responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2088
ابوالحسن خان بيگلربيگی محلاتی
جلد: 5
     
شماره مقاله:2088

َبوالْحُسُن خانِ بِيگلَربِييگيِ مُحُلاّتي(د1206ق/1792م)، مشهور به سيد كهُكي، پيشواي اسماعيليان، فرمانرواي كرمان در دوران زنديه و نياي آقاخانها. برخي از مورخان(وزيري، تاريخ، 332) نسب او را به ابومنصور نزار، خليفة فاطمي مصر و از آن طريق به اسماعيل، فرزند امام جعفر صادق(ع)، و برخي ديگر(بامداد، 1/37) به حسن صباح يا كيا بزرگ اميد رسانده‌اند. پس از درگذشت سيد حسن بيگ كه به روزگار افشاريان، زعامت اسماعيليان را بر عهده داشت، به فاصلة يك نفر، ابوالحسن خان به پيشوايي اسماعيليان رسيد(وزيري، همان، 333). اسماعيليان كه در آن وقت بيشتر در شهرهاي هند و افغانستان و نيز در سمرقند و بخارا مي‌زيستند، بر اساس عقيده‌اي كهن، هميشه خمس اموال خود را براي امام وقت مي‌فرستادند. چون در آن وقت كه اسماعيليان در قم و محلات مي‌زيستند، ارسال مال از هند و ماواراء‌النهر به آنجا، به سبب ناامني راهها بسي دشوار بود، پيشوايان اين طايفه پيش از زعامت سيد حسن بيگ، اقامتگاه خود را از انجدان قم و محلات به شهر بابك كرمان انتقال دادند. چون نوبت به ابوالحسن رسيد، وي ضمن حفظ شهر بابك به عنوان پايگاه اصلي اسماعيليان، خود به كرمان رفت و در آنجا رحل اقامت افكند و به سبب مال و مكنت و بذل و بخشش بسيار، مورد احترام مردم كرمان قرار گرفت، چندانكه او را مطلقاً «آقا» مي‌خواندند(وزيري، همانجا). از آن پس ميرزا حسين خان حاكم كرمان نيز حكومت برخي از توابع آن ديار را به وي واگذاشت. در اسناد و مدارك سياسي وقت از او با نام بيگلربيگي حكمران ياد مي‌كردند(همان، 334). چندي بعد نيز عملاً حكومت كرمان و توابع آن را به دست گرفت.
دوران حكومت او بر اين سرزمين مقارن با دورة آشوب و هرج و مرج ناشي از جنگهاي افشاريان و زنديان و قاجاريان در ايران بود. شاهرخ افشار بر خراسان و شاهزادگان زند بر فارس و مركز ايران تسلط داشتند و آقامحمد خان قاجار تهران و شمال كشور را در اختيار گرفته بود. از اين رو ابوالحسن خان كه افزون بر قدرت بسيار، از محبوبيت اجتماعي نيز برخوردار بود، به استقلال و بي‌آنكه از هيچ كدام متابعت كند، بر كرمان حكومت مي‌كرد و ديناري ماليات به هيچ يك از آنان نمي‌پرداخت. اما صادق خان زند كه پس از درگذشت كريم خان و از سوي فرزند او ابوالفتح خان، قلمرو حكومت زنديه را اداره مي‌كرد، براي تثبيت موقعيّت خود، فرمان رسمي حكومت كرمان را همراه با هدايا و خلعتهايي براي ابوالحسن خان به آن شهر فرستاد و حكومت او را تأييد كرد.
در اين دوران آشفته، كرمان نيز همچون ديگر ايالات ايران دستخوش حوادث ناگواري گرديد. گروههاي مهاجم افغان كه هر چندگاه از موقعيت استفاده كرده، به مناطق شرقي ايران مي‌تاختند، در اين زمان به سبب مرگ كريم خان، به سردستگي اعظم خان اوغان نرماشير كرمان را تصرف كردند. سپاه كرمان كه فرماندهي آن را ميرزا صادق، يكي از منسوبان ابوالحسن خان، بر عهده داشت، در نبردي كه به «جنگ ديوار بلند» شهرت يافت، افغانها را به سختي شكست داده، گريزاندند. در اين نبرد هر چند 1200 نفر از افغانها و همراهان بلوچ آنان كشته شدند، اما از كرمانيان نيز 700 تن به هلاكت رسيدند(وزيري، همان، 335-339، جغرافياي كرما، 86). ديگر بار افغانها تجديد قوا كرده، گواشير را به محاصره درآوردند. ابوالحسن خان كه اين زمان در شهر بابك بود، خود در مقابل آنان بيرون آمد و در جايي موسوم به قلعة رباط آنان را به سختي شكست داد و از آن ناحيه تاراند. با اينهمه دژ اندوجرد در خبيص(شهداد) و دژگوك از تسلط وي بيرون رفت و به تصرف افغانها درآمد(همو، تاريخ، 339-341).
بعد از حملة دوم افغانها به كرمان، لطفعلي خان زند به تحريك خوانين منطقه به فكر تسخير كرمان و شهر بابك افتاد. پس در فصل پاييز، مقارن با اوايل صفر1205/اكتبر1790م به قصد تصرف كرمان در بيرون شيراز اردو زد. چون خبر عزيمت و آمادگي وي به گوش ابواالحسن خان رسيد، چند تن از بزرگان كرمان را با پيشكشهاي بسيار به سوي لطفعلي خان گسيل داشت و اظهار فرمانبرداري كرد، اما خان زند انصراف خود را موكول به آن كرد كه ابوالحسن خان شخصاً در اردوي وي حاضر گردد(ملكم، 2/416؛ شيرازي 74-75؛ هدايت، 9/231). چون ابوالحسن خان اين شرط را نپذيرفت، كرمان به محاصرة لطفعلي خان زند درآمد. شيخ‌الاسلام و قاضي شهر به وساطت برخاستند و از خان زند درخواست كردند كه از محاصرة كرمان دست بردارد، اما اين خواهش هم پذيرفته نشد و موكول به تسليم حاكم گرديد. محاصرة كرمان به درازا انجاميد و با سرسختي ابوالحسن خان و رسيدن زمستان، لطفعلي خان چاره‌اي جز بازگشت نديد. پس به شيراز بازگشت و ابوالحسن خان نيز براي سامان دادن به امور شهر بابك به آنجا روي آورد(شريف، 326-328؛ وزيري، تاريخ، 344-346؛ فسايي، 1/644؛ ملكم، همانجا). بدين ترتيب تا ابوالحسن خان زنده بود، لطفعلي خان نتوانست بر كرمان دست يابد.
يك سال بعد نيز هنگامي كه حاج ابراهيم كلانتر، لطفعلي خان را به شيراز راه نداد و او باز به سوي كرمان رفت، ابوالحسن دوباره در مقابل وي ايستادگي كرد و از ورودش به شهر ممانعت به عمل آورد و وي ناگزير به طبس رفت(هدايت، 9/250؛ اعتمادالسلطنه، 3/1418). شايد ابوالحسن خان به اين سبب كه ستارة اقبال زنديه را رو به افول مي‌ديد، با لطفعلي خان بناي ناسازگاري و سرسختي گذاشت؛ اما روابط او با آقا محمد خان قاجار كه به تدريج قدرت مي‌يافت و مناطق بيشتري از خاك ايران را تصرف مي‌كرد، خسنه بود. سرانجام نيز پاداش خود را گرفت. فتحعلي شاه به پاس زحمات او، سرو جهان خانم دختر خود را به ازدواج نوة او يعني آقاخان اول فرزند شاه خليل الله درآورد(عضدالدوله، 21-22).
ابوالحسن خان به تصريح اعتمادالسلطنه، در 1207ق/1793م هنگامي كه اردوي آقامحمدخان در شهر بابك كرمان مستقر بود، درگذشت(3/1420)، اما احمدعلي خان وزيي كه حوادث اين دوره از تاريخ كرمان را با تفصيل و دقت بيشتري نوشته، درگذشت او را در 1206ق ضبط كرده كه درست‌تر مي‌نمايد(تاريخ، 352). به گفتة همو پس از وي كرمانيها پسرعمّش، ميرزا صادق را به فرمانروايي شهر برگزيدند(همان، 353).
از ديگر حوادث مهم دوران فرمانروايي ابوالحسن خان در كرمان، كشتن مشتاق علي شاه اصفهاني از سران صوفية آن روزگار در 1205ق در اين شهر بود. اين قتل بنابر فتواي ملاعبدالله، مجتهد و امام جمعة كرمان به سبب شكايت عوام از استيلاي صوفيه و به دست مردم صورت گرفت و بلوايي ايجاد كرد(همان، 346-348، 349).
ابوالحسن خان فردي بخشنده و مردم‌دار بود. هر چه از هند و ديگر جاها به دست او مي‌رسيد، به مردم مي‌داد. با كرمانيان به نيكي رفتار مي‌كرد. نه تنها از مردمان شهر چيزي به عنوان ماليات نمي‌گرفت، بلكه اموالي را كه از بلوك اطراف به وي مي‌رسيد، افزون بر آنچه پيروانش مي‌فرستادند، به مردم مي‌بخشيد. وي در دوران حكومت و قدرت خود در آباداني شهر كرمان نيز كوششها كرد. از جمله ميداني در جنب مسجد جامع ساخت كه هنوز بر جاي است و به ميدان خواربار و بازار مظفري شهرت دارد. همچنين در زريسف كرمان باغي بنا نهاد كه موسوم به «باغ آقا» بود و حاكمان كرمان از آن پس خلعت دولتي را در آن باغ مي‌پوشيدند.(همان، 352-353).
مآخذ: اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، تاريخ منتظم ناصري، به كوشش محمداسماعيل رضواني، تهران، 1367ش؛ بامداد، مهدي، شرح حال رجال ايران، تهران، 1347ش؛ شريف، عبدالكريم بن علي‌رضا، «ذيل تاريخ گيتي گشا»، همراه تاريخ گيتي‌گشا، به كوشش سعيد نفيسي، تهران، 1363ش؛ شيرازي، علي‌رضا بن عبدالكريم، تاريخ زنديه به كوشش ازنست بير، تهران، 1365ش؛ عضدالدوله، سلطان احمد ميرزا، تاريخ عضدي، به كوشش عبدالحسين نوايي، تهران، 1355ش؛ فسايي، حسن، فارسنامة ناصري، به كوشش منصور رستگار فسايي، تهران، 1367ش؛ ملكم، سرجان، تاريخ ايران، ترجمة ميرزا اسماعيل حيرت، به كوشش مرتضي سيفي قمي و ابراهيم زندپور، تهران، 1362ش؛ وزيري، احمدعلي خان، تاريخ كرمان، به كوشش محمدابراهيم باستاني پاريزي، تهران، 1340ش؛ همو، جغرافياي كرمان، به كوشش محمدابراهيم باستاني پاريزي، تهران، 1353ش؛ هدايت، رضاقلي خان، روضه‌الصفاي ناصري، تهران، 1339ش.
سيدعلي آل داود
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 2088
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست