responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1750
ابن‌مردنيش‌
جلد: 4
     
شماره مقاله:1750



اِبْن‌ِ مَرْدَنيش‌، ابوعبدالله‌ محمد بن‌ سعد بن‌ محمد بن‌ سعد (يا احمد) بن‌ مردنيش‌ جذامى‌ يا تُجيبى‌ (518 -567ق‌/1124- 1172م‌)، امير شرق‌ اندلس‌ كه‌ حدود 25 سال‌ بر آن‌ نواحى‌ حكم‌ راند و براي‌ تصرف‌ مناطق‌ مركزي‌ با اميران‌ مرابطى‌ و موحدي‌ به‌ مبارزه‌ پرداخت‌ (مؤنس‌، 2/232؛ ابن‌ ابار، 2/232؛ ابن‌ خطيب‌، الاحاطة، 2/121). در باب‌ نام‌ جدش‌ مردنيش‌ نظرات‌ گوناگونى‌ ابراز شده‌ (نك: 2 EI؛ مؤنس‌، 2/232-233)، اما هنوز جاي‌ تحقيق‌ بيشتر باقى‌ است‌. او در خاندانى‌ اسپانيايى‌ و نومسلمان‌، در بنشكله‌1 از اعمال‌ طُرطوشه‌ زاده‌ شده‌ (ابن‌ خلكان‌، 7/131) و احتمالاً نسبت‌ جذامى‌ وي‌ به‌ سبب‌ ولاي‌ جدش‌ به‌ يكى‌ از جذاميان‌ ساكن‌ اندلس‌ بوده‌ است‌ (نك: ابن‌ جزم‌، 420-421). در منابع‌ مسيحى‌ بيشتر با عنوان‌ لب‌2 يا ملك‌ لب‌3 ازاو ياد مى‌شود (مؤنس‌، همانجا). وي‌ در خاندانى‌ كه‌ به‌ شجاعت‌ و مبارزه‌ با مسيحيان‌ مشهور بودند، پرورش‌ يافت‌. پدرش‌ سعد كه‌ حكومت‌ اِفراغه‌4 را برعهده‌ داشت‌، در 527ق‌/1133م‌ شهر را از سقوط در مقابل‌ حملات‌ و محاصرة آلفونسوي‌ اول‌ حاكم‌ آراگون‌ حفظ نمود (ذهبى‌، 20/233- 234؛ عنان‌، تعليقات‌، 2/121). اخباري‌ نيز كه‌ ذهبى‌ (همانجا) به‌ نقل‌ از يسع‌ بن‌ حزم‌ در ذكر شهامت‌ جد ابوعبدالله‌ يعنى‌ مردنيش‌ آورده‌، اين‌ شهرت‌ را تأييد مى‌كند.
ابن‌ مردنيش‌ خود نيز جوانى‌ شجاع‌ بود (نك: ذهبى‌، 20/240- 241؛ مقري‌، 3/210، 563)، حتى‌ ابن‌ صاحب‌ الصلاة كه‌ در كتاب‌ تاريخ‌ خود، المن‌ بالامامة، به‌ نكوهش‌ از وي‌ پرداخته‌ (ص‌ 65، 76-77، جم)، در ثورة المريدين‌ او را به‌ شجاعت‌ ستوده‌ است‌ (نك: ابن‌ خطيب‌، همان‌، 2/122). در نوجوانى‌ به‌ خدمت‌ ابن‌ عياض‌ درآمد (مراكشى‌، 209) و در روزگار وي‌ دو بار در 540 