اِبْنِ مَنْده، عنوان افراد خاندانى از محدثان حنبلى مذهب ايرانى كه از
سدة 3 تا 7ق/9 تا 13م در اصفهان مىزيستهاند. نسبت آنان به استندار فيروزان
بن چهار بُخت از صاحب منصبان لشكري ساسانيان مىرسد كه در فتح اصفهان
اسلام آورد. شهرت منده از لقب ابراهيم بن وليد بن سَنده، نتيجة (نسل سوم)
بُطّه، پسر استندار فيروزان، گرفته شده است (ابونعيم، 2/222؛ ذهبى، تذكرة،
3/1031). ابراهيم نخستين محدث از اين خاندان محسوب مىشود. او احاديث كمى
روايت كرد و در زمان خلافت معتصم عباسى (218-227ق) درگذشت (ذهبى، همان،
3/1032، سير، 14/188). يحيى پسر ابراهيم با زنى از عبدِياليل به نام برّه
ازدواج كرد و از اين رو خاندان وي گاه عبدي نيز خوانده شدهاند (نك:
ابونعيم، همانجا؛ حازمى، 89؛ ابن خلكان، 4/289). يحيى كه ابونعيم (2/359) او
را ثقفى خوانده، از عبدالله بن زبير حُمَيدي حديث شنيد و ابوعلى صحاف از او
نقل حديث كرده است.
خاندان ابن منده محدثان بسياري پرورد چنانكه ذهبى دربارة آنان تأليف
مستقلى نوشته است (نك: سير، 17/38). معروفترين افراد اين خاندان بدين
قرارند:
1. ابوعبدالله محمد بن يحيى بن منده (ح 220-301ق/835 - 914). وي از
خردسالى به تحصيل پرداخت و در اصفهان و عراق استماع حديث كرد و سپس در
شمار اصحاب احمد بن حنبل درآمد و از او روايت كرد (ابن ابى يعلى، 1/328؛
ذهبى، همان، 14/188). همچنين از ابوكريب همدانى، هناد بن سرّي، محمد بن
بشار، ابوسعيد اشج و ديگران بهره برد (همانجا). جمعى از محدثان مشهور از جمله
ابوالشيخ اصفهانى، ابوالقاسم طبرانى، ابواحمد عسّال و نيز پسر خود وي اسحاق
از او روايت كردهاند (نك: ابوالشيخ، 1/348، جم؛ ابن ماكولا، 1/332؛ ذهبى،
تذكرة، 2/741، سير، همانجا). ابن خلكان (همانجا) از كتابى با عنوان تاريخ
اصبهان تأليف وي نام برده كه در حال حاضر اثري از آن در دست نيست.
2. ابوعبدالله محمد بن اسحاق بن محمد (310- آخر ذيقعدة 395ق/922-7 سپتامبر
1005م)، از محدثان مشهور و نامدارترين فرد خاندان ابن منده. او از پدر و
عموي پدرش عبدالرحمان بن يحيى حديث شنيد (ابن ابى يعلى، 2/167؛ ذهبى،
تذكرة، 3/1032) و نيز از جمعى ديگر از مشايخ اصفهان مانند: محمد بن قاسم
كرّانى، محمد بن عمر بن حفص و ابوعلى حسن بن محمد بن نَضْر استماع نمود
(همو، سير، 17/29). گفته شده است كه ابن منده پيش از 17 سالگى از ابن ابى
حاتم (د 327ق) اجازة روايت گرفت (همان، 17/30). در 330ق، يا سالى پيش از
آن (همو، تذكرة، 3/1033)، در جستوجوي حديث سفري را آغاز كرد كه 45 سال طول
كشيد. او خود گفته كه شرق و غرب را دوبار زير پا گذاشته است (ابن ابى
يعلى، همانجا). ابن منده نخست به نيشابور رفت (ذهبى، همانجا). در آنجا از
محمد بن حسين قطان، ابوعلى محمد ابن احمد ميدانى، ابوالعباس اصم،
ابوعبدالله ابن اخرم و ديگران حديث شنيد (ابن منده، «الرد»، 357، 360؛
ذهبى، سير، 17/29-30). وي بجز نيشابور در ديگر شهرهاي خراسان هم اقامت كرد.
در بخارا نزد هيثم بن كُليب شاشى و ديگران، صحيح بخاري را استماع نمود
(ابن ابى يعلى، همانجا؛ ذهبى، همان، 17/30) و نيز از محمد جوزجانى و هارون
بن احمد جرجانى حديث شنيد (ابن عساكر، ج عبدالله بن جابر -...، 121، 391).
همچنين، در سرخس از عبدالله ابن محمد بن حنبل و در مرو از محمد بن احمد بن
محبوب استماع نمود (ذهبى، همانجا) و به بلخ نيز سفر كرد (همو، ميزان، 3/479).
احتمالاً اقامت اصلى ابن منده در نيشابور بود و همواره بدانجا باز مىگشت،
چنانكه در 339ق/950م از نيشابور عازم عراق شد (همو، سير، 17/36) و چند سالى
در نواحى عراق و شام به مسافرت پرداخت.
در بغداد از اسماعيل بن محمد صفار نحوي و ابوجعفر ابن بُخْتَري رزّاز حديث
شنيد (همان، 17/30). در 344ق در دمشق بود و از ابوالقاسم نصيبى بهره گرفت
(ياقوت، 4/789). در ادامة سفر خود در طرابلس شام از خيثمة بن سليمان قرشى، در
غزه از على بن عباس غزي و در بيتالمقدس از احمد بن زكريا مقدسى استماع
نمود. احتمالاً وي پيش از سفرهايش به عراق و شام نخست به مكه رفته است،
زيرا در آنجا پيش از 340ق از ابوسعيد ابن اعرابى (د 340ق) استماع حديث كرده
و نيز در مدينه از جعفر بن محمد علوي حديث شنيده است (ذهبى، همان، 17/29).
ابن منده همچنين در ادامة سفر به مصر رفت و در آنجا از ابوالقاسم حمزة بن
محمد كنانى، احمد بن حسن بن عتبة رازي، محمد بن سعد باوردي، ابوطاهر احمد
مدينى و جز آنان حديث شنيد (ابن منده، «الرد»، 357، 360، 371؛ ابن ابى
يعلى، همانجا؛ ابن نقطه، 1/20؛ ابن صلاح، 110؛ ذهبى، همان، 17/30). در
اقامت چند سالة خود در مصر به شهرهاي مختلف از جمله اسكندريه (همو، تذكرة،
3/1035)، تنّيس (همو، سير، همانجا) و جزيرة تونه (ياقوت، 1/909) براي استماع
حديث سفر كرد (نيز نك: ذهبى، همان، 17/36). به هر حال در 361ق ابن منده در
بخارا بود و حاكم نيشابوري او را ملاقات كرد و در 375ق كه ابن منده قصد
بازگشت به اصفهان را داشت، همراه وي به نيشابور آمد (همو، تذكرة، 3/1033).
ابن منده چون به موطن خود بازمىگشت، 40 بار كتاب به همراه داشت كه از
700 ،1تن از مشايخ كتاب حديث كرده بود (نك: ابن نقطه، 1/21؛ ذهبى، همان،
3/1032). در روايتى اغراقآميز از قول ابن منده گفته شده كه وي 30 هزار
راوي حديث را درك كرده و از هر يك حداقل 10 حديث داشته است (نك: همو، سير،
17/35).
از ديگر مشايخ مهم ابن منده ابن حبان بستى، ابوعلى نيشابوري و ابوالقاسم
طبرانى را مىتوان برشمرد (ذهبى، همان، 17/30). ابن منده در دوران سفر
طولانى خود مجرد ماند و زن اختيار نكرد. چون به اصفهان بازگشت، اسماء دختر
ابوسعد محمد شيبانى را به زنى گرفت و از وي صاحب 4 پسر شد و آنان را
عبدالرحمان، عبيدالله، عبدالرحيم و عبدالوهاب ناميد (همو، ميزان، 3/479، سير،
17/37، 39).
گروه بسياري از ابن منده روايت كردهاند و ذهبى (همان، 17/30- 32) نام بيش
از 55 تن از آنان را آورده است، اما در رأس آنان بايد از مشايخ ابن منده و
دوستان او ياد كرد: ابوالشيخ اصفهانى، ابواسحاق ابراهيم بن حمزة اصفهانى،
ابن مقري ابوبكر محمد بن ابراهيم، حاكم نيشابوري، ابوعبدالله محمد بن احمد
بخاري و ابوسعد احمد بن محمد ادريسى (ابن نقطه، 1/20) و سپس برخى چون
ابونعيم اصفهانى و احمد ابنفضل باطرقانى (ذهبى،همان، 17/30) و پسرانخوداو
عبدالرحمان (ابنابىيعلى، 2/242)، عبيدالله (ذهبى،همان، 18/355) وعبدالوهاب
(ابن نقطه، 2/139). ابن منده در اصفهان به حرمت و جاه مىزيست و پيداست
كه نفوذ بسياري در مردم و اولياي امور داشته است (نك: ذهبى، همان، 17/41).
چه معاصران او و چه محدثان بعد، او را بسيار ستودهاند. ظاهراً ستايشى كه از
ابن منده صورت گرفته و آنچه شخصيت علمى او را ساخته است، ناشى از وسعت
آگاهى او در حديث بوده كه با اتكا به حافظهاي نيرومند شكل گرفته است. به
گفتة احمد بن جعفر كه از افزون بر هزار تن حديث نوشته، كسى را در ميان
آنان به قدرت حافظة ابن منده نديده بود (همو، تذكرة، 3/1034). ذهبى نيز او
را حافظ مشرق خوانده و اظهار داشته كه كسى ديگر را نمىشناخته كه به اندازة
او استماع حديث كرده و به پاية او حديث گرد آورده باشد ( سير، 22/382؛ نيز
نك: ابن جزري، 2/98).
با اينهمه، ذهبى (همان، 17/41) معتقد است كه ابن منده فقط در روايت حديث
استاد بود، اما چون به تبويب آن مىپرداخت يا از خود سخنى مىگفت، چيرگى
لازم را نداشت. ابونعيم اصفهانى نيز با آنكه ابن منده را مردي بزرگ
دانسته (نك: همو، تذكرة، 3/1033)، معتقد است كه وي در آخر عمر در نقل حديث
خلط مىكرد و در امالى خود دچار لغزش و اشتباه مىشد (2/306)، اما ذهبى ( سير،
17/34) سخن ابونعيم را رد كرده و بر خصومتى حمل نموده كه ميان ابونعيم و
ابن منده وجود داشته است.
آثار:
الف - چاپى: 1. الايمان، كه در 2 مجلد به كوشش على فقيهى در بيروت
(1985م) به چاپ رسيده است. در اين كتاب 089 ،1حديث در موضوع ايمان
باببندي شده كه طولانىترين آنها باب 97 در وجوب ايمان به رؤيت خداوند
است؛ 2. الرد على الجهمية، ردي است بر جهميه كه قائل به تعطيل دربارة
صفات خداوند بودند. اين اثر كه شيوهاي نقلى دارد، به كوشش على فقيهى در
مجلة الجامعة الاسلامية چاپ شده است؛ 3. فتح الباب فى الكنى و الالقاب، كه
بخشى از آن به كوشش س. ددرينگ در اوپسالا (1927م) منتشر شده است؛ 4. مسند
احاديث ابراهيم بن ادهم الزاهد، كه به كوشش مجدي سيدابراهيم در قاهره
(1988م) چاپ شده است.
ب - خطى: 1. الاسامى و الكنى، موجود در كتابخانة چستربيتى ( آربري، شم (2
)5165 )؛ 2. الامالى، كه بخشهايى از آن در كتابخانة ظاهرية دمشق موجود است
(ظاهريه، حديث، 119؛ فهرس، 184- 185، 218، 282)؛ 3. تسمية المشايخ، فهرستى از
مشايخ بخاري در صحيح او، نسخهاي از آن در كتابخانة چستربيتى موجود است (
آربري، شم (1 )5165 )؛ 4. التوحيد و معرفة اسماء الله تعالى، موجود در كتابخانة
ظاهريه (ظاهريه، همانجا؛ فهرس، 313)؛ 5. ذكر عددما لكل واحد من الصحابة من
الحديث، موجود در كتابخانة ظاهريه (نك: )؛ GAS,I/215 6. معرفة الصحابة، از
معروفترين آثار ابن منده كه امروز از اصل آن فقط بخشهايى در كتابخانة
ظاهريه (ظاهريه، مجاميع، 1/268-269؛ تاريخ، عش، 171) و نيز در كتابخانة
شيخالاسلام در مدينه (نك: ، GAS همانجا) در دست است. علاوه بر نسخ خطى،
معرفة الصحابة از طريق نقل وسيع آن در اسد الغابة ابن اثير نيز باقى مانده
است، زيرا يكى از 4 مأخذ اساسى ابن اثير در تأليف اين كتاب بوده است (نك:
ابن اثير، اسد الغابة، 1/3، 4). ابن حجر هم در تأليف الاصابة ازاين كتاب
بهره برده است (براي نمونه، نك: 5/49، 68، جم). ابوموسى مدينى (ه م) نيز بر
اين كتاب ذيلى نوشته است.
ج - آثار يافت نشده: 1. تاريخ اصبهان (بغدادي، 2/57). اين اثر مورد استفادة
ياقوت قرار گرفته است (نك: 4/860)؛ 2. دلائل النبوة (سخاوي، 166)؛ 3. الناسخ
و المنسوخ (ابن كثير، 11/336).
3. ابوالقاسم عبدالرحمان بن محمد بن اسحاق (381-16 شوال 470ق/991-2 مة
1078م)، پسر بزرگ محمد بن اسحاق. عبدالرحمان نخست از محضر پدر بهره برد و
پس از آنكه در اصفهان از ابوبكر ابن مردويه، ابراهيم بن خُرَّشيذ، ابراهيم
بن محمد جَلاّب، ابوذر ابن طبرانى، ابوجعفر ابن مرزبان ابهري و جز آنان
حديث شنيد (نك: ابن جوزي، 8/315؛ ابن ابى يعلى، 2/242؛ ابن نقطه، 2/86 -87؛
ذهبى، سير، 18/350)، راهى سفر شد. به نظر مىرسد كه نخست در 406ق به سوي
بغداد رفت (نك: ذهبى، همانجا). در آنجا از عمروبن مهدي، ابومحمد ابن بيّع،
ابن صلت اهوازي، ابواحمد فَرْضى و هلال حفار حديث شنيد (ابن صلاح، 323؛
ذهبى، همانجا، تذكرة، 3/1165) و آنگاه در سفرهايى كه توالى آنها مشخص نيست
به استماع حديث پرداخت: در واسط از ابن خَرَفة واسطى، در مكه از ابوالحسن
بن جهضم صوفى و ابن نظيف فرّاء و در نيشابور از ابوسعيد صيرفى و ابوبكر حيري
(ذهبى، همانجاها). مشايخ ديگر او عبارتند از: ابوالحسن على جرانى، ابوعبدالله
حسين بن فنجوية دينوري، محمد بن على نقاشى، محمد بن موسى بن فضل صيرفى
(ابن نقطه، همانجا)، ابوعمر طلحى و محمد بن ابراهيم جرجانى (ذهبى، سير،
همانجا). وي به همدان (ابن نقطه، همانجا)، دينور و شيراز (ذهبى، العبر،
2/328) نيز مسافرت كرد.
ابن منده در روايت به اجازه بسيار اهميت مىداد و خود توانست به اخذ اجازه
از حاكم نيشابوري، زاهر بن احمد سرخسى و ديگران نايل شود (همو، تذكرة،
3/1165-1166، سير، 18/350-351). ابن منده نخست در 407ق، در حالى كه هنوز
بزرگان مشايخ او زنده بودند، به حديث گفتن پرداخت (همان، 18/354). كسانى
چون حسين بن عبدالملك خلال، ابونصر احمد غازي و ابوسعد احمد بغدادي از او
روايت كردهاند (ابن نقطه، 2/86؛ ذهبى، همان، 18/351؛ ابن رجب، 1/38). وي
مردم را به پيروي از سنت تحريض مىكرد و با كسانى كه آنها را اهل بدعت
مىخواند، سرسختانه مقابله مىنمود. ابن منده در امر به معروف و نهى از منكر
نيز سختگير بود و از كسى پروا نداشت (ابن ابى يعلى، ابن جوزي، همانجاها).
وي همچون پدر از مخالفان اشعريان، بود، ازين رو از ابوبكر حيري كه اشعري
بود، حديث شنيد، اما از وي روايت نكرد (ذهبى، تذكرة، 3/1165، سير، 18/350).
گرچه سعد بن محمد زنجانى او و خواجه عبدالله انصاري را در زمان خود از
پيشگامان مبارزه با اهل بدعت به شمار آورده (نك: ابن جوزي، همانجا)، ولى
به عللى كه دقيقاً روشن نيست، خواجه عبدالله دربارة ابن منده گفته بود
كه ضرر او براي اسلام بيشتر از سود اوست (ابن نقطه، 2/88). احتمالاً گفته
خواجه عبدالله ناظر به نسبت تجسيم بود كه گمان مىرفت، ابن منده به آن
اعتقاد داشته است (نك: ذهبى، العبر، همانجا). اما ذهبى ( سير، 18/351) به نقل
از ابن منده آورده كه وي خود را از اعتقاد به تجسيم بري مىشمرده است.
ابن اثير ( الكامل، 10/108) از گروهى در اصفهان به نام «عبد رحمانيه» ياد
مىكند كه در اعتقادات، خود را به عبدالرحمان بن منده منتسب مىدانستهاند،
اما ابن رجب (همانجا) آنها را اهل بدعت مىداند و ابن منده را از آنچه آنها
مىگويند و به او نسبت مىدهند، مبرا مىشمارد. سرانجام ابن منده در اصفهان
وفات يافت و در تشييع جنازة او خلقى كثير گرد آمدند (ابن جوزي، 8/315؛ ذهبى،
همان، 18/354).
آثار:
الف - خطى: 1. التاريخ المستخرج من كتب الناس للتذكرة و المستطرف من
احوال الرجال للمعرفة (كوپريلى، 1/130)؛ 2. الرد على من يقول «الم» حرف
لينفى الالف و اللام و الميم عن كلام الله عزوجل، موجود در كتابخانة
ظاهريه ( فهرس، 531؛ ظاهريه، حديث، 120)؛ 3. الكفاية، موجود در كتابخانة
ظاهريه ( فهرس، 24؛ ظاهريه، همان، 121).
ب - آثار يافت نشده: 1. تاريخ اصبهان (ابن اثير، الكامل، همانجا)؛ 2. تاريخ
مكة (سخاوي، 282)؛ 3. حرمةالدين (ابن رجب، همانجا)؛ 4. صيام يوم الشك
(همانجا)؛ 5. كتابى در وفيات كه ذهبى آن را به جامعيت وصف كرده است (نك:
سخاوي، 334).
4. ابوعمرو عبدالوهاب بن محمد بن اسحاق (388-19 جمادي الا¸خر 475ق/998- 15
نوامبر 1082م). وي از پدر حديث بسيار شنيد (ابن نقطه، 2/139؛ ذهبى، همان،
18/440) و نيز در موطن خود اصفهان از ابواسحاق ابراهيم بن خرشيذ، ابوعمر ابن
عبدالوهاب سُلَمى، ابومحمد حسن بن يوه. جعفر بن محمد فقيه، محمد بن
ابراهيم جرجانى و ابوبكر ابن مردويه، استماع حديث كرد (ذهبى، همانجا).
فارسى (1/539) از يك سفر او به نيشابور ياد مىكند. وي در آنجا از ابوسعيد محمد
صيرفى حديث شنيده است (ذهبى، همانجا). فارسى (همانجا) به حديث گفتن او در
نيشابور نيز اشاره دارد. ظاهراً او مدتى هم در طوس اقامت كرد و در آنجا بود
كه ابن قيسرانى به ديدار او رفت (ابن نقطه، 2/139-140). وي سفرهايى نيز
به شيراز، همدان، مكه و ري داشته است و در اين سفرها مانند پدرش تجارت هم
مىكرد (ذهبى، همانجا). پسرش يحيى بن عبدالوهاب، مؤتمن ساجى، اسماعيل بن
محمد تيمى، ابونصر احمد غازي و برادرش خالد بن عمر، حسين بن عبدالملك خلال،
حسن بن عباس رستمى، مسعود ثقفى و محمد بن احمد باغبان از او روايت كردهاند
(ابن نقطه، همانجا؛ ذهبى، همان، 18/440-441). وي با فاطمه دختر شيبانى
ازدواج كرد و از او صاحب 5 پسر و يك دختر شد (همان، 18/441).
آثار: خطى: 1. احاديث ابن منده، ضمن مجموعهاي در كتابخانة ظاهريه ( فهرس،
184؛ ظاهريه، حديث، 120) موجود است؛ 2. فوائد، موجود در دارالكتب مصر و
كتابخانة ظاهريه ( سيد، 2/190؛ ظاهريه، مجاميع، 1/250، حديث، همانجا).
5. ابوزكريا يحيى بن عبدالوهاب بن محمد (19 شوال 434-12 ذيحجة 511/ اول ژوئن
1043-6 آوريل 1118)، محدث، فقيه، واعظ و مورخ. وي آخرين فرد نامدار از
خاندان ابن منده است (ابن جوزي، 9/204؛ ابن نقطه، 2/302-303). يحيى بسيار
زود به استماع حديث پرداخت (نك: ذهبى، سير، 19/395). در آغاز از پدر و
عموهايش عبدالرحمان و عبيدالله (ابن عساكر، 7/185؛ ذهبى، تذكرة، 4/1250) و
سپس از ابوطاهر ابن عبدالرحيم (ابن نقطه، 2/303؛ ذهبى، العبر، 2/398) و احمد
بن محمد فضاض (همو، سير، همانجا) حديث شنيد. چون به سفر پرداخت ظاهراً نخست
به نيشابور رفت (همو، العبر، همانجا) و در آنجا از ابوبكر احمد بن منصور مغربى
و ابوبكر احمد بن حسين بيهقى، سپس در همدان از ابوبكر محمد بن عبدالرحمان
نهاوندي و در بصره از ابوالقاسم ابراهيم بن محمد شاهد و عبدالله بن حسين
سعدانى استماع حديث كرد (فارسى، 1/747؛ ابن خلكان، 6/169؛ ابن دمياطى،
256). در 498ق به قصد گزاردن حج در مسير خود به بغداد وارد شد و در جامع
منصور به املاي حديث پرداخت (ابن نقطه، 2/303؛ ابن خلكان، همانجا).
شاگردان يحيى و راويان او بسيارند، از جمله: ابن عساكر، ابوموسى مدينى،
ابوطاهر سلفى، ابوسعد سمعانى، عبدالقادر جيلى، ابن خشاب نحوي، ابوالحسين
ابن طيوري و ابوالفضل بن ناصر (ابن عساكر، 7/185، 366؛ ابن نقطه، ابن
خلكان، همانجاها؛ ذهبى، سير، همانجا، تذكرة، 4/1251؛ ابن عماد، 4/32).
ابن جزري ضمن اينكه نام او را در شمار مقريان آورده، يادآور شده است كه
وي از شاگردان ابن حبش قرائت آموخت و ابوالعلاء همدانى نيز از وي روايت
كرد (2/374). ابن دمياطى از يحيى به عنوان شيخ حنبليان و پيشواي آنان ياد
كرده است (ص 257).
آثار: 1. زندگىنامة طبرانى، كه همراه جلد 5 از چاپ اول معجم الكبير طبرانى
در بغداد به چاپ رسيده است؛ 2. احاديث ابن منده، كه نسخة خطى آن، در
كتابخانة ظاهريه موجود است (ظاهريه، مجاميع، 1/291، حديث، 118)؛ 3. الامالى،
در كتابخانة ظاهريه موجود است (همانجا)؛ 4. تعليقات و اضافات ابن منده بر
الجزء الرباعى عبدالغنى ازدي، در كتابخانة برلين نگهداري مىشود ( آلوارت، شم
1569 )؛ 5. جزء فيه ذكر من عاش من الصحابة اكثر من مائة سنة، در كتابخانة
جامع كبير صنعا موجود است (صنعا، 4/1756؛ قس: سيد، فهرس، 2(2)/ 151-152)؛ 6.
تاريخ اصبهان. سمعانى در الانساب (11/160)، ياقوت در بلدان (مثلاً 1/66)،
ابن خلكان در وفيات (3/199، 4/445)، ذهبى در سير (مثلاً 17/596، 18/73) و ابن
حجر در الاصابة (5/179، 183) از اين كتاب استفاده كردهاند.
از اين اثر بخشى كوتاه باقى مانده است كه در كتابخانة ظاهريه (ظاهريه،
حديث، 119، مجاميع، 1/214) نگهداري مىشود (براي ديگر آثار، نك: ابن رجب،
1/156؛ سخاوي، 30، 175؛ بغدادي، 2/520؛ زركلى، 8/156).
مآخذ: ابن ابى يعلى، محمد، طبقات الحنابلة، به كوشش محمد حامد الفقى،
قاهره، 1371ق/1952م؛ ابن اثير، اسد الغابة، قاهره، 1380ق؛ همو، الكامل؛ ابن
جزري، محمد، غاية النهاية، به كوشش گ. برگشترسر، قاهره، 1351ق/1932م؛ ابن
جوزي، عبدالرحمان، المنتظم، حيدرآباد دكن، 1358ق؛ ابن حجر عسقلانى، احمد،
الاصابة فى تمييز الصحابة، بيروت دارالكتب العلمية؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن
دمياطى، احمد، المستفاد من ذيل تاريخ بغداد، به كوشش قيصر ابوفرج، حيدرآباد
دكن، 1391ق/ 1971م؛ ابن رجب، عبدالرحمان، الذيل على طبقات الحنابلة، به
كوشش هانري لائوست و سامى دهان، دمشق، 1370ق/1951م؛ ابن صلاح،
تقىالدين، مقدمة، به كوشش عائشه عبدالرحمان بنت الشاطى، قاهره، 1974م؛
ابن عساكر، على، تاريخ مدينة دمشق، به كوشش مطاع طرابيشى و ديگران، دمشق،
مجمع اللغة العربية؛ ابن عماد، عبدالحى، شذرات الذهب، قاهره، 1350ق؛ ابن
كثير، البداية؛ ابن ماكولا، على، الاكمال، به كوشش عبدالرحمان معلمى يمانى،
حيدرآباد دكن، 1381ق؛ ابن منده، محمد، «الرد على الجهمية»، مجلة الجامعة
الاسلامية، به كوشش على فقيهى، مدينه، 1400ق، س 12، شم 47- 48؛ ابن نقطه،
محمد، التقييد لمعرفة الرواة و السنن و الاسانيد، حيدرآباد دكن، 1403ق/1983م؛
ابوالشيخ اصفهانى، عبدالله، طبقات المحدثين باصبهان، به كوشش عبدالغفور
بلوشى، بيروت، 1407ق/1987م؛ ابونعيم اصفهانى، احمد، ذكر اخبار اصبهان،
ليدن، 1934م؛ بغدادي، هدي؛ حازمى همدانى، محمد، عجالة المبتدي، به كوشش
عبدالله گنون، قاهره، 1384ق/1965م؛ ذهبى، محمد، تذكرة الحفاظ، حيدرآباد دكن،
1390ق/1970م؛ همو، سيراعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط و محمد نعيم
عرقسوسى، بيروت، 1403ق/1983م؛ همو، العبر، به كوشش محمد سعيد زغلول، بيروت،
1405ق/ 1985م؛ همو، ميزان الاعتدال، به كوشش على محمد بجاوي، قاهره،
1382ق/ 1963م؛ زركلى، اعلام؛ سخاوي، محمد، الاعلان بالتوبيخ، به كوشش
فرانتس روزنتال، ترجمة صالح احمد العلى، بغداد، 1382ق/1963م؛ سمعانى،
عبدالكريم، الانساب، حيدرآباد دكن، 1400ق/1980م؛ سيد، خطى؛ همو، فهرس
المخطوطات المصورة، قاهره، 1957م؛ صنعا، خطى؛ ظاهريه، خطى؛ فارسى،
عبدالغافر، تاريخ نيسابور، انتخاب صريفينى، به كوشش محمد كاظم محمودي، قم،
1403ق/1983م؛ فهرس مجاميع المدرسة العمرية، به كوشش ياسين محمد سواس،
كويت، 1408ق/1987م؛ كوپريلى، خطى؛ ياقوت، بلدان؛ نيز:
Ahlwardt; Arberry; GAS.
محمدمهدي مؤذن جامى
تايپ مجدد و ن * 1 * زا
ن * 2 * زا