اِبْنِ مُقْله، ابوعلى محمد بن على بن حسين (حسن) بن عبدالله بغدادي
(شوال 272- 328/ مارس 886 -940)، اديب، خوشنويس، مبتكر و مبدع خطوط مختلف و
وزير عباسيان. مقله لقب پدرش ابوالعباس على بن حسين (ابن نديم، 12) و به
معناي چشم يا سياهى و سفيدي يا حدقة چشم است (نك: ابن منظور). اما بعضى
نوشتهاند كه مقله لقب مادر پدر يا مادر يكى از نياكان وي بوده كه پدرش
وي را به رقص وا مىداشته و به او مىگفته است: «يا مقلة ابيها» (ياقوت،
9/28) و گويا به همين سبب فرزندان وي به ابن مقله شهرت يافتهاند.
ابوالعباس، پدر ابن مقله خطى زيبا داشته و قرآنى نوشته بود كه ابن نديم
آن را ديده بوده است، ابوالعباس در 67 سالگى (309 ق) درگذشت (ابن نديم،
همانجا؛ ياقوت، 9/29-30).
گرچه بعضى از متأخران اصل خاندان ابن مقله را از بيضاي فارس نوشتهاند
(مدرس، 8/227؛ بيانى، 4/5)، اما اين مطلب به درستى روشن نيست. ابن مقله
در بغداد زاده شد و نزد كسانى چون ابوالعباس ثعلب و ابوبكر ابن دريد به كسب
دانش پرداخت و در علوم ادبى تبحر يافت (ابنجوزي، 9/309؛ ذهبى، 25/224-
225).
او در 288ق و در 16 سالگى به دستگاه ابوعبدالله محمد بن داوود ابن جراح
راه يافت و به دبيري پرداخت، اما بعد از 8 ماه از ابن جراح جدا شد (ابن
جوزي، همانجا؛ ذهبى، 5/225). ظاهراً نخستين سمت ديوانى او گرد آوري ماليات
اراضى فارس بود (ابن خلكان، 5/13) و پس از آن چندي در دستگاه ابوالحسن
على بن محمد بن فرات سمت دبيري يافت (تنوخى، 168) و ابن فرات در حق وي
بسيار نيكى كرد و افزون بر شغل دبيري مسئوليتهاي ديگري بر عهدة او نهاد كه
برايش منافعى در بر داشت (هندوشاه، 208-209).
در 296ق كه ابن فرات به وزارت رسيد، سمت دبيري و رياست ديوان خاتم را
به ابن مقله سپرد (صابى، 135، 198، 237، 340). در 299ق بعد از دستگيري ابن
فرات و بركناري وي از وزارت و روي كارآمدن ابوعلى محمد بن عبيد بن يحيى
بن خاقان و على بن عيسى بن جراح، ابن مقله مخفى شد. چون ابن فرات در
304ق بار ديگر به وزارت رسيد، ابن مقله نيز از اختفا بيرون آمد. اين بار او
عهدهدار دبيري سيده، مادر المقتدر و فرزندان الراضى، امير ابوجعفر و امير
ابوالفضل و حاجب المقتدر نصر قشوري و شفيع مقتدري گرديد و در عين حال جزء
خواص دستگاه ابن فرات بود، تا آنكه ميان ابن فرات و نصر قشوري اختلاف و
دشمنى افتاد و ابن مقله از اين حادثه نگران شد، ولى قشوري و ابن حواري او
را به طمع وزارت انداختند. پس با آنان همدست شد و اخبار پنهان دستگاه ابن
فرات را در اختيار آنان نهاد (همدانى، 18-19؛ العيون و الحدائق، 4(2)/28؛ ابن
اثير، 8/140). در 306ق پس از سعايتها و دشمنيهاي آشكار اين گروه، ابن فرات
از وزارت بركنار و دستگير و اموالش مصادره شد و حامد بن عباس به وزارت رسيد
و ابن مقله از سوي على بن عيسى كه در اين هنگام رياست ديوانها را برعهده
داشت، به نظارت امور مالى ناحية سواد انتخاب شد (صابى، 44؛ ابن جوزي،
6/309).