و 542ق‌ به‌ نيابت‌ از او در شهرهاي‌ مُرسيه‌ و بلنسيه‌ به‌ حكومت‌ پرداخت‌ (ابن‌ ابار، 2/231-232؛ ضبى‌، 43-44). پس‌ از مرگ‌ ابن‌ عياض‌ (542ق‌) و با اشارت‌ قبلى‌ او (مراكشى‌، 209-210) مردم‌ بلنسيه‌ با وي‌ بيعت‌ كردند. مردم‌ مرسيه‌ نيز در همان‌ سال‌ امارت‌ وي‌ را پذيرفتند (ضبى‌، 44). پس‌ از تصرف‌ شاطبه‌ و دانيه‌، در 546ق‌ نيز با شكست‌ احمد بن‌ ملحان‌ طائى‌ شهرهاي‌ بَسطه‌ و وادي‌ آش‌ را ضميمة متصرفات‌ خويش‌ ساخت‌ و مرزهاي‌ خود را تا نزديك‌ جيّان‌ - مركز موحدون‌ در آن‌ روزگار - پيش‌ برد (ابن‌ خطيب‌، همان‌، 2/126؛ عنان‌، عصر المرابطين‌، 1/320، 335)، اما پس‌ از چندي‌ عبدالمؤمن‌، سردار موحدون‌، با لشكري‌ مجهز به‌ سمت‌ قلمرو ابن‌ مردنيش‌ لشكر كشيد. ابن‌ مردنيش‌ كه‌ به‌ واسطة نزديكى‌ به‌ سرزمينهاي‌ مسيحيان‌ با بسياري‌ از آنان‌ پيمان‌ همكاري‌ داشت‌، پس‌ از آگاهى‌ از موضوع‌، از امبرِ بَرشلونه‌ (بارسلون‌) ياري‌ خواست‌. عبدالمؤمن‌ كه‌ ياراي‌ مقاومت‌ در خود نمى‌ديد، از نيمة راه‌ بازگشت‌ و در اين‌ لشكركشى‌ تنها به‌ محاصرة المريّه‌ كه‌ در دست‌ مسيحيان‌ بود، اكتفا كرد (ابن‌ اثير، 11/156-157). در 546ق‌ در غياب‌ ابن‌مردنيش‌ در بلنسيه‌ شورشى‌ رخ‌ داد. گرچه‌ اشاره‌اي‌ به‌ چگونگى‌ اين‌ شورش‌ نشده‌ است‌، اما از منابع‌ برمى‌آيد كه‌ موحدون‌ در اين‌ شورش‌ دست‌ داشته‌اند. همچنين‌ از اين‌ منابع‌ مى‌توان‌ دريافت‌ كه‌ عبدالمؤمن‌ به‌ ابن‌ مردنيش‌ همچون‌ ديگر شورشيان‌ (ثائران‌) محلى‌ كه‌ با مرابطون‌ پيكار كرده‌ و بى‌درنگ‌ به‌ جريان‌ موحدون‌پيوسته‌بودند، مى‌نگريسته‌است‌ (نك: قلقشندي‌، 6/443- 445). در 552ق‌ ابن‌ مردنيش‌ به‌ قصد ياري‌ رساندن‌ به‌ هم‌ پيمان‌ مسيحى‌ خود، آلفونسو كه‌ از جانب‌ موحدون‌ تهديد مى‌شد، به‌ المريه‌ شتافت‌، لكن‌ در اين‌ نبرد به‌ سختى‌ شكست‌ خورد و به‌ مرسيه‌ عقب‌ نشست‌ (ابن‌ اثير، 11/223-224؛ نيز نك: ه د، 2/81).
وي‌ براي‌ جبران‌ اين‌ شكست‌ در 554ق‌ از غيبت‌ امير موحدون‌ كه‌ در مراكش‌ به‌ سر مى‌برد، استفاده‌ كرد و با كمك‌ مسيحيان‌ به‌ جَيّان‌ حمله‌ برد. در اين‌ واقعه‌ محمد بن‌ على‌ كومى‌ والى‌ شهر با وي‌ بيعت‌ كرد و همراه‌ با او پس‌ از فتح‌ جيّان‌ و اُبّده‌ و بَيّاسه‌، حركت‌ خود را به‌ سمت‌ قرطبه‌ ادامه‌ داد (ابن‌ صاحب‌، الصلاة، 65 -66؛ ابن‌ خطيب‌، اعمال‌ الاعلام‌، 261) و شهر را به‌ محاصرة خويش‌ در آورد، اما با حيله‌ و تدبير ابوزيد عبدالرحمان‌ بن‌ تيجيت‌ و قاضى‌ اخيل‌ بن‌ ادريس‌، به‌ گمان‌ آنكه‌ اشبيليه‌ آمادة تسليم‌ است‌، از محاصرة قرطبه‌ دست‌ كشيد و عازم‌ اشبيليه‌ شد و پس‌ از سه‌ روز محاصره‌ چون‌ نتوانست‌ كاري‌ انجام‌ دهد، ناگزير از آنجا عقب‌ نشست‌ (ابن‌ صاحب‌ الصلاة، 66 - 68). در 557ق‌ به‌ ياري‌ پدرزنش‌ ابراهيم‌ بن‌ هَمُشك‌ (قس‌: ابن‌ ابار، 2/260) كه‌ با حيله‌ بر غرناطه‌ دست‌ يافته‌ و موحدون‌ را در واقعة مَرج‌ الرقاد شكست‌ داده‌ بود، مدت‌ كوتاهى‌ بر غرناطه‌ مسلط شد (ابن‌ اثير، 11/283-284؛ ابن‌ صاحب‌ الصلاة، 123-136).
در شعبان‌ 560 ميان‌ ابن‌ مردنيش‌ و موحدون‌ كه‌ از اشبيليه‌ به‌ قصد مقابله‌ با تعرضات‌ او و دفاع‌ از قرطبه‌ به‌ سوي‌ اين‌ شهر حركت‌ كرده‌ بودند، نبرد سختى‌ در فَحص‌ جَلاّب‌، در نزديكى‌ مرسيه‌، روي‌ داد. در اين‌ پيكار ابوحفص‌ عمر (برادر يوسف‌ بن‌ عبدالمؤمن‌، خليفة موحدون‌) با لشكر عظيمى‌ سپاه‌ ابن‌ مردنيش‌ را درهم‌ شكست‌ (نك: مؤنس‌، 2/260). پس‌ از اين‌ شكست‌ ابن‌ مردنيش‌ كه‌ به‌ مرسيه‌ پناه‌ برده‌ بود، براي‌ جلوگيري‌ از نفوذ موحدون‌ با كمك‌ هم‌ پيمانان‌ مسيحى‌ خود از آنجا خارج‌ شد و به‌ شهر لورقه‌5 رفت‌، ليكن‌ موحدون‌ با استفاده‌ از مسير ديگري‌ وارد شهر شدند و حركت‌ به‌ سوي‌ مرسيه‌ را ادامه‌ دادند و پس‌ از نبردي‌ سنگين‌ در عيد قربان‌ آن‌ شهر را فتح‌ كردند (ابن‌ صاحب‌ الصلاة، 197-200). در پى‌ اين‌ پيروزي‌ موحدون‌ به‌ پاكسازي‌ اطراف‌ غرناطه‌ (همو، 246؛ عنان‌، عصر المرابطين‌، 2/29-30) كه‌ در دست‌ هم‌ پيمانان‌ مسيحى‌ ابن‌ مردنيش‌ بود، پرداختند، ولى‌ آنان‌ همچنان‌ به‌ شبيخون‌ زدن‌، راهزنى‌ و ايجاد ناامنى‌ در منطقه‌ ادامه‌ مى‌دادند (ابن‌ صاحب‌ الصلاة، 274- 275؛ عنان‌، همانجا). سرانجام‌ در 564ق‌ ابن‌ مردنيش‌ كه‌ به‌ سبب‌ شكستهاي‌ پى‌درپى‌ نسبت‌ به‌ بستگان‌ و ياران‌ خويش‌ بدبين‌ شده‌ و از مدتها قبل‌ به‌ آزار و اذيت‌ آنان‌ پرداخته‌ بود، با ابن‌ همشك‌ نيز قطع‌ رابطه‌ كرد. ابن‌ همشك‌ هم‌ كه‌ به‌ جهت‌ بدرفتاريهاي‌ ابن‌ مردنيش‌ با اطرافيان‌، از عاقبت‌ خويش‌ بيمناك‌ شده‌ بود، با ارسال‌ نامه‌اي‌ به‌ ابوحفص‌ عمر به‌ موحدون‌ پيوست‌ (ابن‌ صاحب‌ الصلاة، 302-303؛ ابن‌ ابار، 2/260).
