اِبْنِ عَمْرِو تِهامى، ابوعبدالله محمد (د 1244ق/1828م)، فقيه مالكى،
اديب، لغت شناس، خطيب و شاعر مغربى. نياي بزرگش عمرو ابن قاسم اوسى،
فقيهى صالح و از اندلسيانى بود كه پس از سقوط اندلس، در دوران حكومت
سعديان (876-1056ق/1471-1646م) به رباط مهاجرت كردند (مراكشى، 5/215؛ صديق،
137) و چون از نسل اوس و منسوب به سعدبن معاذ انصاري بودند، «تِهامى»،
«اوسى» و احياناً «انصاري» نيز خوانده مىشدند (نك: مراكشى، همانجا؛ قس:
كتانى، 1/279؛ S , 2 EI؛ سمعانى، 1/389). ابن عمرو، بنا به قول خود او، در
رباط به دنيا آمد و در همانجا پرورش يافت (مراكشى، 5/218؛ قس: كتانى،
همانجا).
وي علوم معقول و منقول را در محضر علماي رباط، سَلا و فاس فراگرفت و هنوز
جوان بود كه در پرتو هوش و ذكاوت خويش، در علم و ادب سرآمد اقران گرديد
(نك: مراكشى، 5/221، به نقل از اتحاف ). اما چون در رباط ارزش دانش وي را
نشناختند (نك: كتانى، 1/281)، در 1224ق به مراكش رفت و در آنجا به تدريس و
افتاء و اقامة نماز جمعه مشغول شد و دانش پژوهان از هر سوي مغرب به حوزة
درس او روي آوردند (مراكشى، 5/216-217). ابن عمرو پس از آنكه مدتى (بالغ بر
10 سال) در مراكش ماند، عازم مصر و حجاز شد و 4 سال نيز در آن ديار به سر برد
(همو، 223، به نقل از اتحاف؛ قس: كتانى، 1/280)، در اين سفر محمد بن عيسى
سَلَوي فقيه كه در اجازات ابن عمرو همهجا نامش آمده است، وي را همراهى
مىكرد (همو، 1/281؛ نيز نك: مراكشى، همانجا). ابن عمرو در مراجعت از سفر مشرق
بارديگر از مراكش گذشت و به رباط بازگشت (همو، 5/217). از آنجا كه در 1238ق
در شهر فاس بوده است (نك: سلاوي، 9/4؛ قس: مراكشى، همانجا)، به نظر مىرسد
كه وي نزديك به دو دهه از پرثمرترين سالهاي خود را در خارج از زادگاه
خويش سپري كرده باشد.
ابن عمرو فقيهى زاهد و اديبى وارسته، در زندگى سخت كوش و در معاشرت با
مردم نيك محضر بود. رويى خوش داشت و با تهيدستان مهربانى مىكرد (مراكشى،
5/216). فرزندان و نزديكانش نيز اهل علم و ادب بودند (نك: كتانى، 1/280). وي
از سوي مادر به سادات حسنى منتسب بود (مراكشى، 5/215). عبور وي از فاس، به
هنگام مراجعت از سفر مشرق، با درگذشت سليمان بن محمد (حك 1207- 1238ق)
مقارن بود، و در مراسمى كه با حضور جمع كثيري از علما و اعيان و رجال مغرب
برگزار شد (نك: سلاوي، همانجا)، بيعت نامة سلطان عبدالرحمان بن هشام (حك
1238-1276ق) به دستخط ابن عمرو تحرير شد (مراكشى، 5/217). با اينهمه وي از
قبول مناصب دولتى اكراه داشت. چنانكه مدتى به نيابت از استادش ابوالعباس
حِكَمى، قاضى رباط شد و مدتى هم به نيابت از قاضى ديگري، به امر قضا
مشغول گرديد، اما پس از درگذشت استادش از پذيرفتن اين منصب سرباز زد
(مراكشى، همانجا). وي بيشتر به مطالعه و بحث و تدريس مىپرداخت (نك: همو،
5/216). به همين دليل، چيزي جز يك ديوان شعر و چند مجموعة يادداشت از خود
به يادگار نگذاشته است (نك: آثار).
ابن عمرو به روايت حديث اهتمام مىورزيد و به شيوة محدثان مغرب، در طلب
حديث به مشرق سفر كرد. وي در مغرب از حافظ بن عبدالسلام ناصري، ابوعبدالله
محمد بن حافظ رباطى، ابومحمد عبدالواحد بن محمد فاسى و ديگران، در مصر از
شهابالدين دمهوجى و محمد بن عمر شاذلى (د 1248ق) و در مكه از ابوالحسن على
بيتى باعَلَوي، و در تونس از برهانالدين رياحى و محمد بن خوجه، روايت كرد
(كتانى، 1/279-280؛ مراكشى، 5/215- 218؛ مخلوف، 382). در فقاهت و قضا مورد
تأييد اكثر فقيهان مالكى مذهب مغرب بود و در مشكلات فقهى و قضائى به او
مراجعه و از وي استفتا مىكردند. وقتى يكى از احكام صادرة وي از سوي قاضى
شهر فاس نقض گرديد، همة علماي مراكش بر صحت حكم او گواهى دادند و پادشاه
وقت، سليمان ابن محمد به اجراي آن فرمان داد (مراكشى، 5/216). در اصول
فقه نيز تبحر داشت (نك: كتانى، 1/279)، با تصوف و عرفان، آشنا بود، چنانكه در
ملاقات با محمد بن عمر شاذلى، پير طريقت شاذليه، از او اجازه گرفت و به او
اجازه داد (مراكشى، 5/217). در لغت، راوي قاموس بود و از زبيدي (د
1205ق/1791م) شارح آن، با يك واسطه روايت مىكرد (كتانى، همانجا).
ابن عمرو علاوه بر علم لغت، در فن عروض و نظم و نثر و ادب عرب تبحر داشته
(نك: مراكشى، 5/216، 221)، اما در شعر شهرت وي بيشتر مرهون قصيدة قافيّهاي
است كه در 176 بيت در ستايش حضرت رسول اكرم(ص) و در معارضه با قصيدة 275
بيتى ابن ونّان (ه م) معروف به ارجوزة شَمَقمَقيّه سروده است (مراكشى،
5/220-221؛ گنون، 11). اهميت اين نظيرهپردازي در آن است كه ابن ونّان در
واپسين ابيات ارجوزة مذكور تحدي كرده است كه همانند قصيدة وي را كس نتواند
سرود (همو، 146). گفتهاند كه انگيزة وي براي سرودن اين قصيدة قافيّه كه
بعدها به «عمرويّه» شهرت يافت ( S , 2 EI)، آن بود كه پيش از عزيمت به
مراكش، به عنايت پيامبر اكرم(ص) از بيماري نقرس شفا يافت (مراكشى، 5/222،
به نقل از اتحاف ). محمد بن عبدالسلام سائح در شرح اين قصيده كتابى به
نام سَوق المَهر الى قافيّة ابن عمرو پرداخته است (زركلى، 7/72). مراكشى
(5/218-220) قصيدة رائيّة 37 بيتى او را نيز آورده است. اين قصيده را ابن
عمرو در تقريظ حواشى استادش ابوعبدالله محمد رهونى بر كتاب الرحلة العيّاشيّة
كه خود راوي آن بوده، سروده است. اشعار وي از ذوق شاعرانه چندان بهرهاي
ندارد (قس: S , 2 EI).
ابن عمرو در تاريخ 10 ربيعالاول 1243/اول اكتبر 1827 اجازه نامهاي عام
براي روايت نوشتهها و مرويات خود براي فرزندش حسن و برادرانش محمد و
عبدالواحد و فرزندانشان و ديگر بستگانش صادر كرد و آنان را وداع گفت و به
اتفاق فرزند ديگرش محمد و برادرزادهاش (معروف به تهامى بن تهامى) عازم
حج گرديد (كتانى، 1/280). در اين سفر از شهر تونس عبور كرد و مورد تعظيم و
تكريم علما و مدرسين بزرگ شهر از جمله قاضى و مفتى تونس، مصطفى بيرم
قرارگرفت و ناگزير مدتى در آنجا ماند و در حوزة درس ابواسحاق ابراهيم رياحى و
شيخالاسلام ثالث، محمد بن محمد بيرم، حضور يافت و از آن دو و ديگر علماي
بزرگ تونس از جمله محمد بن خوجه و محمد آبى و محمد شاذلى اجازاتى دريافت و
براي آنان اجازاتى صادر كرد (مراكشى، 5/217؛ مخلوف، همانجا). وي در اين سفر
رحلة، و فهرسه اش را در ماههاي اقامت در حجاز نوشت (مراكشى، 5/223) و به
دست همراهانش سپرد و مدتى پس از انجام مناسك حج در مكه درگذشت و در جوار
آرامگاه حضرت خديجه (س) به خاك سپرده شد (همانجا؛ قس: كتانى، 1/279).
بعضى S) , 2 EI) به اشتباه، تاريخ عزيمت ابن عمرو را براي سفر حج تاريخ
وفات وي در حجاز دانستهاند (قس: كتانى، 1/279، 280).
آثار: 1. ديوان (كتانى، 1/281؛ ابن سوده، 436)، كه بيشتر مشتمل بر مدح
پيامبر اكرم(ص) (نك: مراكشى، 5/216) و پند و حكمت است (نك: همو، 5/221، به
نقل از اتحاف )؛ 2. الرحلة الحجازيّة (كتانى، همانجا؛ مراكشى، 5/223؛ نيز نك:
همانجا، به نقل از اتحاف؛ ابن سوده، 391). اين اثر سفرنامهاي است شامل
شرح حال مشايخ و اساتيد وي كه در حدود 10 دفتر بوده است (مراكشى، همانجا)؛
3. فهرسة يا فهرست، در چند دفتر، پراكنده و ناتمام (كتانى، همانجا، ابن سوده،
362) 4. كُنّاشة، كه بنا به اصطلاح اهل مغرب، عبارت از نوعى دفتر خاطرات،
يا مجموعة يادداشتهاي مربوط به احوال شخصى بوده و با توجه به مقام علمى و
ادبى او بايد از اهميت فراوانى برخوردار بوده باشد (كتانى، همانجا؛ ابن
سوده، 515).
مآخذ: ابن سوده، عبدالاسلام، دليل مؤرخ المغرب الاقصى، تطوان، 1369ق/
1950م؛ زركلى، اعلام؛ سلاوي، احمد، الاستقصا، به كوشش جعفر و محمد ناصري،
دارالبيضاء، 1956م؛ سمعانى، عبدالكريم، الانساب، به كوشش عبدالرحمان بن
يحيى معلمى، حيدرآباد دكن، 1382ق/1962م؛ صديق بن عربى، كتاب المغرب،
رباط، 1404ق/1984م؛ كتانى، عبدالحّى، فهرس الفارس و الاثبات، به كوشش
احسان عباس، بيروت، 1402ق/1982م؛ گنون، عبدالله، شرح الشّمقمقيّة، بيروت /
قاهره، 1979م؛ مخلوف، محمد، شجرة النور الزكيّة، بيروت، 1350ق؛ مراكشى،
عباس، الاعلام بمن حلّ مراكش و اغمات من الاعلام، فاس، 1357ق/1938م؛
نيز:
2 , S.
محمدعلى لسانىفشاركى
تايپ مجدد و ن * 1 * زا
ن * 2 * زا