چون در 311ق ابن فرات بار سوم به وزارت المقتدر رسيد، ابن مقله را دستگير
كرد و او را با ابن حواري و ابوالقاسم سليمان بن حسن، نخست به بصره، سپس
به اهواز و بعد به شيراز تبعيد كرد. ابن مقله سرانجام در 312ق به شيراز رسيد
و با آنكه ابن فرات به حاكم شيراز دستور قتل او را داده بود، اما جان بدر
برد (قرطبى، 113-114؛ صابى، 44، 45، 47؛ همدانى، 42، 46) وليكن اموال وي كه
نزديك به 100 هزار دينار بود، مصادره شد (ابن جوزي، همانجا). در 314ق به
هنگام وزارت دوم على بن عيسى، ابن مقله بار ديگر قدرت يافت، اما شغل
رسمى پيدا نكرد. او گزارشهايى راجع به ابوطاهر قرمطى كه در شهر انبار بود،
تهيه مىكرد و به نصر قشوري حاجب مىرسانيد و نصر و المقتدر او را بدين كار
تشويق مىكردند. از همين رو در 316ق پس از آنكه على بن عيسى از وزارت بر
كنار و به وسيلة هارون بن غريب دستگير شد و اموالش مصادره گرديد، به توصية
نصر حاجب، المقتدر ابن مقله را به وزارت برگزيد (ابو على مسكويه، 1/184،
185، 187). ابن مقله برادر خود حسن بن على را رياست ديوان خاصه و ديوان
دارالخلافه (ديوان مكاتبات) و برادر ديگر خود عباس بن على را رياست ديوان
فرات و ديوان سپاه بخشيد و پسران خويش را كه مورد لطف خليفه قرار گرفته و
خلعت يافته بودند، به رياست دواوين ديگر گماشت (قرطبى، 134، 135). در 317ق
هنگامى كه المقتدر به مدتى كوتاه خلع گرديد و القاهر بالله خلافت يافت، از
ابن مقله خواست كه در وزارت بماند، اما او نپذيرفت. از اين رو زمانى كه
المقتدر بار ديگر به خلافت رسيد، وي را همچنان در سمت وزارت نگه داشت (همو،
144؛ همدانى، 61، 62) و سرانجام پس از 2 سال و 4 ماه كه عهدهدار وزارت
المقتدر بود ( العيون و الحدائق، 4(1)/350)، در 318ق بركنار و زندانى شد و پس
از مصادرة اموالش بار ديگر به شيراز تبعيد گرديد (همدانى، 67؛ ابن خلكان،
5/114).
در 320ق با درگذشت المقتدر و به خلافت رسيدن دوبارة القاهر، به توصية
اطرافيان خليفه از جمله مؤنس خادم، ابن مقله بار ديگر به وزارت رسيد و
چون در شيراز بود تا آمدن وي ابوالقاسم عبيدالله بن محمد كَلْوَذانى به
عنوان جانشين وي انتخاب شد. ابن مقله پس از آمدن به بغداد زمام امور را
به دست گرفت و چون كلوذانى در غيبت وي افراد خاندان خود را در مناصب مهم
گمارده و نسبت به خاندان ابن مقله بىاعتنايى روا داشته بود، مورد
بازخواست قرار گرفت و دستگير شد. ابن مقله در اين دوره از وزارت خود
سختگيري بسيار نمود و اموال افراد مختلفى را مصادره و آنان را دستگير كرد
(قرطبى، 185؛ همدانى، 71، 72؛ ابوعلى مسكويه، 1/243، 245، 246، 247).
ابن مقله در 321ق با محمد بن ياقوت از نزديكان خليفه درگير شد و با مؤنس
خادم و يلبق و على بن يلبق از امراي دستگاه خلافت همدست گرديد و در صدد
خلع القاهر از خلافت بود كه توطئه آنان آشكار و ابن مقله هم ناگزير مخفى
شد و مؤنس خادم نيز گرفتار آمد. بدين ترتيب وي 9 ماه و 3 روز وزارت القاهر
را عهدهدار بود (همدانى، 77- 78؛ ابوعلى مسكويه، 1/259- 265). او تا به خلافت
رسيدن الراضى بالله پنهان بود، سپس نوبت ديگر در 322ق به فرمان الراضى
بالله به وزارت منصوب شد و اين بار نيز افرادي چون ابوالعباس احمد بن
عبيدالله خصيبى و سليمان بن حسن از وزيران دورة المقتدر را تبعيد و اموالشان
را مصادره كرد. همچنين محمد بن ياقوت دشمن ديرينة خويش را نيز به زندان
افكند و اموالش را مصادره كرد (صولى، 5؛ همدانى، 83؛ ابوعلى مسكويه،
1/318-319 ابن جوزي، 6/309).
در وزارت سوم او بود كه محمد بن احمد معروف به ابن شنبوذ قاري را به علت
قرائتهاي شاذي كه داشت، تازيانه زدند تا توبه كند و ابن شنبوذ در زير ضربات
تازيانه، ابن مقله را نفرين كرد و از خدا خواست كه دست وي قطع شود (ابن
نديم، 34؛ صولى، 62 -63). در 323ق الراضى به پسر وي ابوالحسن - با آنكه
بيش از 19 سال نداشت - به عنوان جانشين پدر مسئوليتهايى واگذاشت (همدانى،
90؛ ابوعلى مسكويه، 1/321). نيز در همين سال بود كه ابن مقله به دستور
خليفه براي فرونشاندن شورش ابومحمد حسن ابن عبدالله ناصرالدولة حمدانى به
موصل رفت، اما ناصرالدوله پيش از آنكه وي به موصل برسد، از آنجا خارج شد.
بدين سبب او مدتى در موصل ماند. ابن مقله در اين دوره از وزارت خود
نتوانست اميران موصل و ابن رائق حاكم واسط را كه داراي قدرت بودند، رام
خود سازد و كاري كند كه ابن رائق مالياتهاي واسط و بصره را به بغداد فرستد،
سرانجام در مبارزة سختى كه بين او و دشمنانش درگرفت، ابن مقله مجبور به
استعفا گرديد. وي براي سركوب ابن رائق، نامهاي به بجكم نوشت و او را به
طمع امير الامرائى افكند و به بغداد دعوت كرد و ظاهراً الراضى را نيز با خود
همراه ساخت، اما سرانجام در 324ق دستگير و زندانى شد . در زندان هم كه بود
كوشيد تا نظر خليفه را بگرداند، ولى توفيقى نيافت و چون بيم آن مىرفت كه
با نوشتههايش موجب آشوب شود، با درخواست ابن رائق - كه امير الامرا شده
بود - و تصويب قضات، دست راست وي را بريدند و بار ديگر به زندان افتاد
(ابوعلى مسكويه، 1/287، 291، 323، 324، 326، 7328، 329، 332، 335، 336؛ همدانى،
93، 94، 98-110). ولى چون الراضى پشيمان شده بود، دستور داد كه ثابت بن
سنان بن ثابت بن قره، پزشك معروف به مداواي او بپردازد، اما مداوا سودي
نبخشيد، پس نوشتن با دست چپ را تمرين كرد و حتى قلم را به آرنج دست راست
مىبست و مىنوشت. گفته شده كه او در اين كار هم موفق گرديد. از اين رو در
همان زندان مكاتبات بسياري با افراد از جمله با الراضى داشت و به الراضى
نوشت كه اگر او را به وزارت برگزيند، حاضر است 3 ميليون دينار بپردازد، چه،
با دست چپ هم قادر است بنويسد. بعضى نوشتهاند كه اين خود دسيسة الراضى
براي امتحان او بود. چون اطرافيان الراضى از وي ايمن نبودند، زبانش را هم
بريدند و به اين ترتيب زندگى پرتلاطم او پايان يافت و در بغداد به خاك
سپرده شد (همو، 109، 110؛ ثعالبى، 168؛ ابن جوزي، 6/311؛ ابن خلكان، 5/113-
115؛ صفدي، 4/111).
ابن مقله توانست در روزگاري كه اميران ترك بخش اعظم قدرت را در اختيار
داشتند، 3 نوبت به وزارت خلفاي عباسى برسد، اما سرانجام جان را بر سر اين
كار نهاد. ابن مقله در علوم و فنون مختلف دست داشت، از جمله در فن بلاغت،
حفظ لغت، آشنايى به علم اعراب و فنون شعر استاد بود. اشعار وي زيبا و مليح
بود و توقيعات او نمونه و بسيار زيبا شمرده شده است (قرطبى، 135-136). قسمتى
از اشعار وي را ابن خلكان (5/116-117)، ابن طقطقى (ص 271-272)، ذهبى،
15/226) و صفدي (4/110-111) در كتب خويش آوردهاند، اما بيشتر شهرت او در هنر
خوشنويسى است. اختراع نوعى خط به نام «خط منسوب» كه بعدها به دست ابن
بواب تكميل شد، به او يا برادرش ابوعبدالله حسن منسوب است.
ابن نديم (ص 12) نوشته است كه ابن مقله و برادرش به سبك خط پدرشان
مىنوشتند و با اينكه گروهى از خانواده و فرزندانشان در زمان حيات اين دو و
بعد از آنان به نويسندگى و خطاطى مشغول بودند، ولى به پاية اين دو نفر
نمىرسيدند و مرتبة كمال هنر خطاطى مخصوص ابوعلى و ابوعبدالله بود. ثعالبى
نوشته است كه خط ابن مقله در زيبايى ضربالمثل بود، زيرا نيكوترين خطوط
دنيا شمرده مىشد، همانند خط وي را نه كسى ديده و نه نشانى داده و در اين
هنر چنان والا بود كه نمىتوان وصف كرد و صاحب بن عباد در بيتى خط او را
بوستان دل و چشم خوانده است (ص 166-167). همو ضمن ستايش خط وي به
نامهاي اشاره كرده كه در كليساي قسطنطنيه بوده است و در جشنها آن را در
حجرة ويژهاي از حجرههاي عبادت به نمايش مىگذاشتند و از زيبايى و ملاحت
آن در شگفت مىماندند (همانجا). ياقوت (9/29) نوشته است كه ابوعلى در خط
توقيع و ابوعبدالله برادرش در خط نسخ يگانه بودهاند، اما كمال از آن
ابوعلى وزير بود، زيرا كه او حروف را هندسى كرد و در زيبا نوشتن آنها دقتى
وافر داشت. بيشتر كسانى كه شرح حال وي را نوشتهاند او را نخستين مخترع و
مبتكر رسمالخط بديع و شيوة جديد خط عربى دانستهاند (نك: ابن خلكان، 5/117؛
ابن طقطقى، 270؛ هندوشاه، 208؛ ذهبى، 15/229؛ صفدي، 4/110؛ قلقشندي،
3/23-34).
اگرچه بعضى نوشتهاند كه پيش از 200ق خطوطى بجز خط كوفى ديده شده است،
اما اكثر دانشمندان ابن مقله را اولين مبتكر و مخترع خط عربى دانستهاند و
پس از وي افرادي چون محمد بن سمسانى و محمد بن اسعد شيوة او را فرا گرفتند و
ابوالحسن على بن هلال معروف به ابن بواب، اين شيوه را از آن دو آموخت و
تكميل و تنقيح كرد و بيشتر خطوطى كه ابن مقله پديد آورده بود، وي آنها را
كمال بخشيد (همو، 3/11، 13). ابن مقله در مورد اندازة حروف و اعتبار صحت آنها،
كيفيت به دست گرفتن قلم و هنگام نوشتن و گذاردن بر روي كاغذ، ترتيب
تراشيدن قلم و ملاكهاي زيبايى خط و مانند اينها، مطالبى بيان داشته است
(همو، 2/454- 458، 460، 461، 463، 465، 3/33-34، 37، 38، 39، 48، 51).
ابن مقله 12 قاعده بر زيبايى خط معين كرد كه عبارتند از: تركيب، كرسى،
نسبت، ضعف، قوت، سطح، دور، صعود مجاز، نزول مجاز، اصول، صفا و شأن (بهشتى،
164). خطوطى كه ابن مقله اختراع كرد، عبارتند از: محقق، ريحان، ثلث ريحان،
توقيع، رقاع و نسخ كه مدار آنها را بر دايره و سطح نهاد و چون خط كوفى پنج
دانگ و نيم سطح و نيم دانگ دور بيشتر نداشت، وي در خط محقق يك دور به
جهت زيبايى بر آن افزوده و خط ريحان را تابع خط محقق قرار داد، جز اينكه
خطوط مستقيم را بلند و سر آنها را اندكى متمايل ساخت و به حرف «ي» دور بيشتر
داد. خط ثلث، 4 دانگ آن مسطح و 2 دانگ آن مدور و خط توقيع، 3 دانگ مسطح و
3 دانگ مدور و خط رقاع خفىتر از توقيع است و به يكديگر شباهت دارند و
رقعهها را بدان مىنوشتهاند و خط نسخ 4 دانگ آن دور و دو دانگ آن سطح است
و مدار تعليم اين خطوط بر نقطه است. وي خط نسخ را در 310ق در زمان المقتدر
عباسى و وزارت ابن فرات اختراع و وضع كرد كه به مناسبت سهولت در تحرير،
ناسخ خطوط ديگر شد و از همين رو «نسخ» نام گرفت و از همان زمان در ممالك
اسلامى شايع و رايج گرديد. ابن مقله هر كدام از اين خطوط را براي نوشتن
مطلبى مخصوص تعيينكرد ( نامةدانشوران، 5/73-74؛ ايرانى، 91-94). وي الف را
مقياس اساسى حروف مىدانست (بابا، 83).
آنچه از آثار ابن مقله در دست است، اينهاست: رسالة فى علم الخط و القلم،
كه در دارالكتب موجود است ( الفهرس التمهيدي، 548)؛ رسالة فى ميزان الخط،
كه در مكتبة عطارين تونس نگهداري مىشود (بابا، همانجا)؛ مرقعى از خطاطان
مختلف در كتابخانةسلطنتى (سابق) در تهران (شم 124) موجود است (آتاباي، 245)
كه انتساب قطعهاي از آن به ابن مقله قابل تأمل است. از وي چند نامه
نيز بر جاي مانده كه در مآخذ از آنها ياد شده است: نامهاي براي فرماندهان
سپاه و حكام ولايات (قرطبى، 149-150)، نامهاي براي ابوعبدالله بريدي
(ابوعلى مسكويه، 1/329) و نامهاي براي ابن فرات آنگاه كه در زندان بوده
و از او تقاضاي بخشودگى كرده است (ابن تغري بردي، 3/268-269).
برادر وي ابوعبدالله حسن (278- 328ق/891 -949م) نيز از خطاطان و كاتبان
معروف به شمار است و ظاهراً خط نسخ او از ابوعلى زيباتر بوده است (ياقوت،
9/29). او در زمان وزارت برادرش ابوعلى رياست ديوان خاصه و بعضى ديوانهاي
ديگر را برعهده داشت، اما در زمان القاهر چون برادرش دستگير شد، اموال او نيز
مصادره گرديد (همو، 9/33).
ابوالحسن على فرزند ابن مقله (305-346ق/917-957م) نيز چون ديگر افراد
خانواده خطاط بود و كتابت مىكرد (ابن نديم، همانجا). وي در دوران زندگى
پدرش رياست بعضى دواوين را برعهده داشت و در 331ق به وزارت المتقى رسيد،
اما بعد از آنكه المتقى به وسيلة ابوالوفاء توزون ترك دستگير شد، ابوالحسن
نيز گرفتار آمد (مسعودي، 4/247، 249، 250) و سرانجام بر اثر سكته درگذشت
(ياقوت، 9/30).
مآخذ: آتاباي، بدري، فهرست مرقعات كتابخانة سلطنتى، تهران، 1353ش؛ ابن
اثير، الكامل؛ ابن تغري بردي، النجوم؛ ابن جوزي، عبدالرحمان، المنتظم،
حيدرآباد دكن، 1357ق؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن طقطقى، محمد، الفخري، بيروت،
1400ق/ 1980م؛ ابن منظور، لسان؛ ابن نديم، الفهرست؛ ابوعلى مسكويه، احمد،
تجارب الامم، به كوشش ه. ف. آمدرز، قاهره، 1332ق/1914م؛ ايرانى،
عبدالمحمد، پيدايش خط و خطاطان، قاهره، 1345ق؛ بابا، كامل، روح الخط العربى،
بيروت، 1983م؛ بهشتى، حسين، «ابن مقله مخترع خط نسخ»، جلوه، تهران، مرداد
ماه 1324 - آبان و آذر 1325، س 1 و 2، شم 2، 3، 4؛ بيانى، مهدي، احوال و آثار
خوشنويسان، به كوشش حسين محبوبى اردكانى، تهران، 1358ش؛ تنوخى، محسن،
نشوار المحاضرة و اخبار المذاكرة، به كوشش د. س. مرگليوث، قاهره، 1927م؛
ثعالبى، عبدالملك، ثمار القلوب، قاهره، مطبعة الظاهر؛ ذهبى، محمد، سير اعلام
النبلاء، به كوشش ابراهيم زيبق و شعيب ارنؤوط، بيروت، 1404ق/ 1984م؛ صابى،
هلال، الوزراء، به كوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1958م؛ صفدي، خليل،
الوافى بالوفيات، به كوشش هلموت ريتر، بيروت، 1381ق/1961م؛ صولى، محمد،
اخبار الراضى بالله و المتقى لله، به كوشش هيورث دن، قاهره، 1935م؛
العيون و الحدائق، به كوشش نبيله عبدالمنعم داوود، بغداد، 1973م؛ الفهرس
التمهدي، قاهره، 1948م؛ قرطبى، عريب، صلة تاريخ الطبري، به كوشش دخويه،
ليدن، 1897م؛ قلقشندي، احمد، صبح الاعشى، قاهره، 1383ق/ 1963م؛ مدرس، محمد
على، ريحانة الادب، تبريز، 1349ش؛ مسعودي، على، مروج الذهب، بيروت،
1385ق/1966م؛ نامة دانشوران، قم، دارالفكر؛ همدانى، محمد، تكملة تاريخ
الطبري، به كوشش آلبرت يوسف كنعان، بيروت، 1958م؛ هندوشاه بن سنجر،
تجارب السلف، به كوشش عباس اقبال، تهران، 1357ش؛ ياقوت، بلدان.
على رفيعى
تايپ مجدد و ن * 1 * زا
ن * 2 * زا