در واقع‌ جدايى‌ ابن‌ همشك‌ از ابن‌ مردنيش‌ درپى‌ آشوبهايى‌ بود كه‌ پس‌ از شكست‌ در واقعة فحص‌ الجلاب‌، سراسر حوزة حكومت‌ ابن‌ مردنيش‌ را در برگرفته‌ بود (نك: ابن‌ صاحب‌ الصلاة، 379؛ بيذق‌، 126، كه‌ از قيام‌ بسياري‌ از فرماندهان‌ وي‌ چون‌ برادر و دامادش‌ ياد كرده‌ است‌). ابن‌ مردنيش‌ درپى‌ جدايى‌ از ابن‌ همشك‌ به‌ مسيحيان‌ هم‌ پيمان‌ خود امتيازاتى‌ داد (ابن‌ صاحب‌ الصلاة، 400). در رمضان‌ همان‌ سال‌ خليفة موحدي‌ با نامة ديگري‌ او را به‌ آيين‌ توحيدي‌ فراخواند (تازي‌، 304)، اما وي‌ همچنان‌ به‌ اقدامات‌ خود برضد ابن‌ همشك‌ افزود. در 565ق‌ ابوحفص‌ با اصرار و الحاح‌ ابن‌ همشك‌ طى‌ نامه‌اي‌ از امير موحدي‌ خواست‌ تا با ابن‌ مردنيش‌ به‌ جنگ‌ پردازد. پس‌ لشكر مجهز موحدون‌ در رجب‌ 566 عازم‌ جنگ‌ با او شد. ابن‌ مردنيش‌ در اين‌ نبرد به‌ سختى‌ شكست‌ خورد و مردم‌ شهرهاي‌ قلمرو وي‌ كه‌ از ستم‌ او به‌ جان‌ آمده‌ بودند، از سپاه‌ موحدي‌ استقبال‌ نمودند و بيشتر شهرها به‌ تصرف‌ موحودن‌ درآمد (ابن‌ صاحب‌ الصلاة، 316-319)، از جمله‌ شهر المريّه‌ كه‌ توسط ابن‌ صاحب‌ البسيط - شوهر خواهر وي‌ - تسليم‌ موحدون‌ گرديد.
پس‌ ابن‌ مردنيش‌ در اقدامى‌ انفعالى‌ و جنون‌آميز و براي‌ انتقام‌ فرمان‌ داد تا خواهر و خواهرزادگانش‌ را به‌ قتل‌ رسانند (همو، 320-321). سرانجام‌ به‌ دنبال‌ شكستهاي‌ پى‌درپى‌ بيمار شد و ناچار به‌ مرسيه‌ بازگشت‌ و چندي‌ بعد (567ق‌) در حصار مرسيه‌ بر اثر همان‌ بيماري‌ درگذشت‌ (مراكشى‌، 249). بنابر روايتى‌ كه‌ چندان‌ مستند نمى‌نمايد، پس‌ از اين‌ سنگدليها، مادرش‌ او را مسموم‌ كرد (ابن‌ خلكان‌، 7/131؛ صفدي‌، 3/89).
ابن‌ مردنيش‌ در ساية شجاعت‌ بسيار خويش‌ و همكاري‌ ياران‌ و فرماندهان‌ نيرومندي‌ چون‌ ابن‌ همشك‌ در راه‌ رهايى‌ مردم‌ شرق‌ اندلس‌ از تسلط بربرها و ايجاد حكومتى‌ مستقل‌ و مقتدر گامهاي‌ بلندي‌ برداشت‌، اما فساداخلاق‌، مى‌خوارگى‌، شهوت‌رانى‌، تحميل‌مالياتهاي‌ سنگين‌ بر مردم‌ (ابن‌ خطيب‌، اعمال‌ الاعلام‌، 260-261، الاحاطة، 2/122-126)، كشتن‌ بسياري‌ از اطرافيانش‌ كه‌ بى‌سبب‌ به‌ آنان‌ بدبين‌ مى‌شد، از جمله‌ عبدالرحمان‌ بن‌ سعيد غرناطى‌ و دو وزيرش‌ موسوم‌ به‌ اِبْنَى‌ جذع‌ (ابن‌ صاحب‌ الصلاة، 302-303، 379؛ مراكشى‌، همانجا) و به‌ ويژه‌ اتّكاي‌ بسيار او به‌ مسيحيان‌، كار او را به‌ شكست‌ كشاند. ابن‌ مردنيش‌ برخلاف‌ نياكانش‌ به‌ شيوة مسيحيان‌ اسپانيا مى‌زيست‌، چون‌ آنان‌ لباس‌ مى‌پوشيد، به‌ زبان‌ آنان‌ سخن‌ مى‌گفت‌ (ابن‌ خطيب‌، الاحاطة، 2/132؛ كردعلى‌، 168-169؛ مؤنس‌، 2/233) و به‌ پادشاهان‌ مسيحى‌، از جمله‌ شاهان‌ قشتاله‌، آراگون‌ و برشلونه‌ خراج‌ مى‌داد (ابن‌ خطيب‌، همان‌، 2/124؛ مؤنس‌، همانجا). وجود پيمانهاي‌ نظامى‌ متعدد ميان‌ وي‌ و سرزمينهاي‌ مسيحى‌ (به‌ سبب‌ وجود مرزهاي‌ گسترده‌ با آنان‌) باعث‌ مى‌شد كه‌ در جنگ‌ با موحدون‌ از آنان‌ ياري‌ بخواهد (نك: ابن‌ صاحب‌ الصلاة، 197-200، جم). وي‌ به‌ سبب‌ بى‌اعتمادي‌ به‌ مسلمانان‌ و براي‌ جلب‌ رضايت‌ سربازان‌ مسيحى‌، بسياري‌ از ساكنان‌ شهرهاي‌ قلمرو خويش‌، از جمله‌ بلنسيه‌ و مرسيه‌ را مجبور به‌ ترك‌ شهر ساخت‌ و خانه‌هايشان‌ را در اختيار سربازان‌ مسيحى‌ قرار داد (ابن‌ ابار، 2/268؛ مراكشى‌، همانجا) و حتى‌ براي‌ رفاه‌ آنان‌ در شهرهاي‌ مذكور اماكنى‌ و نيز ميخانه‌هايى‌ به‌ وجود آورد (ابن‌ خطيب‌، همانجا). او در حالى‌ كه‌ گاه‌ بسياري‌ از دژها و شهرهاي‌ مسلمانان‌ را به‌ مسيحيان‌ مى‌سپرد و در برخى‌ از شهرها بدانها اجازة تأسيس‌ اسقف‌ نشين‌ مى‌داد، خود از جانب‌ آلفونسوي‌ هفتم‌، المريه‌ را اداره‌ مى‌كرد (ابن‌ صاحب‌ الصلاة، 246، 401؛ مؤنس‌، 2/233؛ نك: 2 EI). اين‌ اعمال‌ و رفتار سبب‌ شد تا مسلمانان‌ از پيرامون‌ او پراكنده‌ شدند (ابن‌ صاحب‌ الصلاة، 379) و مهم‌تر آنكه‌ فرماندهان‌ با نفوذ وي‌ چون‌ ابن‌ همشك‌ و ابن‌ صاحب‌ البسيط از او گسستند و به‌ اردوگاه‌ موحدون‌ پيوستند. پس‌ از مرگ‌ وي‌ فرزندان‌ و اقوامش‌ بنابر وصيت‌ او به‌ اطاعت‌ موحدون‌ درآمدند و در رمضان‌ 567 در اشبيليه‌ با خليفة موحدي‌ بيعت‌ كردند (مراكشى‌، 250؛ ابن‌ صاحب‌ الصلاة، 480-481) و بدين‌ سان‌ شعلة جنگ‌ 25 ساله‌ برضد موحدون‌ در اندلس‌ خاموش‌ شد.
مآخذ: ابن‌ ابار، محمد، الحلة السيراء، به‌ كوشش‌ حسين‌ مؤنس‌، قاهره‌، 1963م‌؛ ابن‌ اثير، الكامل‌؛ ابن‌ حزم‌، على‌، جمهرة انساب‌ العرب‌، بيروت‌، 1403ق‌/1983م‌؛ ابن‌ خطيب‌، محمد، الاحاطة، به‌ كوشش‌ محمد عبدالله‌ عنان‌، قاهره‌، 1394ق‌/1974م‌؛ همو، اعمال‌ الاعلام‌، به‌ كوشش‌ لوي‌ پرووانسال‌، بيروت‌، 1956م‌؛ ابن‌ خلكان‌، وفيات‌؛ ابن‌ صاحب‌ الصلاة، عبدالملك‌، المن‌ بالامامة، به‌ كوشش‌ عبدالهادي‌ تازي‌، بيروت‌، 1987م‌؛ بيذق‌، ابوبكر على‌ صنهاجى‌، كتاب‌ اخبار المهدي‌، به‌ كوشش‌ لوي‌ پرووانسال‌، پاريس‌، 1928م‌؛ تازي‌، عبدالهادي‌، مقدمه‌ و تحشيه‌ بر المن‌ بالامامة (نك: ابن‌ صاحب‌ الصلاة در همين‌ مآخذ)؛ ذهبى‌، محمد، سير اعلام‌ النبلاء، به‌ كوشش‌ شعيب‌ ارنؤوط و محمد نعيم‌ عرقسوسى‌، بيروت‌، 1405ق‌/1985م‌؛ صفدي‌، خليل‌، الوافى‌ بالوفيات‌، به‌ كوشش‌ هلموت‌ ريتر، بيروت‌، 1381ق‌/1961م‌؛ ضبى‌، احمد، بغية الملتمس‌، قاهره‌، 1967م‌؛ عنان‌، محمد عبدالله‌، تعليقات‌ بر الاحاطة (نك: ابن‌ خطيب‌ در همين‌ مآخذ)؛ همو، عصر المرابطين‌، و الموحدين‌، قاهره‌، 1384ق‌/1964م‌؛ قلقشندي‌، احمد، صبح‌ الاعشى‌، قاهره‌، 1383ق‌/1963م‌؛ كردعلى‌، محمد، «غابر الاندلس‌ و حاضرها»، مجلة المجمع‌ العلمى‌ العربى‌، دمشق‌، 1340ق‌/1922م‌، شم 2؛ مراكشى‌، عبدالواحد، المعجب‌، به‌ كوشش‌ محمد سعيد عريان‌ و محمد عربى‌ علمى‌، قاهره‌، 1368ق‌/1949م‌؛ مقري‌، احمد، نفح‌ الطيب‌، به‌ كوشش‌ احسان‌ عباس‌، بيروت‌، 1388ق‌/1968م‌؛ مؤنس‌، حسين‌، مقدمه‌ و تحشيه‌ بر الحلة السيراء (نك: ابن‌ ابار، در همين‌ مآخذ)؛ نيز:
2 .
مريم‌ صادقى‌
تايپ‌ مجدد و ن‌ * 1 * زا
ن‌ * 2 * زا
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1750
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست