responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 3  صفحه : 1271
ابن زمرک
جلد: 3
     
شماره مقاله:1271



اِبْن‌ِ زَمْرَك‌، يا ابن‌ زُمْرَك‌ ابوعبدالله‌ محمد بن‌ يوسف‌ صريحى‌ (733- پس‌ از 795ق‌/1333- پس‌ از 1393م‌)، وزير، كاتب‌ و شاعر اندلسى‌، در مآخذ كهن‌ به‌ ضبط دقيق‌ نام‌ وي‌ اشاره‌ نشده‌ است‌، اما محققان‌ ماصر آن‌ را به‌ صورتهاي‌ گوناگون‌: ابن‌ زمرك‌ (مونرو، 346 )، ابن‌ زُمرُك‌ (بلاشر، 499 S,II/370; و يا هر دو صورت‌ آن‌ (پالنسيا، 139-140؛ براي‌ بقى‌´ موارد نك: حمصى‌، 83) آورده‌اند، اما حمصى‌ با توجه‌ به‌ عنوان‌ كتاب‌ البقية و المُدرَك‌ من‌ كلام‌ ابن‌ زمرك‌ كه‌ دربارة شعر ابن‌ زمرك‌ نوشته‌ شده‌ است‌، «ابن‌ زُمرَك‌» را ترجيح‌ داده‌ است‌ (ص‌ 84؛ نيز نك: عبارتى‌ از همان‌ كتاب‌، مقري‌، ازهار، 2/12).
وي‌ در ربض‌ البَيّازين‌ در نزديكى‌ غرناطه‌ به‌ دنيا آمد، اما به‌ گفتة ابن‌ خطيب‌ ( الاحاطة، 2/300) نياكان‌ وي‌ از شرق‌ اندلس‌ بدانجا كوچ‌ كرده‌ بوده‌اند. پدرش‌ آهنگري‌ فقير بود و در آغاز قصد داشت‌، پيشة خويش‌ را به‌ فرزند بياموزد، اما كودك‌ چندان‌ رنجور بود كه‌ توانايى‌ اين‌ كار را نداشت‌ و چون‌ پدر به‌ هوش‌ و استعداد وي‌ پى‌ برد، او را به‌ مكتب‌ خانه‌ فرستاد (بلاشر، 500 ؛ قس‌: نفح‌، 7/161). ابتدا، چنانكه‌ معمول‌ بود، قرائت‌ قرآن‌ را آموخت‌ (مقري‌، همان‌، 7/165) و سپس‌ صرف‌ و نحو و لغت‌ را از ابوعبدالله‌ بن‌ فخّار، ابوالقاسم‌ محمد بن‌ احمد حسنى‌، معروف‌ به‌ قاضى‌ شريف‌ و ابوسعيد بن‌ لُب‌ّ فراگرفت‌. فقه‌ و اصول‌ را نيز نزد شخص‌ اخير و ابوعلى‌ منصور زواوي‌ آموخت‌ (ابن‌ خطيب‌، الاحاطة، 2/302-303؛ مقري‌، نفح‌، 7/165-166، 5/340؛ ابن‌ حجر، 6/68؛ ابن‌ قاضى‌، 1/132).ابن‌ خطيب‌ (همانجا) كه‌ خود، معروف‌ترين‌ استاد ابن‌ زمرك‌ بوده‌ و به‌ وي‌ شعر و ادب‌ آموخته‌ ( نفح‌، 7/145)، نام‌ همة استادان‌ او را برشمرده‌ است‌. وي‌ فن‌ سخنوري‌ و اصول‌ تصوف‌ را نيز از ابوعبدالله‌ بن‌ مرزوق‌ كه‌ به‌ غرناطه‌ آمده‌ بود، فراگرفت‌ (753ق‌) و به‌ درخواست‌ او شعري‌ در ستايش‌ كتاب‌ الشفا بتعريف‌ حقوق‌ المصطفى‌، كه‌ استاد شرح‌ آن‌ را آغاز كرده‌ بود، سرود (ابن‌ خطيب‌، الاحاطة، 2/310؛ مقري‌، نفح‌، 7/165-166؛ بلاشر، 501 ؛ حمصى‌، 87) و مدتى‌ نيز در حلقة صوفيان‌ پيرو ابوجعفر زيّات‌ و برادرش‌ ابو مهدي‌ به‌ رياضت‌ و مجاهدت‌ نفس‌ به‌ سر برد (مقري‌، همان‌، 7/167؛ ابن‌ خطيب‌، همان‌، 2/301؛ حمصى‌، همانجا) و احتمالاً از همين‌ جاست‌ كه‌ در برخى‌ از اشعار او اندك‌ گرايشى‌ به‌ تصوف‌ ديده‌ مى‌شود (نك: ابن‌ خطيب‌، همان‌، 2/303- 305؛ بلاشر، .(502 گفته‌اند كه‌ وي‌ در پس‌ كسب‌ دانش‌ِ بيشتر به‌ فاس‌ سفر كرد و نزد شريف‌ ابوعبدالله‌ علّونى‌ تلمسانى‌ به‌ تحصيل‌ علوم‌ عقلى‌ پرداخت‌ (ابن‌ خطيب‌، همان‌، 2/303؛ مقري‌، همان‌، 7/147)، اما روشن‌ نيست‌ كه‌ اين‌ سفر، همان‌ سفر است‌ كه‌ پس‌ از اين‌ از آن‌ سخن‌ خواهيم‌ گفت‌، يا پيش‌ از آن‌ بوده‌ است‌؟
ابن‌ زمرك‌ گويا به‌ دليل‌ هوش‌ و استعداد خويش‌ (ابن‌ خطيب‌، همان‌، 2/301) به‌ زودي‌ مورد توجه‌ استادانش‌، به‌ ويژه‌ ابن‌ مرزوق‌ و ابن‌ خطيب‌، قرار گرفت‌ و اين‌ دو در پيشرفت‌ وي‌ بسيار كوشيدند. خود وي‌ در قطعه‌ شعري‌ به‌ كوشش‌ ابن‌ خطيب‌ در اين‌ باب‌ تصريح‌ كرده‌ است‌ (نك: ابن‌ خطيب‌، الكتبية، 288). ابن‌ مرزوق‌ موجبات‌ آشنايى‌ او را با ابوسالم‌ ابراهيم‌ فرزند سلطان‌ ابوالحسن‌ فراهم‌ آورد (بلاشر، همانجا؛ قس‌: ابن‌ خطيب‌، الاحاطة، 2/302) و ابن‌ خطيب‌، آنگاه‌ كه‌ در 749ق‌/1348م‌ به‌ وزارت‌ رسيد، شاگرد خويش‌ را به‌ عنوان‌ كاتب‌ وارد دستگاه‌ حكومت‌ غرناطه‌ كرد (بلاشر، .(501 دوستى‌ ابن‌ زمرك‌ با ابن‌ خطيب‌ گويا تا 770ق‌/1369م‌ پايدار ماند (همو، و او در برخى‌ از اشعار خود، ابن‌ خطيب‌ را ستوده‌ است‌ (نك: ابن‌ خطيب‌، همان‌، 2/310-311؛ همو، الكتبية، 284- 288؛ ابن‌ احمر، 328- 329)، اما سپس‌ ميان‌ آن‌ دو كدورت‌ پيدا شد (مقري‌، ازهار، 2/11) و به‌ همين‌ سبب‌ ابن‌ خطيب‌ كه‌ در الاحاطة (2/301-302) وي‌ را بسيار ستوده‌، در الكتيبة (ص‌ 282-283) زبان‌ به‌ نكوهش‌ وي‌ گشوده‌ است‌.
موفقيت‌ واقعى‌ ابن‌ زمرك‌، با جلوس‌ محمد پنجم‌، معروف‌ به‌ الغنى‌ بالله‌ در 755ق‌/1354م‌ آغاز گرديد (بلاشر، و او مدت‌ 37 سال‌ (مقري‌، نفح‌، 7/167) با برخورداري‌ از اعتماد كامل‌ سلطان‌ در خدمت‌ وي‌ بماند، چنانكه‌ پس‌ از مرگ‌ محمد پنجم‌، از اينكه‌ تا پايان‌ حكومت‌ وي‌ مورد اعتماد سلطان‌ بوده‌، به‌ خود مى‌باليد (بلاشر، .(505 در 760ق‌ حكومت‌ محمد پنجم‌ توسط برادرش‌ سرنگون‌ گرديد و سلطان‌ به‌ فاس‌ نزد ابوسالم‌ مرينى‌ پناهنده‌ شد. در اين‌ سفر ابن‌ زمرك‌ و ابن‌ خطيب‌ در ركاب‌ وي‌ بودند (ابن‌ خطيب‌، الاحاطة، 2/302؛ مقري‌، همان‌، 5/120؛ حمصى‌، 89). ابن‌ زمرك‌ كه‌ پيش‌ از اين‌ توسط ابن‌ مرزوق‌ با ابوسالم‌ آشنا شده‌ بود، امير را مدح‌ گفت‌ (ابن‌ خطيب‌، همان‌، 2/306؛ قصيده‌اي‌ كه‌ به‌ مناسبت‌ ورود فرستادة فرمانرواي‌ سودان‌ و تقديم‌ هداياي‌ وي‌ به‌ دربار ابوسالم‌ سروده‌ است‌). در 763ق‌ روزگار به‌ سلطان‌ معزول‌ روي‌ خوش‌ نشان‌ داد و او با اطرافيانش‌ پيروزمندانه‌ وارد غرناطه‌ شد. ابن‌ خَطيب‌ منصب‌ وزارت‌ را بازيافت‌ و ابن‌ زمرك‌ نيز به‌ سمت‌ كتابة السّرّ (دبيري‌ خاص‌) منصوب‌ گرديد (بلاشر، 503 ؛ ابن‌ خطيب‌، همان‌، 2/302؛ مقري‌، همان‌، 5134- 135؛ متن‌ فرمان‌ انتصاب‌ ابن‌ زمرك‌ كه‌ توسط ابن‌ خطيب‌ نوشته‌ شده‌ است‌). از اين‌ پس‌ ابن‌ زمرك‌ روز به‌ روز به‌ سلطان‌ نزديك‌تر شد، و كلامش‌ در وي‌ نافذتر گرديد (بلاشر، و سرانجام‌ شاعر رسمى‌ دربار شد و به‌ گفتة خود، 66 قصيده‌ در 66 عيد براي‌ سلطان‌ سرود (مقري‌، همان‌، 7/167). اين‌ اشعار چندان‌ خوشايند سلطان‌ بود كه‌ به‌ فرمان‌ او برخى‌ از آنها را بر ديوار كاخها نگاشتند (همانجا). اشعار وي‌ بر كتيبه‌هاي‌ الحمراء هنوز موجود است‌ (نك: پالنسيا، 141). او بارها نيز به‌ عنوان‌ فرستادة ويژه‌ سلطان‌ با ديگر فرمانروايان‌ به‌ مذاكره‌ پرداخت‌ و چندين‌ بار نيز مسئول‌ عقد پيمان‌ صلح‌ بوده‌ است‌ (مقري‌، همان‌، 7/167). ابن‌ زمرك‌ نيز در مقابل‌ اين‌ همه‌ عنايت‌، سخت‌ نسبت‌ به‌ ولى‌ نعمت‌ خويش‌ وفادار بود، تا بدانجا كه‌ چون‌ ابن‌ خطيب‌ به‌ توطئه‌ بر ضد سلطان‌ پرداخت‌، حق‌ دوستى‌ قديم‌ و استادي‌ را فرو گذاشت‌ و جانب‌ سلطان‌ را گرفت‌ (بلاشر، 504 ؛ قس‌: مقري‌، همان‌، 6/77). سرانجام‌ ابن‌ خطيب‌ به‌ مغرب‌ گريخت‌ و ابن‌ زمرك‌ به‌ جاي‌ وي‌ به‌ وزارت‌ رسيد (مقري‌، ازهار، 2/11؛ بلاشر، همانجا)، و گويا روزگار خود سريها و تركتازيهاي‌ وي‌ نيز (مقري‌، نفح‌، 7/167- 168) از همين‌ زمان‌ آغاز گرديد. وي‌ از اين‌ پس‌ در نابودي‌ استاد، دوست‌ و ياور قديمى‌ خويش‌ كوشش‌ بسيار كرد (مقري‌، همان‌، 6/77) و با خاندان‌ مرينى‌ در مغرب‌ به‌ زد و بند پرداخت‌ (بلاشر، همانجا) و آنگاه‌ كه‌ خبر دستگيري‌ ابن‌ خطيب‌ به‌ محمد پنجم‌ رسيد، ابن‌ زمرك‌ به‌ مغرب‌ اعزام‌ شد و ادارة جلسة محاكمة وي‌ را بر عهده‌ گرفت‌، و سرانجام‌ ابن‌ خطيب‌ را به‌ اتهام‌ كفر و بددينى‌ در زندان‌ خفه‌ كردند، اما سرنوشت‌ خود وي‌ نيز خوشايندتر از آنچه‌ بر ابن‌ خطيب‌ گذشت‌، نبود، چنانكه‌ دشمنانش‌ و از جمله‌ فرزند ابن‌ خطيب‌ آن‌ را انتقام‌ الهى‌ دانستند (مقري‌، همانجا). پس‌ از مرگ‌ محمد پنجم‌، فرزند وي‌ يوسف‌ دوم‌ جانشين‌ او گرديد. گرچه‌ ابن‌ زمرك‌ كوشيد تا دل‌ فرمانرواي‌ جديد را به‌ دست‌ آورد، اما وي‌ بى‌درنگ‌ او را بركنار ساخت‌ و به‌ زندانش‌ افكند (بلاشر، .(509 وي‌ مدت‌ 20 ماه‌ در زندان‌ به‌ سر برد و پس‌ از آزادي‌ بار ديگر به‌ وزارت‌ منصوب‌ شد، اما اندكى‌ بعد با درگذشت‌ يوسف‌ دوم‌ و جلوس‌ محمد هفتم‌ ديگر بار معزول‌ گرديد و ابن‌ عاصم‌ به‌ جاي‌ وي‌ به‌ وزارت‌ رسيد (مقري‌، نفح‌، 7/169؛ قس‌: بلاشر، همانجا). پس‌ از آن‌، يك‌ سال‌ خانه‌نشين‌ بود، تا آنكه‌ ديگر بار وزارت‌ يافت‌، اما رفتار پيشين‌ خويش‌ را كه‌ چندي‌ رها كرده‌ بود، از سرگرفت‌، تا آنجا كه‌ محمد هفتم‌ بر وي‌ بدگمان‌ شد (مقري‌، همان‌، 7/169-170) و فرمان‌ داد كه‌ شبى‌ به‌ خانة او ريختند و در برابر ديدگان‌ همسر و دخترانش‌، او و دو پسر و هر يك‌ از خادمانش‌ را كه‌ يافتند، كشتند (همان‌، 7/170). تاريخ‌ دقيق‌ اين‌ رويداد كه‌ مقري‌ (همانجا) آن‌ را پى‌ آمد رفتار وي‌ با ابن‌ خطيب‌ دانسته‌ و احتمالاً كوششهاي‌ انتقام‌جويانة دوستان‌ ابن‌ خطيب‌ نيز در آن‌ بى‌تأثير نبوده‌ است‌، روشن‌ نيست‌، با توجه‌ به‌ گفتة بلاشر (همانجا) ممكن‌ است‌ قتل‌ وي‌ در واپسين‌ ماههاي‌ 795 و يا نخستين‌ ماههاي‌ 796ق‌ روي‌ داده‌ باشد (قس‌: مقري‌، همانجا).
از ابن‌ زمرك‌ ديوانى‌ بر جاي‌ نمانده‌ است‌، اما بخشى‌ از اشعار وي‌ در مآخذ گوناگون‌ پراكنده‌ است‌ و برخى‌ نيز چنانكه‌ گذشت‌، بر كتيبه‌هاي‌ قصر الحمراء باقى‌ است‌. بنابر گفتة حمصى‌ كه‌ 2614 بيت‌ از اشعار او را گرد آورده‌ است‌، نيمى‌ از آنها در مدح‌، يك‌ پنجم‌ در نسيب‌ و نزديك‌ به‌ يك‌ دهم‌ آنها در وصف‌ است‌ (ص‌ 123).
ابن‌ زمرك‌ در شاعري‌ هيچ‌ گونه‌ نوآوري‌ نداشته‌ و قصايد خود را بر همان‌ شيوة سنتى‌، همراه‌ با مقدمه‌اي‌ تغزلى‌ (نسيب‌) و به‌ پيروي‌ از شاعران‌ پيشين‌ عرب‌ سروده‌ است‌ (بلاشر، 510 -509 ؛ قس‌: حمصى‌، 213، 219). حمصى‌ (ص‌ 214-216) او را در بعضى‌ جنبه‌هاي‌ شعري‌ مبتكر مى‌داند و تقليد وي‌ را طبيعى‌ و يكى‌ از مراحل‌ تكوين‌ شعر اندلس‌ و سرآغاز شيوة ادبى‌ تازه‌اي‌ معرفى‌ مى‌كند كه‌ به‌ دست‌ ابن‌ شهيد پرورده‌ شد، با ابن‌ خفاجه‌ به‌ جوانى‌ و با ابن‌ زمرك‌ به‌ كمال‌ رسيد، اما به‌ نظر بلاشر (ص‌ 517 كه‌ او را صرفاً شاعري‌ مقلّد مى‌داند، شعرش‌ جز در بعضى‌ از جنبه‌ها، در ميان‌ شاعران‌ اندلسى‌ نيز برجستگى‌ چندانى‌ ندارد و مضامين‌ شعر وي‌ اعم‌ از مدح‌، نسيب‌، مرثيه‌ پيروي‌ بى‌ كم‌ و كاست‌ از شيوه‌هاي‌ سنتى‌ است‌ (نك: بلاشر، 513 .(510, او در اين‌ اشعار گاه‌ تصاوير شاعرانة بديعى‌ چون‌ لبخند گلها، خندة ابر، باغ‌ جوانى‌، سيماي‌ پيروزي‌ و پرچم‌ سپيده‌ دم‌ را به‌ كار گرفته‌ است‌. اين‌ تعبيرات‌ كه‌ در تمام‌ اشعار وي‌ كليشه‌وار به‌ كار رفته‌ و اشعار او را از تنوع‌ تهى‌ ساخته‌، تنها ويژگى‌ شعر اوست‌ كه‌ نه‌ در شعر معاصران‌ او ديده‌ مى‌شود و نه‌ در ميان‌ شاعران‌ قرون‌ وسطى‌ (همو، .(519 احتمالاً سبب‌ تهى‌ بودن‌ اشعار وي‌ از نوآوري‌، اشتغالات‌ ديوانى‌ او بوده‌ است‌ كه‌ وي‌ را از بازنگري‌ و تنقيح‌ سروده‌هايش‌ باز مى‌داشته‌، و او صرفاً با اتكا بر اشعار بسياري‌ كه‌ در حافظه‌ داشته‌، به‌ سرودن‌ شعر مى‌پرداخته‌ است‌ (نك: حمصى‌، 213؛ بلاشر، .(516 چند نكتة ديگر دربارة اشعار ابن‌ زمرك‌ گفتنى‌ است‌: نخست‌ آنكه‌ موشّحات‌ او، گر چه‌ از آنچه‌ دربارة ديگر شعرهاي‌ وي‌ گفته‌ شد، مستثنا نيست‌، اما به‌ لحاظ فنّى‌ جالب‌ توجه‌ و قابل‌ بررسى‌ ايت‌ (نك: بلاشر، 510 )؛ ديگر آنكه‌ در ميان‌ اشعار وي‌ به‌ عنوان‌ شاعري‌ درباري‌ هجا به‌ چشم‌ نمى‌خورد؛ و سرانجام‌ اينكه‌، سروده‌هاي‌ وي‌ گرچه‌ ممكن‌ است‌ ارزش‌ ادبى‌ چندانى‌ نداشته‌ باشد، اما بيانگر ذوق‌ و پسند ادبى‌ روزگار است‌، زيرا اين‌ اشعار در روزگار خود او و تا ديرگاهى‌ پس‌ از وي‌ مورد توجه‌ بوده‌ (نك: ابن‌ خطيب‌، الاحاطة، 2/303؛ ابن‌ احمر، 328-327). به‌ گفتة مقري‌ ( نفح‌، 7/162) ابن‌ احمر اشعار و موشّحات‌ او را در كتابى‌ كه‌ گويا همان‌ البقية و المدرك‌ باشد، گردآورده‌ بوده‌ كه‌ اكنون‌ اطلاعى‌ از آن‌ در دست‌ نيست‌.
مآخذ: ابن‌ احمر، اسماعيل‌ بن‌ يوسف‌، نثير فرائد الجمان‌، به‌ كوشش‌ محمد رضوان‌ الدايه‌، بيروت‌، 1967م‌؛ ابن‌ حجر، احمد بن‌ على‌، الدرر الكامنة، حيدرآباد دكن‌، 1396ق‌؛ ابن‌ خطيب‌، عبدالله‌ بن‌ محمد، الاحاطة، به‌ كوشش‌ محمد عبدالله‌ عنان‌، قاهره‌، 1974م‌؛ همو، الكتيبة الكامنة، به‌ كوشش‌ احسان‌ عباس‌، بيروت‌، 1963م‌؛ ابن‌ خلدون‌، العبر، 3(7)709؛ ابن‌ قاضى‌، احمد، جذوة الاقتباس‌، رباط، 1973م‌؛ باباتنبكتى‌، احمد، «نيل‌ الابتهاج‌» در حاشية الديباج‌ المذهب‌ ابن‌ فرحون‌، قاهره‌، 1351ق‌؛ ص‌ 282م‌؛ پالنسيا، آنخل‌ گونزالس‌، تاريخ‌ الفكر الاندلسى‌، ترجمة حسين‌ مؤنس‌، قاهره‌، مكتبة النهضة المصرّية؛ حمصى‌، احمد سليم‌، ابن‌ زمرك‌ الغرناطى‌، بيروت‌، 1405ق‌/ 1985م‌؛ مقري‌، احمد بن‌ محمد، ازهار الرياض‌، به‌ كوشش‌ مصطفى‌ السقا و ديگران‌، قاهره‌، 1358ق‌/1939م‌؛ همو، نفح‌ الطيب‌، به‌ كوشش‌ احسان‌ عباس‌، بيروت‌، 1968م‌؛ نيز:
Blach I re, R E gis, Analecta, Damas, 1975; GAL, S; Monroe, James, T., Hispano-Arabic Poetry, London, 1974.
على‌اكبر ضيائى‌
(رب) 25/8/77
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 3  صفحه : 1271
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست