responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2126
ابوحمزه خارجی
جلد: 5
     
شماره مقاله:2126

اَبوحَمْزه خارجي،مختاربن‌عوف ازدي (مق130 ق / 748م)، از سركردگان نظامي خوارج اباضيه كه يك چند مكه و مدينه را تصرف كرد. ابوحمزه در بصره در خاندان بنوسليمه، يكي از شاخه‌هاي طايفه ازدزاده شد و از همين رو وي را سليمي يا سليمي (بنابه اختلاف در ضبط نام نياي اين خاندان، سليمه بن مالك) خوانده‌اند (كلبي، 2/488؛ طبري، 7/348؛ ازدي، 111؛ ابن اثير، 2/134). بنوسليمه از خاندانهاي معتبر بصره بود و محله و مسجدي به نام سليمه‌بن مالك در آن شهر وجود داشت (ازدي، 78).
بصره، از آغاز پيدايش خوارج، عرصه فعاليت فرق مختلف خارجي به ويژه اباضيه بود و تا اواخر سده 12ق/ 18م اباضيان مناطق مختلف به رهبران خود در آن شهر چشم داشتند (EI2؛ نك:ه د، اباضيه). گرچه زمان پيوستن ابوحمزه به اباضيه معلوم نيست، ولي شواهدي حاكي از آن است كه گروهي از ازديان كه نام شماري از آنان در دست است، در اين روزگار اباضي بودند و سپس به ياري ابوحمزه برخاستند (ازدي، 77-78). از سخنان ابوحمزه چنين برمي‌آيد كه وي در دوران هشام‌بن‌عبدالملك (حك 105-125ق) از خوارج بود (طبري، 7/395؛ ابوالفرج، 20/103-104) و از ابوعبيده مسلم بن ابي كريمه اباضي پيروي مي‌كرد (درجيني، 2/245-246).
فعاليت ضداموي ابوحمزه به دوران خليفه مروان بن محمد (حكـ 127-132ق) باز مي‌گردد كه سياست مسالمت آميز ابوعبيده براي جلب موافقت امويان با اباضيه، به تدريج جاي خود را به اتخاذ نظريه قيام علني برضد آنان مي‌داد( ).به گزارش هارون‌بن‌موسي فروي،از راويان مدينه (سمعاني،4/375؛ابن حجر،تهذيب،11/13)،ابوحمزه هر سال به موسم حج در مكه حاضر مي‌شد و با سخنانش مردم را برضد مروان برمي‌انگيخت.در همانجا بود كه در 128 ق با ابويحيي عبدالله بن يحيي،ملقب به طالب الحق، از اباضيان حضرت موت آشنا شد و به دعوت او به حضر موت رفت و در آنجا با او به خلافت بيعت كرد (طبري، 8/348؛ ازدي، 77؛ ابوالفرج، 20/98-99). البته فعاليت ضد اموي او در اين دوره منحصر به مكه نبود. به گفته راوي مدني، محمدبن حسن‌بن زباله (ابن حجر،لسان،7/355)، يك بار در معدن بني سليم،در مسير مدينه به نجد(ياقوت،4/572)به سبب اينگونه تحريكات متحمل تازيانه شد(طبري،همانجا؛ابوالفرج،20/99).
افزودن بر اين، رواياتي ديگر درباره فعاليت او در دست است كه در بصره و از راويان متفاوت نقل شده است. به گفته مدايني، وقتي عبدالله بن يحيي براثر ستمگري عامل امويان در حضرموت در صدد قيام برآمد، با ابوعبيده مسلم بن ابي كريمه و ديگر رهبران اباضيه در بصره مكاتبه كرد. ابوعبيده او را به قيام تشويق كرد و كساني چون ابوحمزه و بلج بن عقبه ازدي و عده‌اي ديگر از اباضيان را براي ياري او از بصره به حضرموت فرستاد (بلاذري، 2/373؛ ابوالفرج، 20/97؛ ابن ابي الحديد، 5/106-107). نظر به تأليفات مستقل مدايني در باب خوارج (ابن نديم، 115) و توافق منابع اباضيه با سخنان او (شماخي،1/91)، روايت اخير حائز اهميت بسيار است. با توجه به تفاوت روايات بصري و مكي چنين مي‌نمايد كه ابوحمزه پس از ملاقات با عبدالله بن يحيي، از مكه به بصره بازگشت و احتمالاً در آنجا زمينه موافقت با قيام را فراهم آورد.
عبدالله بن يحيي با قيامي كه به مدد اباضيان بصره برپا كرد، برحضرموت و سپس صنعا استيلا يافت. آنگاه سپاهي به سركردگي ابوحمزه، به فتح مكه فرستاد. در ميان روايات مربوط به عده لشكريان ابوحمزه، سخنان خليفه بن خياط (2/583؛ نيز نك: ذهبي، 24) كه آنان را 10000 تن دانسته‌ و به احتمال بسيار، برگرفته از روات مكي، از جمله زنجي‌بن خالد است (خليفه، 2/583،585؛ درباره زنجي‌بن خالد، نك: ابن سعد، 5/499)، مبالغه آميز به نظر مي‌رسد. زيرا به روايت درجيني او با حدود 600 تن عازم مكه شد (2/265) و ظاهراً در طول راه ، از قبايل ساكن در مسير، گروهي به او ملحق شدند و در ايام حج 129 ق به همراه 700 يا 900 نفر به مكه رسيد (طبري، 7/374-375؛ ازدي، 102؛ بلاذري، 2/375؛ ابوالفرج، 20/99). چنين مي‌نمايد كه همزمان با تحولاتحضرموت و صنعا، اباضيان مكه نيز اقدامات خود را تشديد كرده، در انتظار ورود قواي عقبدالله بن يحيي به آن شهر بودند(درجيني،2/262-264؛شماخي،1/92).
پس از مذاكره ميان عبدالواحد بن سليمان، حاكم اموي مكه و مدينه و احتمالاً طائف (فارسي، 176) و ابوحمزه، اقدامات نظامي طرفين به خاتمه مراسم حج موكول شد. با پايان مناسك حج، عبداواحد به مدينه گريخت و شهر به تصرف ابوحمزه در آمد (خليفه، 2/583؛ طبري، بلاذري، همانجاها). در طي 40 روزي كه ابوحمزه در مكه مستقر بود (شماخي، همانجاها)، حدود 400 تن از قبيله خزاعه به او پيوستند(درجيني ، 2/265 ؛ قس : طبري ، 7/393 ، 395) وشهر طائف نيز بدون مقاومت تسليم او شد (بلاذري ، همانجا ؛ الوالفرج ، 20/100 ؛ العيون ، 167) .
عبدالواحد در مدينه سپاهي از مردم عادي به فرماندهي عبدالغزيز بن عمر ، از احفاد عثمان خليفه سوم ، روانه جنگ با اباضيان درمكه كرد . گويا بهره مند ساختن جنگجويان از اموال بيت المال در استقبال داوطلبان براي نبرد با اباضيه بي تاثير نبوده است (اين اسلام ، 113 ؛ ازدي ، 103 ؛ ابوالفرج ، همانجا ) . لشكر 6000 نفري مدينه در ناحيه قديد از قواي ابوحمزه به سختي شكست خورد وفرمانده آن با گروه كثيري از قريشيان مدينه كشته شد (9 صفر 130 ). در اواسط صفر كه ابوحمزه وارد مدينه شد ، عبدالواحد به شام گريخته بود (خليفه ، 2/592-595 ؛ ابن اسلام ، همانجا ؛ طبري ، 7/393-394). از روايت مدايني چنين برمي آيد كه ابوحمزه پس از گماردن بلج بن عقبه به حكومت مدينه وبيعت گرفتن از مردم ، بي درنگ به مكه بازگشت (بلاذري ، 2/278؛ابوالفرج ،20/102؛ العيون ، 170).
تصرف مكه و مدينه توسط ابو حمزه ، خليفه را بر آن داشت تا سپاهي متشكل از 000’4 تن به فرماندهي عبدالملك بن محمد بن عطيه از شام به مدينه گسيل دارد. روايتي حاكي از آن است كه اين لشگر مقدمة سپاهي گران تر به سركردگي ابن هبارقرشي بود(ازدي،110-111). ابوحمزه نيز از مكه به مدينه رفت و سپس براي مقابله با آنان راه شام را در پيش گرفت. مقدمة سپاه او به فرماندهي بلج دروادي القري، غرب مدينه، متحمل شكست سختي شد وبلج به قتل رسيد(جمادي اول130) وابوحمزه ويارانش به سوي مدينه عقب نشستند(خليفه، 2/595-596؛ طبري، 7/398-399؛ بلاذري، 2/379-380).
منابع ما دربارة رويدادهاي مدينه درطي اين مدت متفق القول نيستند. به گزارش دقيق مدايني ، ابوحمزه پس از توقفي كوتاه درمدينه ، به مكه رفت. درغياب او شورشي به رهبري عمربن عبدالرحمن بن اسيد، با شركت بازاريان،غلامان وغير عربها در مدينه به وقوع پيوست كه به قتل عام ابوحمزه وياران او وبيرون راندن اباضيان از شهر انجاميد (همو، 2/380؛ ابوالفرج،20/109؛ العيون، 172-173؛ ابن حزم، 152). به گفتة واقدي اين شورش هنگامي كه ابوحمزه در وادي القري به جنگ با شاميان اشتغال داشت، رخ داد وبه وقت عقب نشيني ابوحمزه، مردم شهربا او نبرد كردند ومدينه به تصرف عبدالملك بن محمد در آمد(طبري، 7/399 ؛ قس: يعقوبي، 2/340).
ابوحمزه كه گويا در مكه در انتظار وصول نيرويي كمكي از جانب طالب الحق به سر مي برد، از دو سوي مورد هجوم عبدالملك و ابن هبارقرشي سرداران سپاه شام قرار گرفت(ح رجب130) ودر حالي كه بيمار بود، به همراه همسرش كه او نيز در جنگ فعالانه شركت داشت، به قتل رسيد و سپاهيانش كشته و اسير شدند(ازدي، 112؛بلاذري،2/380-381؛ ابوالفرج،20/109-110). در همين سال طالب الحق هم در جنگ با عبدالملك كشته شد وبه روايتي عبدا لملك نيز در131 ق دچار انتقامجويي خوارج گشت و به قتل رسيد(بلاذري،2/283؛العيون، 178؛درجيني، 2/261).
آگاهي ما از شيوة حكومت ابوحمزه اندك است. در نبردهاپاي بند اصول اباضيگري بود(طبري، 7/375،393؛ ابوالفرج ، 20/102؛ قس: شماخي، 1/91) ورفتارش با مردم مدينه نيكو گزارش شده است (طبري،7/397؛ ابوالفرج ، 20/105). او از خطباي خوارج به شمار ميرفت ( جاحظ ،1/99 ؛ اين عبدريه ، 4/54) وراويان مكه ومدينه هر يك خطبه هايي از او نقل كرده اند وبرآنند كه اين خطبه ها درشهر آنها ايراد شده است . با توجه به شباهتهايي كه ميان اين خطبه هاست ، به درستي نمي توان دريافت كه آنها دركدام يك از دوشهر مكه ومدينه ايراد شده است (خطاب به اهل مكه : خليفه بن خياط ، 2/584 ،585؛ جاحظ، همانجا؛ازدي 103-106؛ بلاذري ، 2/357-377؛قس:خطاب به اهل مدينه : طبري ، 7/394-397؛ ابن عبدريه،4/144-147؛ابوالفرج ، 20/105-106). با اين وصف احتمال اينكه ابوحمزه درهر دو شهر مضمون واحدي را بيان كرده باشد ، به كلي منتفي نيست . گذشته از ارزش ادبي ، دراين خطبه ها نه تنها نظرات ابوحمزه در باب خلفاي راشدين ، بني اميه ، شيعيان وحكومت دلخواه اباضيه را مي توان يافت ، بلكه بخشهايي از آن برمسائل وحوادث دوران استيلايش برمكه ومدينه نيز دلالت دارند ، از آن جمله است اقدامات ياران ابوحمزه وظاهراً تندروي اباضيان جوان كه موجب خرده گيري مردم اين شهرها شده بود (همانجا).
چنين مي نمايد كه سفر جنگي ابوحمزه به مكه ، دراوضاع اقتصادي شهر ، بيشتر وسريعتر از ديگر امور تاثير گذاشت . به گفته كلبي ناامني ناشي از اين لشكر كشي موجب عدم تشكيل بازار سالانه عكاظ شد كه از پيش از اسلام برگذار مي شد واز آن پس از ميان رفت(ازرقي،1/190). درمدينه نيز پيشه وران از جملة كساني بودندكه بر عامل ابو حمزه شوريدند(ابوالفرج،20/109؛ العيون، 173).
مآخذ: ابن ابي الحديد ، عبدالحميد بن هبه الله ، شرح نهج البلاغه ، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم ، قاهره ، 1379ق /1959 م ؛ ابن ثير ، علي بن محمد ، الباب ، بيروت ، دارصادر ؛ ابن حجر عقلاني ، احمدبن علي ، تهذيب التهذيب ، حيدرآباددكن ، 1327ق ؛ همو ، لسان الميزان ، حيدرآباد دكن ،1321ق ؛ ابن حزم ، علي بن احمد ، جمهره انساب العرب ، بيروت ، 1403ق /1983م؛ ابن سعد ، محمد ، الطبقات الكبري ، بيروت ، دارصادر ؛ ابن سلام اباضي ، بده الاسلام وشرايع الدين ، به كوشش ورنر شوارتس وسالم بن بعقوب ، بيروت ، 1406ق/1986 م ؛ ابن عبدريه ، احمدبن محمد ، العقد الفريد ، به كوشش احمد امينوديگران ، بيروت ، 1402ق/1982 م ؛ ابن نديم ، الفهرست ؛ ابوالفرج اصفهاني ، الاغاني ، بيروت ، 1390ق /1970م ؛ ازدي ، يزيدبن محمد ، تاريخ الموصل ، به كوشش علي حبيبه ، قاهره، 1387ق/1967 م ؛ ازرقي ، محمد بن عبدالله ، اخبار مكه ، بيروت ، 1403ق / 1983م ؛ بلاذري ، احمد بن يحيي ، انساب الاشراف ، نسخه خطي كتابخانه سليمانيه ، شم 598؛ جاحظ ، عمروبن بحر ، البيان والتبيين ، به كوشش حسن السندوبي ، قاهره ، 1351 ق / 1932م ؛ خليفه بن خياط ، تاريخ ، به كوشش سهيل زكار ، دمشق، 1968 م ؛ درجيني ، احمدبن سعيد ، طبقات المشايخ بالمغرب ، به كوشش ابراهيم طلاي ، قسنطينه ، 1394ق /1974م ؛ ذهبي ، محمد بن احمد، تاريخ الاسلام (حوادث و وفيات 121-140ق) ، به كوشش عمر عبدالسلام تدمري ، بيروت 1408 ق /1988م ؛ سمعاني ، عبدالكريم بن محمد ، الانساب ، به كوشش عبدالله عمر بارودي ، بيروت ، 1408ق / 1988 م ؛ شماخي ، احمدبن سعيد ، كتاب السير ، به كوشش احمد بن سعود السيايي ، عمان ، 1407ق/1987 م ؛ طبري ، تاريخ ؛ العيون والحدائق ، به كوشش دخويه ، لبدن ، 1871 م ؛ فاسي ، محمد بن احمد ، شفاء الغرام باخبار البلد الحرام (در اخبار مكه ) ، به كوشش فرديناند ووستنفلد ، گوتينگن ، 1859 م ؛ كلبي ، هشام بن محمد ، نسب معد واليمن الكبير ، به كوشش ناجي حسن، بيروت 1408ق /1988م؛ ياقوت ، بلدان ؛ يعقوبي ، احمد بن اسحاق ، تاريخ ، بيروت ، دارصادر ؛ نيز:

محمد علي كاظم بيگي

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2126
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست