ظاهريه، ريّان، خطي (تاريخ)؛ كلاعي، سليمان بن موسي، الاكتفا، نسخة خطي كتابخانة چستربيتي، شم‌ 3892؛ كلبي. هشام بن محمد، جمهرة النسب، به كوشش ناجي حسن، بيروت، 1407ق/ 1986 م؛ محبّ طبري، احمد بن محمد، الرياض النضرة في مناقب العشرة، بيروت، 1405ق/ 1984 م؛ مزي، ‌يوسف بن عبدالرحمن، تحف‌ـة الاشراف، بمبئي، 1392ق/ 1972 م؛ مسلم بن حجاج نيشابوري، صحيح، به كوشش فؤاد عبدالباقي، قاهره، 1955 م؛ موسي بن عقبه، «المغازي» (نك‌ : مل‌، زاخاو)؛ واقدي،‌محمد بن عمر، الردة، به كوشش محمد حميدالله، پاريس، 1989 م؛ همو، المغازي، به كوشش مارسدن جونز، لندن، 1966 م؛ يعقوبي، احمد بن اسحاق، تاريخ، بيروت، 1379 ق/ 1960 م؛ نيز:
Sachau, E., ”Das Berliner Frament des Musa ibn‘Ukba…“, Sitzungsberichte… der Berliner Akademie der wissenschaften, Berlin, 1904, vol. XXV.
بخش تاريخ
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2345
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست