اَبوسَعيدِ خُدْري، سعد بن مالك بن سنان (10 پيش از هجرت ـ 74ق/612 ـ 693م)، از
اصحاب پيامبر (ص)، ابوسعيد منسوب به نياي بزرگ خود خدره است كه به ايجر شهرت داشت (طبري،
11/525) و بني خدره تيره اي از بني عوف انصار بودند. پدر ابوسعيد از اصحاب پيامبر
(ص) و مادرش انيسه بنت ابي حارثه، از قبيلة بني نجار بود (خليفه، 1/216). ابوسعيد
به هنگام جنگ احد 13 ساله بود كه پدرش او را براي شركت در جنگ معرفي كرد و به رغم
اصرار پدرش، پيامبر (ص) به سبب خردسالي، شركت او را در جنگ نپذيرفت، اما پس از احد،
وي در غزوات مختلف پيامبر (ص) شركت كرد (طبري، 11/525 ـ 526؛ حاكم، 3/563؛ ابن
عبدالبر، 2/602). در زمان خلافت حضرت علي (ع) او در جنگهاي صفين و نهروان همراه آن
حضرت بود (ابن حبيب، 291؛ خطيب، 1/180). ابوسعيد با بني اميه رابطة دوستانه نداشت و
در فرصتهايي كه پيش مي آمد، از آنان انتقاد مي كرد. از جمله هنگامي كه مروان بن حكم
خطبة عيد را بر نماز مقدم داشت، با اعتراض ابوسعيد رو به رو شد (صفدي، 15/148).
همچنين در روزگار خلافت معاويه، براي اعتراض به كار او به شام رفت (ابن عساكر،
7/182 ـ 183؛ براي حكايتي دربارة اوج مخالفت او با معاويه، نك : نصر بن مزاحم،
216). اما اينكه گفته اند ابوسعيد در 73 ق ضمن مكتوبي با عبدالملك بن مروان بيعت
كرده و نيز عبدالملك قبل از خلافت از او حديث شنيده بوده است (ابن سعد، 5/229،
234)، هم از نظر زماني و هم از حيث نوع رابطه اي كه ابوسعيد با بني اميه داشته،
قابل ترديد مي نمايد. به گفته ابن قتيبه (الامامـة، 1/213)، ابوسعيد در واقعة حرّه،
در حملة سپاهيان شام به مدينه، در خانه نشست، اما لشكريان شام به خانه اش ريختند و
از وي پول و مال طلب كردند و چون به چنگ نياوردند او را مورد شكنجه قرار دادند. به
روايتي ديگر (نك : ذهبي، تاريخ، 3/220 ـ 221) در روز حره ابوسعيد به غاري پناه برد
و يكي از لشكريان شام كه قصد كشتن او آمده بود، پس از آنكه او را شناخت، از وي
خواست تا برايش طلب مغفرت كند. بيشتر مورخان وفات وي را در 74ق ضبط كرده اند (خليفه،
همانجا؛ ابن قتيبه، المعارف، 267، 11/526؛ طبراني، 6/40؛ ابن عبدالبر، همانجا؛ خطيب،
1/181)، ولي برخي نيز آن را يك سال بعد از واقعة حره، در 64 ق گفته اند (نك :
بخاري، 2(2)/44؛ ابن حبان، 11؛ نووي، 1(2)/237). محل دفن وي چنانكه در برخي منابع
تصريح گرديده (نك : حاكم، 1(2)/237)، در مدينه و بقيع بوده است، ولي گفتني است كه
مزاري هم به نام او در استانبول وجود دارد (نك : ايشلي، 70-73).
مورخان او را يكي از بزرگان انصار دانسته (ابن عبدالبر، همانجا؛ خطيب، 1/180؛ ابن
اثير، 2/289) و بر فقاهت او تأكيد كرده اند (ابن سعد، 2/372؛ خطيب، همانجا؛
ابوالسحاق شيرازي، 51؛ نووي، همانجا؛ ذهبي، سير، 3/170؛ ابن حجر، 2/35). رجال
شناسان شيعه نيز وي را بزرگ داشته و از وي سخت ستايش كرده اند: برقي (ص 2) وي را در
بين اصحاب پيامبر (ص) در رديف سلمان و ابوذر قرار داده و در بين اصحاب امام علي (ع)
(همو، 3) در زمرة «اصفياء» اصحاب شمرده است. در رجال كشي از امام صادق (ع) نقل شده
كه ابوسعيد در دين استوار و آشنا به حق بوده است و از فضل بن شاذان نيز حكايت شده
كه ابوسعيد از سابقين اصحاب آن اما بوده است (طوسي، 30، 38). ابوسعيد يكي از كساني
است كه از پيامبر (ص) حديث بسيار نقل كرده است. همچنين وي از گروهي از مشاهير اصحاب
نيز حديث روايت كرده است. در ميان كساني كه از وي روايت كرده اند، گروهي از اصحاب
پيامبر (ص) از جمله عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر، جابربن عدالله، زيد بن ثابت و
انس بن مالك و جمع بسياري از تابعين همچون سعيد بن مسيّب، عطاء بن يسار و نافع ديده
مي شوند (نووي، ابن اثير، همانجاها). احاديث او از پيامبر (ص) را 170’1 حديث ياد
كرده اند كه برخي از آنها را صاحبان صحاح چون مسلم و بخاري آورده اند (نك : نووي،
همانجا) و بقيّ بن خلد نيز بسياري از آنها را در مسند كبير خود گردآورده بوده است
(نك : ذهبي، سير، 3/171).
ابوسعيد در ميان صحابه به زهد و پارسايي شهرت داشته است و در اين ياي ابونعيم در
حليـة الاولياء (1/369 ـ 371) و ابن جوزي در صفـة الصفوة (1/714 ـ 715) به شخصيت
او پرداخته اند.
مآخذ: ابن اثير، علي بن محمد، اسد الغابـة، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ ابن
جوزي، عبدالرحمن بن علي، صفـة الصفوة، به كوشش محمود فاخوري و محمد رواس قلعجي،
بيروت، 1406ق/ 1986م؛ ابن حيان، محمد مشاهير علماء الامصار، به كوشش فلايشهامر،
قاهره، 1379ق/ 1959م؛ ابن حبيب. محمد، المُحبّر، حيدرآباد دكن، 1361ق/ 1942م؛ ابن
حجر عسقلاني، احمد بن علي، الاصابـة، قاهره، 1328ق؛ ابن سعد، محمد، طبقات، بيروت،
دارصادر؛ ابن عبدالبر، يوسف بن عبدالله، الاستيعاب، قاهره، 1380ق/ 1960م؛ ابن
عساكر، علي بن حسن، تاريخ مدينـة دمشق، عمان، دارالبشير؛ ابن قتيبه، عبدالله بن
مسلم، الامامـة و السياسـة، قاهره، 1388ق/ 1969م؛ همو، المعارف، به كوشش ثروت
عكاشه، قاهره، 1960م؛ ابوالسحاق شيرازي، ابراهيم بن علي، طبقات الفقهاء، به كوشش
احسان عباس، بيروت، 1401ق/ 1981م؛ ابونعيم اصفهاني، احمد بن عبدالله،حلبـة
الاولياء، قاهره، 1351ق/ 1959 م؛ برقي، احمد بن محمد، الرجال، به كوشش جلال الدين
محدث، تهران. 1342 ش؛ حاكم نيشابوري، محمد بن عبدالله، مستدرك الصحيحين، حيدر آباد
دكن، 1324 ق؛ خطيب بغدادي، احمد بن علي، تاريخ بغداد، قاهره، 1349 ق؛ خليفـة بن
خياط، الطبقات، به كوشش سهيل زكار، دمشق، 1966 م؛ ذهبي، محمد بن احمد، تاريخ
الاسلام، قاهره، 1368 ق؛ همو، سير اعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط و ديگران،
بيروت، 1405/ق 1985 م؛ صفدي، خليل بن ايبك، الوافي بالوفيات، به كوشش برند راتكه،
ويسبادن، 1399ق/ 1979 م؛ طبراني، سليمان بن احمد، المعجم الكبير، به كوشش حمدي؟
عبدالمجيد سلفي، بغداد، 1399 ق/ 1979 م؛ طبري، «المنتخب من كتاب ذيل المذيل»، همراه
تاريخ طبري؛ طوسي، محمد بن حسن اختيار معرفـة الرجال، به كوشش حسن مصطفوي، مشهد،
1348 ش؛ نصر بن مزاحم منقري، وقعـة صفين، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره،
1382 ق؛ نووي، يحيي بن شرف، تهذيب الاسماء و اللغات، قاهره، ادارة الطباعـة
المشيريـة؛ نيز:
isli, Necdet, Istanbul‘da sahabe kabir ue makamlan, Ankara, Renk ofset
matbaacilik.
حسين انصارري (راد)